من الزاما اعتقادی به تناسخ ندارم

اما صرفا به عنوان یک بازی ذهنی

اگر فرض کنیم، ما قبل از اینکه به این دنیا بیاییم، زندگی می کردیم و برای این زندگی فعلی هم، خودمان انتخاب کردیم که کجا و کی به دنیا بیایم.

حالا می توانیم به این فکر کنیم که چرا چنین انتخابی کردیم؟

از خودم مثال می زنم.

گاهی با خودم فکر می کنم، شاید من در زندگی قبلی ام، مثلا یک پژوهشگر بودم که در پاریس زندگی می کرده و در سفری که به ایران داشته، به فرهنگ خاص و نسبتا دست نخورده ی ی ایران علاقه مند شده. اما چون فرانسوی بودم، بیشتر از یک حدی نتوانستم به مردم ایران نزدیک شوم.

پس در زندگی بعدی ام، انتخاب کرده ام که در ایران به دنیا بیایم. چون احساس می کردم اینگونه بخشی از درکی که باید نسبت به جهان داشته باشم کامل می شود.

حتی شاید مثلا، مثلا انتخاب کرده باشم تا در خانواده ای پر جمعیت با سطح مالی متوسط در یزد به دنیا بیایم. زیرا که تصور می کردم، فهم زندگی اجتماعی مردم یزد بسیار جالب و مهم است. حتی شاید خودم انتخاب کردم که شغل پدرم مثلا تولید باقلوای یزدی باشد. چون فکر می کردم، فهم فلسفه ی خوراکی ها و مزه های مردم نقاط مختلف جهان، به فهم من از جهان کمک فوق العاده ای می کند.

نمی دانم

شاید صرفا مشغول پشت سرهم قرار دادن پرت و پلاهای ذهنی ام هستم. اما اگر تا پایان این متن من را تحمل کرده اید، لحظه ای درنگ کنید و به این مساله فکر کنید که چرا انتخاب کرده اید در ایران، در این زمان و در این خانواده به دنیا بیاید؟

پاسخ به این سوال شاید عملا هیچ تغییری در ظاهر زندگی ما ایجاد نکند.

اما شاید بتواند، به فهم اینکه مشغول تجربه ی چه چیزی هستیم و آورده هایمان از این سفر زندگی چیست، کمک کند.

پی نوشت: به نظر شما هم عکس باقلوا برای این پست خیلی بی ربطه؟ ولی خب حداقل خوشمزه است، نه؟