از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

تهران انار ندارد

 

"تهران انار ندارد" یکی از جذاب ترین فیلم های مستندی است که در ایران ساخته شده.

فیلمی که البته ، بعد تجربه گرایی در اون حاکمه و فاصله ی زیادی با فیلم های مستندی داره که هر ساله در ایران ساخته می شوند. این فیلم که در زمان محمد آفریده ، مدیر پیشین مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ساخته شد ، پا روی بسیاری خطوط قرمز می گذارد و شاید ، به همین علت هم هرچند با مشکل ، اما اجازه ی اکران  عمومی می گیرد و به فروش قابل توجهی به عنوان یک فیلم مستند می رسد.

بعد از چند بار دیدن این مستند ، یک سری نکات در خصوص این فیلم به ذهنم رسید که دوست داشتم ، اینجا به اشتراک بذارمشون.

1)    نصرت کریمی ،  بازیگر و هنرمند شناخته شده ی فیلم فارسی های قبل از انقلاب که به دلیل  حاشیه های فیلم محلل ، بعد از انقلاب کمتر فرصت بازی پیدا کرد ، یکی از دو راوی این فیلم است. راوی ای که عموما به بحث های جدی و فکت های تاریخی اثر اشاره می کند و بخش زیادی از بار یک مستند تاریخی را یدک می کشد. راوی ای که به مرور زمان از نقشش کاسته می شود تا در نهایت ، اثری از این راوی در دقایق پایانی مستند وجود ندارد. البته ، از لحن بسیار مناسب نصرت کریمی در این فیلم ، نمی توان چشم پوشی کرد.

2)    دیگر روای داستان ، مهدی بخشی ، کارگردان فیلم است. مهدی بخشی که او هم مثل نصرت کریمی از لحن فوق العاده ای برخوردار است ، روایتگر تهران امروز است و با استفاده از انتخاب واژگان بسیار حساب شده و بعضا عدم تناسب تصویر و صدا ، بار طنز فیلم را به دوش می کشند. یکی دیگر از تکنیک های اصلی مهدی بخشی در این مستند ، به اصطلاح " تیکه های سیاسی"  در لفافه ی فیلم است. چند وقت قبل جایی از قول مرحوم علی معلم شنیدم که می گفتند: مخاطب ایرانی عاشق این است که به شانه ی بغل دستی اش بزند و بگوید: این گوشه ی فیلمو دیدی! منظور داشت! منظورش به فلان اتفاق سیاسی بود !

حقیقت این است که مخاطب ایرانی ، عاشق این است که بتواند از فیلم تعابیر  سیاسی مورد نظرش را ترتیب دهد. پس  چرا نباید جای چنین تعابیری را برای او باز بگذاریم؟

 

3)    فیلم سرشار از میزانسن های هوشمندانه است . میزانسن هایی که کاملا نسبت به احساسات کارگردان به سوژه هماهنگ است و باعث می شود ، حس مورد نظر کارگردان به هر سوژه به بهترین شکل بیان شود.

4)    انتخاب موسیقی و ریتم شناسی کارگردان و تدوینگر واقعا مثال زدنی است. علی رغم اینکه عملا مخاطب با یک فیلم گیج و سردرگم طرف است ، اما همین فیلم سردرگم با کات های سریع کاملا به جا و هماهنگ که در بخش هایی از فیلم هم ، بنا به اقتضای داستان از کات های کندی برخوردار است ، موفق می شود مخاطب را تا پایان داستان پای فیلم نگه دارد و این شاید ، خود بزرگترین موفقیتی است که می توان برای این فیلم قائل بود.

5)    در نهایت ، کارگردان با هوشمندی ، طبق خط داستانیه " تولید فیلمی درباره ی تهران توسط یک گروه و عدم موفقیت آن ها در تعریف یک خط مشخص و قبول شکست " فیلم را به پایان می رساند. اینکه در خود فیلم مدام ، احتمالا به اتفاقات واقعی جریان ساخت فیلم ، یعنی از نبود بودجه و گم شدن راش ها؟!!! ( عرض کردم ، طنز کلامی و تا اندازه ای سیاسی کار خیلی خوبه) تا حضور کارمندان ارشاد در مراسم رژه و هفت ساله شدن این پروژه ، همه و همه به ساخت فیلمی کمک کرده که شلختگی بی حد و حساب این فیلم ، تا حد زیادی قابل اغماضه.

