پیش نوشت: این یادداشت دو بخش دیگر هم دارد.(بخش اول ، بخش دوم)

امروز برای بار سوم این فیلم رو دیدم ( و البته مطمئنم بازم این فیلم رو می بینم)

قطعا برای بار سوم خیلی کمتر احساساتی شدم

و البته کلا فهمیدم که دلیل اینکه میگن سعی کنید مخاطب رو به فکر ببرید وخیلی احساساتی نکنید چیه

ولی خیلی جالب بود برام که می دیدم آخرای فیلم اشک همه به راهه

تازه

فیلم پر از تکه هایی بود که علاوه بر مخاطب

حتی منم برای بار سوم و در صورتی که کاملا می دونستم چه اتفاقی می افته ، می خندوند

این بارهم ، یه سری نکته از فیلم فهمیدم که دارم بهشون فکر می کنم

صدا گذاری فیلم بسیار درست و هوشمندانه است. فیلم نه خیلی باند رو خالی می کنه ، نه خیلی شلوغ

وقتی افراد دیگه ( جز فریده) گریه می کنن ، صدای واقعی مستند رو ادامه می ده و از پد صدا استفاده نمی کنه ، کلا معدود استفاده می کنه از پدها ی صدایی

به همین خاطر هربار که استفاده می کنه ، به یاد موندنی و بسیار موثره

موسیقی هم به خوبی در جهت ایجاد فضا و حس استفاده شده و باید به افشین عزیزی تبریک ویژه گفت

به طور کلی میشه گفت صدای فیلم به درستی خیلی وقتا نمی خواست از مخاطب گریه بگیره و الکی احساساتی بکنه

سعی می کرد جز در جایی که لازمه ، فاصله اش رو حفظ کنه

به طور کلی میشه گفت داستان خیلی مینیمال روایت شده و پر از صحنه های خالی ( منظورم از خالی ،  بدون دیالوگ و تصویریه که کارکتر مشغول کنش خاصی باشه) برای تعمق بیشتر مخاطبه

وقتی میگم مینیمال ، یعنی قشنگ میتونید داستان فیلم رو در تعدادی المان خلاصه کنید و روند تغییرات اون المان ها تا رسیدن به پایان فیلم و نتیجه ی نهایی رو ببینید

به این میگن یه داستان سینمایی

یه سری المان هم در طول فیلم وجود داشت که هنوز ، نتونستم پازلشون رو در ذهنم کامل کنم

مثلا

غذا خوردن آدم ها در هلند و ایران

روبوسی و تغییر رویه بعد از اعلام نتایج دی ان ای

صدای رکاب زدن و زنگ دوچرخه در هلند

 

با این تفاسیر ، بازم فیلمو می بینم!