استفاده از کودک در سینمای ایران

شارلاتانیسمی آغشته به ریاکاری یا سینمای معصومانه صادقانه

سینمای دهه ی هفتاد را (بعلاوه ی  چند سال بعد و چند سال قبل از این دهه را) می توان اوج  استفاده از بچه ها (علی الخصوص پسر بچه ها) در سینمای ایران نامگذاری کرد.

پیش از این دهه و در فیلم های سال ها قبل ،علاوه بر آثار کیارستمی ، عموسیبیلوی بیضایی و ... از آثار امیر نادری می توان بعنوان نمونه ی اعلای آثاری که در آن ها از بچه ها استفاده شده ، نام برد . اما اوج این سینما را می توان دردهه هفتاد وآثار کیارستمی ، رنگ خدا و بچه های آسمان مجیدی ، باشو غریبه ی کوچک بیضایی و نیاز داوودنژاد مشاهده کرد. (احتمالا شما اسم های دیگه ای هم به ذهنتون میرسه)

مشخصه ی تمام این فیلم ها یک چیز است. استفاده از کودک به عنوان مظهر صداقت و پاکی

عموما جنس این سینما شاعرانه تر از سایر فیلم های سینمایی است و مخاطب به علت وجود بچه ، راحت تر همذات پنداری می کند.

اما بازتماشای این آثار در این روزگار ، حداقل در قبال پاره ای از این آثار یک سوال بزرگ در ذهن من ایجاد کرد:

این فیلم ها صادقانه هستند ، یا شارلاتانه؟

شاید تقصیر روزگار است که آدم را نسبت به همه کس و همه چیز بدبین می کند ، اما یک حقیقت غیرقابل کتمان در خصوص آن دوران وجود دارد که نمی توان انکار کرد.

اکثر این کارگردان ها (که اتفاقا بسیار هم آدم های بزرگ و دوست داشتنی ای هستند) به واسطه ی این فیلم ها موفقیت های بزرگی کسب کردند ، اما بازیگران خردسالشان را نابود کردند.

کودکی که به یکبار سوپراستار می شود و به یکباره هم فراموش می شود ، احتمالا به اندازه ی داستان موفقیت این کارگردان ها  داستان جذابی نیست ، اما حقیقت است.

او نابود می شود و تا آخر عمر، در توهم اینکه بلاخره دوباره سوپراستار می شود ، به سر می برد.

نظر شما چیست ؟

آیا سینمای کودکانه ی دهه هفتاد ، سینمایی معصومانه بود یا ریاکار؟