 

در نهایت می توان گفت ، هرچند که تهران انار ندارد یک شاهکار نیست و سرشار از حفره ها و مشکلات بنیادین است ، اما به عنوان یک تجربه که اتفاقا بسیار هم خوش ساخت از آب درآمده و می تواند مخاطبان عادی را هم تا پایان فیلم بنشاند ، تجربه ای است قابل ستایش و دوست داشتنی.

هرچند که شاید خیلی هم به اطلاعات تاریخی مخاطب ، اضافه نکند.

 


پ.ن: متاسفانه مثل خیلی مسائل دیگه ، وضع امروز سینمای مستند مساعد نیست.  مستند سازان ، یکی از دلایل اصلی این مساله رو ، مدیریت ضعیف و ناکارامد مدیر این روزهای مرکز گسترش می دانند. سازمانی که در زمان ساخت همین فیلم  تهران انار ندارد ، با حمایت خویش ، باعث اکران و پخش این فیلم شد ، اما در دوران حاضر ، حتی اجازه ی شرکت چنین فیلم هایی در جشنواره ی سینما حقیقت (مهمترین فستیوال فیلم مستند ایران) غریب به نظر می رسد!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

ستاره ساز

پیش نوشت:

سینما ، ینی سکانس پایانی سینما پارادیزو

 


ستاره ساز

اثریه درباره ی آدم های ساده دلی که دوس دارن از راه ستاره شدن در سینما ، مشکلات بزرگ زندگی شون رو حل کنن.

اما طنز تلخ ماجرا اینجاست که فیلم ، نه تنها هیچ ستاره ای نداره! که حتی هیچ ستاره ای هم نمی تونه  بسازه! همه در این فیلم شکست می خورن! حتی خود ستاره ساز! اما این به این معنی نیست که فیلم ستاره ساز اصلا فیلم بدیه! به هیچ وجه! در این پست نوشتم ، من عاشق ایتالیام، چون اونا دقیقه ی نود می بازن و می رن! بیم و امیدی که در پس این باخت ها رقم می زنن، بیشتر از صدتا پیروزی برای طرفدارانشون ارزش داره . اونا هرچی بیشتر می بازن ، بیشتر محبوب می شن . چرا که این شکست ها، خیلی شبیه واقعیت های عمدتا تلخ زندگی ما آدم هاست.

ایتالیایی ها ، خیلی خوب راه و رسم شکست خوردن رو بلد ان!


پانوشت: چون نمی خوام تجربه ی دیدن این فیلم زیبا رو خراب کنم ، خیلی از فیلم انتقاد نمی کنم ، ولی بنظرم فیلم تا اندازه ی زیادی داره نزدیک به سینما پارادیزو حرکت می کنه و همین باعث میشه ، خیلی نشه این فیلم رو شاهکار دونست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

محمد علی کلی

محمد علی کلی برای ایرانی ها ، قهرمان بوکس سنگین وزن جهان نبود.

محمد علی برای مردم ایران ، مهمترین شخصیت ورزشی قرن هم نبود.

محمد علی نماد انسانی بود که علی رقم تمام سختی ها ، به مبارزه علیه نژاد پرستی پرداخت و در میدان عمل پیروز شد.

محمد علی برای ایرانی های دهه 50 ، نماد مسلمانی  بود که بر علیه نظام امپریالیستی اون دوران عمل می کنه و با کمک خداوند ، پیروز میشه.

محمد علی برای ایرانی های دهه ی 50 ، بسیار متفاوت از همه جای دنیاست.

اگر از من بپرسید! محمد علی حتی در به وجود آمدن انقلاب سال 57 ایران هم نقش داشته!

 

لینک مستند زمانی که سلطان بودم (درباره ی زندگی نامه ی محمد علی کلی)

 

پ.ن: به زودی از قهرمان هایی که در ذهن ایرانی های اون دوران بودن ، بیشتر براتون خواهم نوشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

فیلم کوتاه ساعت 11

وقتی کارگردان و نویسنده با هوشمندی تمام شما رو در طرف آدمی که بخواد قرار می ده و در پایان ، با یک پیچ ، بهمون نشون می ده که چقدر کارش رو خوب و حرفه ای بلده!

