می خوام یه اعترافی بکنم

من از اون آدم هایی بودم که خیلی با  دید مثبتی شروع کردم به فیلمفارسی دیدن

ینی حتی  2،3 کار اولی هم که دیدم برام جذاب و باحال و منحصر بفرد می رسید.

اما مشکل از جایی شروع شد که در مدتی اندکی ، تعداد زیادی فیلمفارسی دیدم.

ینی همون اتفاقی که برای آدم هایی که در دهه  50 و 40 زندگی می کردن و می خواستن برن سینما رخ می داد.

برای اینکه با تعریف دقیق و چارچوب فیلمفارسی ها آشنا بشید ، ازتون دعوت می کنم  به تعریف دکتر هوشنگ کاووسی از این نوع فیلم ها مراجعه کنید.

تعداد فیلم هایی که در دهه 10 و 20 شمسی ساخته شدن ، انقدر محدود هستن که بتونیم از لغت صنعت سینما در اون سال ها چشم پوشی کنیم.

دهه 30 بود که تولیدات سینمای ایران تعدادش بسیار زیاد شد و عموما فیلم ها ، با آواز دلکش (در فیلم های سطح بالای اون دهه مثل فیلم های خاچیکیان) و یا با آواز مهوش و آفت (در فیلم های سطح پایین تر اون سال ها) مزین می شدن.

هرچند که در تمام دهه ها فیلم های قابل تامل و خوب وجود داشته (در این پست به چند تا از اون ها اشاره کردم )

اما ریشه ی چیزی که علی الخصوص نمودش رو در دهه ی چهل و تا اوایل پنجاه در سینمای ایران مشاهده می کنیم و معروفه به فیلمفارسی رو باید در سال 1337 و فیلم لات جوانمرد جست و جو کرد.

البته ، اتفاقا خود لات جوانمرد یک شکست تجاری بود و اتفاقا فیلم از نظرهایی بسیار فیلم خوب و شاخصی محسوب میشه، اما همین الگو قرار دادن جاهل ، لوتی (لوطی) یا هر چیزی توی این مایه ها در سینمای ایران به عنوان یک قهرمان که هم زور بازو داره ، هم مرام و معرفت داره و هم به دلیل نکات منفی ای که داره کاملا باورپذیره ، برای اولین بار در آقای جاهل ساخته شد.

اتفاقا مشکل در شخصیت جاهل نیست ، چرا که شخصیتی باور پذیره (بدلیل اینکه هم وجوه مثبت داره هم منفی )

حتی نمونه ی درست پرداخت شده اش در فیلم قیصر به یک شاهکار تبدیل میشه ، در حدی که کفشه پاشنه تخم مرغی و استایل بهروز وثوقی در اون فیلم مد جوونای طبقه ی خاصی از اجتماع در اون دوران میشه.

مشکل در رقاصه ی کافه ها هم نیست (چرا که اونم وجوه مثبت و منفی داره ، معمولا یه داستان پرسوز و گداز سانتی مانتال داره که مجبور شده اینکار رو بکنه و در اصل دختر! خوبیه و از این جفنگیات )

مشکل در استفاده ی  بسیار بسیار زیاد از این شخصیت ها و  دست سرنوشته! دستی که ایکاش کج بود (ایکاش دزد بود واقعا) ولی متاسفانه این دست ، دست موجود حرامزاده ای به نام پوپولیسته که به خوبی نشون دهنده ی ساده انگاری و تفکرات احمقانه ی مردم عادی اون دورانه

راستش می خواستم یادداشت مفصلی درباره ی این فیلم ها بنویسم

اما انقدر داستان عشق فاطی (رقاصه ی داخل کاباره) و لوطی (جاهل خوش قلب و پر زور) و دعواهای داخل کاباره و درست شدن تمام مشکلات به صورت کاملا اتفاقی دیدم که حالم از هر چی فیلمه، به هم می خوره.

داستان ها حتی از قرار دادن یک شخصیت (اگر این فرض محال رو داشته باشیم که کارگردان تونسته شخصیت درست کنه) در یک دو راهی اخلاقی هم ممانعت می کنن (مثلا اینکه لوطی به زنش خیانت کنه یا نه؟! )

دنیای واقعی دنیای این جفگیات نیست.

دنیای واقعی ، پر از دوراهی های سخت ، پر از تصمیمات نسبی و پر از شکست هاست.

دنیای واقعی کلید اسرار نیست که همه به تاوان اعمال خویش برسند و اگر هم نرسیدند ، بریم امامزاده دعا کنیم همه چی درست میشه. ( یادش بخیر ، باز الان اوضاع بهتر شده ، یه دوره ای تو سریالای صدا و سیما هرکی بچه دار نمیشد ، بهش میگفتن بری امامزاده درست می شه ، اونم میرفت امامزاده و درست می شد! )

شاید برای دیدن عاقبت پوپولیست ،باید عاقبت بازیگران فیلمفارسی ها را ببینیم.

از فردین و ملک مطیعی و فروزان تا بهروز وثوقی و بیک ایمانوردی

بازیگرانی که سال های سال ، محبوب ترین و شناخته شده ترین آدم های ایران بودند ، اما پس از سال 57 همه ممنوع الکار شدند.

همه در انزوا و به دور از شهرت خارق العاده ی  سال های قبل یا جان سپردند ، یا دربه دری را تجربه می کنند.

پوپولیست

همین است

روزی تمام شهر به دنبالت می دوند و خیلی زود

تویی که به دنبال تمام شهر می دوی

البته اگر تا آن روزگار پای رفتن داشته باشی