ماجرای نیمروز، یکی از تنها ( که تا امروز برای من تنها بوده!) فیلم های تولید شده ی امسال بود که نه تنها قابل تحمل بود ، بلکه بسیار بسیار خوب هم بود و من که راستش کلا بامتد فاصله گذاری بین اثر و مخاطب ( خدا از سر تقصیرات این برشت نگذره که یه همچین تعابیری رو اورد و مد کرد!) مشکل دارم و حتی از کار قبلی مهدویان ، یعنی ایستاده در غبار هم اصلا خوشم نمی یومد،ولی انقد از دیدن ماجرای نیمروز و ایده ی پخته تر و به ثمر نشسته تر مهدویان خوشحال بودم که نتونستم احساسم رو تو این نوشته منتقل نکنم.

ماجرای نیمروز با دست گذاشتن رویه یک برهه ی بسیار حساس تاریخی، یعنی سال 1360 و نبرد مسلحانه ی نیروهای مجاهدین خلق با پاسداران و مردم، سعی در روشن نمودن بخش های کمتر گفته شده از آن ایام دارد و الحق والنصاف،کار برای منی که در آن دوران بدنیا نیامده بودم،جذاب و قابل لمس و تحسین برانگیز درآمده است. چرا که داستان بسیار خوب دراماتیزه شده و داری داستان های فرعی حساب شده و موسیقی بجایی است که به ایجاد احساس بهتر در بیننده کمک شایانی می کند.

جالب اینکه خود مهدویان،متولد سال شست است و طبیعتا هیچ خاطره ای از آن روزها به خاطر ندارد، اما این فیلم به قدری خوب است که در لحظاتی حتی از یادمان می برد که بعضی وقت ها ، خیلی پیرنگ ها و شخصیت پردازی ها مناسب نیست . برخی اوقات با یک فیلم خوش ساخت هیجان انگیز هستیم که برخی وقتا ، از روی بعضی مسائل به راحتی می گذرد و مثلا ما کوچکترین دیدی نداریم که مجاهدین خلق چرا آدم می کشند. فیلم فقط با گفتن تعدادی دیالوگ از زبان مسعود راجع به لزوم رسیدگی به جوانان بسیار زیاد عادی که توسط مسعود رجوی و ... گول خورده اند ، سعی می کند جای این سوال ها را باز بگذارد که البته خود جای تایید و تشویق دارد.

در مجموع ، فیلم ماجرای نیمروز ، فیلمی برای سینما و برای مردمی است که دچار هر وادادگی نمی شود و مهدویان همچنان سبک خاص خود را در این فیلم هم ادامه می دهد .

سینمای ما نیازمند سینماگرانی چون مهدویان است. انسان هایی که درک درستی از نیاز مخاطب دارند و با توجه به توانایی های تکنیکال بالای خود می توانند فیلم هایی تولید کنند که واقعا حرف دارد برای گفتن.

 

باز هم به محمد حسین مهدویان،محمود رضوی و تمام عوامل بسیار پر تلاش و با استعداد فیلم ماجرای نیمروز تبریک می گم.