ساعت یازده نمونه ای کامل از فیلم کوتاهی است که نه تولید عجیب غریبی داره ، نه خط قرمزی رو رد کرده که ما در ایران نتونیم رد کنیم و نه هزینه ی عجیب غریبی داشته که امکان ساختش برای ما فیلمسازان ایرانی فراهم نباشه.

تنها توجیهی که در برابر اینکه ، چرا ما نمی تونیم یه فیلم نامزد اسکاری ، مثل ساعت 11 بسازیم اینه که ما بی سواد و تنبلی ام!

انقدر طفره نریم!

اگه اینکاره نیستیم ، بهتره میدون رو واسه بقیه خالی کنیم!

لینک تماشای فیلم ساعت 11 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

Bawke

شدیدا دیدن این فیلم رو توصیه می کنم.

مشاهده  Bawke در یوتیوب


توجه: خطر لوث شدن داستان

داستان مهاجرت

داستان پسری است که عاشق زیدان است ، اما مجبور می شود از زیدان بگذرد.

داستان پدری است که عاشق پسرش است ، اما مجبور می شود از پسرش بگذرد.

این سرانجام مهاجرت است.

سرانجامی که به عقیده ی پدر ، ممکن است پسر را تبدیل به زیدان بکند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

ورزش

پیش نوشت:این متن صرفا یه برنامه ریزی ذهنی ، با صدای بلنده! که لطفا اگر وقتتون براتون مهمه ، از مطالعه ی اون به شدت بپرهیزید.


یکی از مهمترین مسایل و دلایلی که باعث میشه حالم خوب نباشه و از خودم رضایت نداشته باشم اینه که خیلی به خودم نمی رسم! یعنی احساس می کنم وضعیت آینده ی من ، به زودی عین لپ تاپم میشه!

 

گسسته !!!

تازه تا حالا نزدیک 500 هزارتومن ارز رایج مملکت خرجش کردم که وضعش اینه ، شما ببین وگرنه دیگه چه قیامتی بود.

خلاصه ، منو این لپ تاپ نزدیک چهار ساله که با هم رفیق صمیمی هستیم. به جرات می تونم تعداد روزهایی که این لپ تاپ روشن نشده به 100 روز نمی رسه و این به این معنیه که این لپ تاپ هر روز مشغول کار بوده. حتی بعضی روزا بیست و چهار ساعت ( شبا دانلود و ... ) حتی خیلی روزا مشغول گرفتن خروجی بسیار سنگین از فایل های ویدیویی

خلاصه

اینم باباش دراومده تو این مدت و بعد از کار شبانه روزی

کم کم داره پیر و فرسوده میشه.

حقیقتی که وجود داره اینه که منم شاید نه به اندازه ی لپ تاپم ،ولی به اندازه ی آدمی که پست این سیستم همیشه بشینه و کارکنه ،فرسوده شدم و تا قبل از اینکه دیر بشه و اینجوری گسسته بشم! باید به خودم برسم.

باید ورزش رو دوباره شروع کنم. از همین فردا شروع می کنم. هم شنبه است ، ، هم اول ماه و هم اول سال حتی! اول از دو شروع می کنم و به مرور زمان ، جوری برنامه ریزی می کنم که به طور مرتب در هفته ، چند روز تنیس بازی کنم . اصن حالم رو خوب می کنه تنیس بازی کردن

 

(این عکس راکتم لحظه ی پوست انداختنشه! متاسفانه از اون لحظه عکس بهتری ندارم!)


پ.ن: ولی بهترین کار این موقع یه شب ، اینه که آدم آهنگ گوش کنه!

یه آهنگ خوب! و استراحت کنه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

قیمت دلار

خب با توجه به وضعیت چند وقت اخیر دلار که تمامی اقتصاددانان بزرگ دنیا ، از راننده تاکسی و قصاب  محل گرفته تا چشم پزشک و مهندس برق مپنا درباره ی علل و راهکارهای کنترل قیمت ارز اظهار نظر می کنند ، نمیشه انتظار داشت که آقای علم الهدی و دادستان عزیز و دوست داشتنی کشور در این خصوص اظهار نظر نکنند!

