فیلم " من نگهدار جمالی ، وسترن میسازم"  با یک ایده ی بی نظیر آغاز می شود.

فردی از طبقات پایین شیراز که خود را این گونه معرفی می کند:

من نگهدار جمالی ، وسترن میسازم

 

نگهدار جمالی نه در گرند کانیون معروف ، که در دشت ها و کوه های اطراف شیراز،وسترن می سازد.( یا فکر می کند وسترن می سازد)

فیلم به دلیل سوژه ی بی نظیر خود ،  مخاطب را از همان دقایق اول تا پایان داستان با خود همراه می کند. اما بنظرم فیلم به یک شاهکار تبدیل نمی شود. ( کما اینکه پتاسیلش را دارد)

دلیل آن را شاید باید در این مساله دید که حس تعلیق کار کم است. مخاطب در مسیر کشف با حس تعلیق پررنگی مواجه نیست و در پایان ، کشف بزرگی در کار نیست. فیلم ، داستان یک کشف آرام است. مخاطب با یک پایان فوق العاده مثل آغاز فیلم مواجه نیست.

به نوعی می توان گفت پایان کار خوب است. اصلا خود فیلم هم خوب است انصافا.

ولی فقط خوب است.

حیف شد که شاهکار نیست.