علی الخصوص بعد از دیدن اون دوست کارشناس در تلویزیون و بحث سنگین ایشون در خصوص ملکه ی بیتی؟!!!

منم مناسب دیدم که در این شرایط ، شمارو دعوت کنم به یکی از برنامه هایی که سه سال قبل برای برنامه ی کاوشگر رادیو جوان ساختم ، گوش کنید . 

دلار - بیت کوین


پانوشت 1: کما اینکه به شدت معتقدم کسی که بخواد واقعا از وضعیت اقتصادی ایران با خبر بشه ، انقدر منبع در اختیارش هست که هیچ مشکلی برای پیدا کردن علل واقعی مشکلات امروز و بحران؟! های فردا نخواهد داشت ، ولی خب باز هم می خوام همه رو دعوت کنم که نوشته های آدم هایی مثل محسن رنانی  رو بخونن . سال هاست که یه سری آدم دارن از بحران حرف می زنن ، ولی نه حاکمیت و نه حتی مردم علاقه ای به شنیدن ندارند و عوض اینکه به علاج انسانی که بیماری مهلکی دچار شده بپردازند ، به فکر قطعا آبریزش از بینی این بیمار هستند.
دریغ از اینکه این آبریزش ، تنها علامتی از بیماری در حال احتضار است! احتضاری که با وضعیت حاضر به زودی همگی شاهدش خواهیم بود.
پانوشت 2: در خصوص وضعیت اقتصادی آینده ی کشور ، به شدت ازتون دعوت می کنم به این مقاله در سایت تجارت فردا مراجعه کنید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

بانوی گل سرخ

در این بحبهه ی شعار های ظاهرا زیبای حمایت از تولید داخلی ، بد نیست یادی بکنیم از بانو ، شهین دخت سرلتی و همسرشون ، همایون صنعتی زاده ( بعله ، ایشون همونن که نویسنده هم هستن) .

سرکار خانوم شهین دخت سرلتی ، سال 56 به منطقه ی لاله زار کرمان میرن و در منطقه ای که همه به کشت خشخاش و تولید تریاک مشغول بودن ، با تلاش بسیار و جنگیدن با هزار و یک مشکلی که همیشه در این سرزمین وجود داشته ، موفق میشن کشت گل سرخ و تولید گلاب از گل سرخ رو در اون منطقه راه اندازی کنن و هرچند که چند سالی هست که خانوم سرلتی و آقای صنعتی زاد به ظاهر دیگه در این دنیا حضور ندارن ، اما کارخانه ی گلاب زهرا هنوز به عنوان یکی از برترین کارخانه های کشور در حوزه ی گلاب گیری فعاله و از زمانی که این دو عزیز با تلاش خودشون کشت گل سرخ جایگزین خشخاش در اون منطقه کردن ، دیگه هرگز خشخاش در اون مناطق کشت نشد.

خانوم  شهین دخت سرلتی و همسرشون ، همایون صنعتی زاده نمونه ی یک زوج کارآفرین واقعی و دوست داشتنی هستند.


در دهه هشتاد ، مستندی به نام بانوی گل سرخ ساخته شد که هرچند نسخه ی باکیفیتی از فیلم موجود نیست ، ولی دیدن این فیلم هم خالی از لطف نیست.

http://www.mediafire.com/download/03w0pwbt75otgen/Lady_Of_The_Roses_.flv

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید مولایی

آخرین بازی

این متن ، یادداشتی است که پارسال به مناسبت باخت یوونتوس در فینال جام باشگاه های اروپا نوشتم . امسال فقط یه فرق کوچیک با پارسال داره ، دیگه به احتمال خیلی زیاد ، بوفونی برای فصل  جدید نخواهد بود! دیگه واقعا داریم پیر میشیم!


نوشته های یک هوادار : 

میخوام یه اعترافی بکنم!

من خودمم هیچ وقت نفهمیدم چرا و چطور عاشق میشم!

فقط میدونم که من اون شب

تو خرداد 14 سال پیش

عاشق شدم!

همه همیشه عاشق  قدرتمندترین ها میشن

همه دوست دارن طرف پیروز میدون باشن!

اما من نه! بنظرم باخت واقعی تره! انسانی تره!

و اون شب  اون باخت و من عاشقش شدم!

بعد از اون شب دیگه نتونستم از یادش منفک شم!

چپ و راست راه میرفتم و از وجانتش واسه بقیه میگفتم!

دو سه سال اول عین یه ماه عسل گذشت!

خوب بود

هرچند که جام اصلی رو نبرد!

ولی خب بدم نبود!

اما 2006

هنوز طعم شیرین قهرمانی ایتالیا رو تو دهنمون درست مزه نکرده بودیم که

کابوس شروع شد!

همه می گفتن تقلب کرده!

همه میخواستن کاری کنن تا اسمش برای همیشه از ذهنم پاک بشه!

دیگه به هرکی میگفتم من تو عشقش گرفتارم!

بهم میخندید!

هیچ وقت یادم نمیره که هر روز میرفتم روزنامه میخریدم تا شاید یه ستون،یه عکس یا یه پوستر ازش گیر بیارم!

اون موقع ها مثله الان انقد اینترنت در دسترس نبود،یا اگه بود،محتوای فارسی وجود نداشت!

خییییلیا رفتن خلاصه 

 میگن عیار واقعی آدم ها تو روزهای سخت مشخص میشه!

بعضی ها هم موندن!

خییلی سخت بود ولی بلاخره گذشت!

اون برگشت

چند سال اول هم تعریفی نداشت!

اما به مرور بهتر شد

خوب شد

عالی شد!

رسید به جایی که دیگه فقط یه قدم تا پیروزی نهایی فاصله داشت!

اما بازم باخت!

و ما بازهم عاشقش شدیم!

اون هنوز هم وقتایی که فاصله ای با قرمانی نهایی نداره،میبازه

ولی ما با هر باختش بیشتر دیوونه اش میشیم!

اون میبازه ، ولی ما هرگز فینال 2003 با میلان رو یادمون نمیره 

شاید ندود و دل پیرو وکامورانزی و ترزگه از فوتبال خداحافظی کرده باشن،ولی ماها یادمون نمیره فاتحان جام جهانی 2006 به خاطر تیمشون یک فصل  رو تو سری ب توپ زدن!

ما ها یادمون نمیره اون موقع که بعضیا که تازه فهمیده بودن فوتبال چیه دنبال قهرمانا میرفتن،دنبال پیدا کردن یه خبر دو خطی از تیم محبوبت تو روزنامه های زرد ورزشی بودن چه حسی داره! ما ها یادمون نرفته ، همین که میتونی از تلویزیون بازی تیم محبوبت رو تماشا کنی،خودش  چه حالی به آدم میده!

ما ها  2006  رو هرگز یادمون نمیره 

ما از تیممون توقعی نداشتیم،همین که یه سهمیه ی اروپای خشک و خالی هم میگرفت واسه ما کافی بود،کونته که اومد،هیچکس باور نمیکرد مربی که بدلیل تبانی چند هفته ی اول فصل رو از روی سکو ها شروع کرد،اینجوری نتیجه بگیره!

آلگری که اومد هفته های اول بدترین نتیجه ی تاریخ یوونتوس بدست اومد،ولی یووه بازم برگشت !

من یوونتوسی ام، نه به این خاطر که دیگه الان مثل جووونیام!!! خیلی فوتبالی باشم یا عاشق کل کل با بقیه باشم و بخوام تو برد های تیمم دهن همه رو صاف کنم!

من یوونتوسی ام! چون یووه برام یه دنیا خاطره است ! چون داستان ایتالیا و یووه عین داستان زندگیه،پر از فراز و نشیب! تو هیچ موقع نمی تونی تشخیص بدی همون موقعی که مسرور از قهرمانی هستی،ممکنه چطوری با مخ بزننت زمین!

من عاشق یوونتوس ام،چون 5 فینال پیاپی اروپاییه که میبازه،این ینی زندگی،ینی وقتایی که دمه رسیدن به هدف،یهو باید ازش دست بکشی!

من عاشق یوونتوس ام،نه به خاطر اینکه گرون ترین تیم اروپاست! به خاطر اینکه سخت کوشه! بازیکناش هر چی دارن میزارن تا پیروز بشن! 

من عاشق یوونتوس ام،چون با دیدن بوفون تو دروازه یادم میاد زندگی هنوز خوشگلیاش رو داره،هنوزم  خیلی پیر نشدم!

من عاشق بوفون ام،چون دیدن بوفون منو میبره به اولین خاطرات محو فوتبالی ام!

یووه شنبه بازم منو عاشق خودش کرد!

اون بازم باخت و مثل درام فیلم های ایتالیایی

ناکام به خونه برگشت


هیچ قلبی ، نمی تونه به محض گرفتار شدن در دامشون ، به راحتی اون ها رو از خودش بیرون کنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

تبریک عید

راستش اول میخواستم یه متن  با کلاس بنویسم.

 راجع به اینکه بهار،فصل آغاز طبیعت و شکوفه دادن گل ها و چهچه ی پرنده ها و خلاصه از این جور چیزاست! 

ولی خب تصمیم گرفتم خاطره ی اون روزی که پارسال بهار دسته جمعه رفته بودیم زیارت رو تعریف کنم!!!

همون روزی که برگشتنی  با یه گروه دانشجو همسفر شدیم که  آدمای جالبی بودن!

توی این دنیایی که پر از جنگ و ظلم و بی عدالتیه! اینا آدم هایی بودن که واسه برقراری صلح و عدالت تلاش می کردن!

تو دنیایی که هیچ کسی به محیط زیست و گرمایش زمین فکر نمی کنه، واسه نگه داشتن کره ی خاکی که همه مون توش زندگی می کنیم با بقیه ی آدما می جنگیدن! (خیلی سعی کردم اهداف آیسک رو تو جایی که یادم بود،اینجا بیارم!)

تو شرایط و کشوری که کمتر جوونی حاضره ماجراجویی کنه و وقتش رو صرف کارهایی بکنه که ازشون لذت می بره، این گروه خیلی وقتا در مقابل جامعه و خیلی چیزای دیگه می ایستن تا اونجوری زندگی کنن که فکر می کنن درسته!

حقیقتش اینه که همه مون می دونیم بیرون مشکل هست! 

اصن همون اول که پات رو میزاری بیرون از خونه  همون گل هایی که اول گفتم بهار شکوفه میدن، گرده ی همونا باعث حساسیت میشه

 یا مثلا یه روز که تو هوای بهاری داری تو خیابونا راه میری و به صدای چهچه ی پرنده ها گوش میدی ، یکی شون میاد و از بین اون همه کله ! رو کله ی تو خرابکاری میکنه!(ببخشید بابت صراحت لهجه ام! دیدم که میگم  :D!!!)

ولی خب ، دمه تون گرم که با وجود همه ی این مشکلات 

هستید تا دنیای بهتری رو برای آدم ها بسازید.

اصن همون روز برگشت از زیارت بود که منم دوست داشتم وارد آیسک بشم.

هر چند که کلا آدم معتقدی نیستم 

ولی اگه بخوایم یه مقایسه ی تطبیقی با ترانه ی زیارت قادری داشته باشیم بنظرم اهدافی که بچه های آیسک دارن خودش خفن ترین زیارت دنیاست!

کمی جدی:

هرچند که متاسفانه  این چندتا رویداد اخیر رو سفر بودم و شانس دیدنتون رو نداشتم ، ولی مطمئنم که سال 96 ، در راه همون زیارت مزبور!  سال فوووووق العاده ای رو در کنار خواهیم داشت. (خدا رو چه دیدید،شاید بعدش خدا مثل قادری به ما هم جایزه داد :D  !)

96 بر آیسکر ها مبارک


پارسال بهار که به مناسبت عید ، این متن رو نوشتم. شاید هیچ وقت فکر نمی کردم بعضی دگم اندیشان! در آیسک رو تخته کنن! ولی اونا نمی دونن یه آیسکر همیشه یه آیسکر!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی