از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

به احترام جواد ظریف (در ستایش عملگرایی)

پیش نوشت ۱: مطابق با رویه ی این وبلاگ، قصد نوشتن درباره ی مسایل سیاسی ندارم. این روزها تلاش می کنم تا روی خودم کار کنم و به جای توجه به مسایل گذرای سیاسی و اجتماعی، مسیرهای کلی تر تاریخی و اجتماعی را ببینم و افق دیدم را به بلند مدت محدود کنم. بلاخره همیشه و در هر دوره ای اتفاقاتی افتاده! روح و ذهن آدم بیشتر از این چیزها ارزش دارد که بیخودی مشغول شود. کم کم دارم لمس میکنم که ما قرار نیست کار خاصی در دنیا بکنیم. در نتیجه سعی میکنم خودم را به گونه ای سرگرم کنم تا قبل از مرگ، حس بهتری به خودم داشته باشم و احساس کنم کار مفیدی کرده ام. نوشتن این پست درباره ی آقای سفیر هم چیزی خارج از این سرگرمی ها نیست .

پیش نوشت ۲: این متن کاملا از یک اعتقاد شخصی می آید و بر پایه ی شهود من از چند سال کار کردن در یک سیستم بروکراتیک دولتی است. بنابراین کاملا متوجه ام که افرادی که تمام عمر در بخش خصوصی حضور داشته اند یا هنوز طعم کار کردن جدی را (منظورم بازی بازی هایی که خیلی وقت ها آدم ها انجام میدن نیست) نچشیده اند، اعتقادی به این حد از عملگرایی نداشته باشند.

پیش نوشت ۳: به طور کلی تمام سیاستمدارن جهان را نمی فهمم. یعنی نمی فهمم که چرا یک آدم خوب باید شغلی را انتخاب کند که مجبور باشد به همه درباره ی کارهایش پاسخ دهد. در نتیجه در تمام طول زندگی ام از درک اینکه چرا ممکن است یک انسان خوب سیاستمدار شود، ناتوان بوده ام. به تعبیری دیگر، بنظرم صرفا یک آدم باید بخواهد از قدرت سو استفاده کند تا سیاستمدار شود. وگرنه آن آدم فردی منطقی نیست و احتمالا دیوانه است. طبیعتا ترجیح میدهم افسار کشور در اختیار یک دزد باهوش قدرت طلب باشد تا یک دیوانه ی احمق.

چرا که بلاخره یک دزد باهوش قدرت طلب می داند که دزدی مادام اش نیازمند حرکت اتوبوس در جاده است و یک دیوانه ی احمق اتوبوس را به ته دره هدایت می کند.همه ی این روضه ها را خواندم که بگویم: این متن با تمام این پاردوکس های ذهنی نوشته شده، اما تلاش کرده ام در ادامه برای لحظاتی این تناقضات را به فراموشی بسپارم.

هنوز پنج سال از زمانی که مردم در اینستاگرام عکس ظریف را می گذاشتند و او را قهرمان می دانستند ،نمی گذرد. افرادی نظیر دکتر سریع القلم همان موقع بارها و بارها از ضعیف بودن یک توافق سیاسی، آن هم نه سر بزرگترین اختلاف ما با آمریکا (مساله ی اسراییل)، بلکه صرفا توافق بر سر یک مساله ی جزیی (مسایل هسته ای) نوشتند. توافقی که هم به دلیل بی برنامگی دولت و هم به دلیل دلواپسان همیشه در صحنه کار به جایی نبرد و نتوانست سرمایه ی خارجی زیادی وارد کشور کند. با آمدن ترامپ همان شکل کار هم ملغی شد و همه چیز از بین رفت.

هرچه قدر که بنظرم آن روزها آن حد از تعریف و تمجید از ظریف اشتباه بود، بنظرم امروز تعریف و تمجید از ظریف مهم و بجاست.

این مساله شاید هیچ مبنای درستی هم نداشته باشد و صرفا به نگاه دراماتیک من به قهرمان برمی گردد. ظریف امروز تنهاتر از همیشه است. نه طبیعتا چهره ی مورد علاقه ی اپوزیسیون است و نه در بخش مهمی از جمهوری اسلامی جایگاهی دارد. حتی گر تا پایان دوره اش هم استیضاح نشود و استعفا ندهد، از سال دیگر باید اوقات فراغت و بازنشستگی اش را بگذراند.

اگر می خواستم یک فیلم بسازم، بنظرم تنها چنین شخصی می توانست پروتاگونیست فیلم در این روزگار باشد. او هرگز پیروز نبود و نیست. حتی پس از به نتیجه رساندن برجام، مورد هجوم سخت ترین انتقادات بود. امروز که دیگر هیچ.

چند ماه قبل از دوستی که از نزدیک با او رفت و آمد دارد شنیدم، جواد ظریف خسته است. خیلی خسته.

خسته از اینکه نه به او اجازه می دهند با آمریکا مذاکره کند و نه هم می تواند بیخیال شود و شکست را بپذیرد. سیزیفی است که بی کار نمی نشیند. حتی اگر هزاران بار سنگ فرو بغلتد.

زندگی فیلم  هالیوودی نیست. قرار هم نیست ته داستان سیزیف سنگ را سرجایش بنشاند. بعد در یک نمای لانگ شات سیزیف با عینک آفتابی و در شرایطی که باد به پالتویش می خورد، با لبخند و سیگار برگی بر لب در ضد نور از پشت کوه پدیدار شود!

سیزیف عریان است و هرگز هم موفق نمی شود سنگ را بالای کوه بگذارد. اما بیخیال هم نمی شود. او یک پراگماتیسم است.

کامو خودش هم می گوید سیزیف قهرمان این دوران است. بنظرم آدمهای سیزیف گونه، همه قهرمانان عصر حاضرند.

ظریف دستاورهای بزرگی داشت. خیلی بزرگ. حداقل می توانیم بگوییم تلاش های بزرگی داشت.

او هرجایی می توانست می رفت. مذاکره می کرد و سعی می کرد با فهم درستی که دو طرف از هم پیدا می کردند، مشکل را حل کند. این کارکرد را در تد تاک دانشگاه امیرکبیر هم توضیح داد.

او اولین چهره ی سیاسی مهم ایران بود که به واقع از شبکه های اجتماعی استفاده می کرد. (تا پیش از این سیاسیون یکی از کارمنداشون رو مسئول می کردن تا افاضاتشون رو در شبکه های اجتماعی منتشر کنه) او یک چهره ی رسانه ای بود. رسانه ی بزرگی در جهان نبود که با او مذاکره نکرده باشد. او هر آنچه داشت و نداشت گذاشت تا ما به اینجا نرسیم. (که رسیدیم البته)

او حتی با استعفایش از شان و جایگاه وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی دفاع کرد. او نمی خواست مثل بخش زیادی از نظام سیاسی، صرفا فرمایشی باشد. (متاسفانه هرچه قدر گشتم نتونستم مصاحبه ی خیلی جالبی که بعد از این جریان انجام دادن رو پیدا کنم.)

ظریف یکشنبه هم درست و اصولی از مواضعش در مجلس  دفاع کرد، برای اینکه بفهمیم او این روزها مجبور است به چه افرادی توضیح دهد بد نیست نگاهی به اینجا بیندازید.

هرکسی که امروز شناختی از ساختار سیاسی و اداری ایران داشته باشد، یک چیز را میداند. در ایران تصمیمات را افرادی میگیرند و افرادی دیگر فحشش را می خورند. (شاید اگر می خواید دید کاملتری نسبت به این مساله داشته باشید بد نباشه به بحث هایی که دکتر جواد طباطبایی درباره ی تاریخ حاکمیت دوگانه در ایران انجام داده، نگاهی بیندازید.)

جواد ظریف در جایگاهی است که مورد هجوم انواع توهین ها قرار می گیرد. او امروز حتی به اندازه ی چهار پست اینستاگرام هم مورد تمجمید هیچ کس، حتی افراد به قول معروف فرهیخته تر جامعه هم نیست. جامعه ی اجتماعی امروز ما توانایی تشخیص اینکه باید روی چه چیزی تمرکز کند را ندارد. (البته اگر از فرض هدایت شدن فشار اجتماعی صرف نظر کنیم)

گزارش ملی پلاسکو ، گزارش ملی سیلاب، گزارش تحقیق و تفحص مجلس از صندوق های بازنشستگی و گزارش مجلس از صنایع خودروسازی  چقدر خوانده و مورد بحث در فضای عمومی قرار گرفته اند؟

چقدر توسط جامعه ی اجتماعی فرهیخته تر مورد بحث و اصلا  نقد قرار گرفته اند؟

وقتی فشار اجتماعی عوض این چیزها به سمت بدنیا آمدن بچه ی رامبد جوان در کانادا و سن ازدواج ۲۸ سال می رود، طبیعی است که نباید انتظار اتفاق مثبتی داشته باشیم.

درباره ی لزوم خوانده شدن این گزارش ها با یکی از دوستانم حرف میزدم که متنی که برای استادش فرستاده بود را برایم ارسال کرد. استاد برای اینکه نظر دانشجویش را بداند، گزارش ملی سیلاب را برای او فرستاده بود. دوستم هم البته حسابی از خجالت گزارش درآمده بود و آن را یک گزارش عوامانه دانست که یک عالمه غلط در اصطلاحات و املا و ... دارد. حالا اینکه چقدر آمار چنین گزارشی می تواند درست باشد، خودتان قضاوت کنید.

هرچند که ظاهرا تمام انتقادات دوست من درست بود و اتفاقا استادش هم با متانت تمام همه را قبول کرده بود، اما یک نکته وجود داشت که من هرچه تلاش کردم نتوانستم به این دوستم بفهمانم.

استادش برای اینکه کمکی به کیفیت نظام حکمرانی کرده باشد، بخش هایی از آن گزارش را نوشته بود. با وجود اینکه خیلی از بخش های دیگر گزارش را هم قبول نداشت. ولی تلاش کرده بود در چارچوبی که اجازه داشت، کاری بکند.

با نق زدن که کاری پیش نمی رود. اگر فکر می کنید می توانید زیر میز بازی بزنید و بازی جدید بچینید، بسم الله. ولی اگر بخواهم بخشی از آن چیزی که از مطالعه ی تاریخ معاصر ایران (برای تکمیل یک پروژه نزدیک به چهار سال هست که مشغول مطالعه ی تاریخ ایران از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۷ هستم) فهمیدم را خلاصه کنم، باید بگویم:

آدم هایی که چنین حرف هایی میزنند، یک سری آدم بی سواد و غیرواقع بین اند که اگر هم موفق شوند، در نهایت به یکی از دو سناریوی پیش نوشت ۳ میرسند.

راستش از ادامه دادن بحث با آن دوست منصرف شدم. چون گزارش هم محرمانه است، نمی توانیم هیچ بحث و نظری درباره ی آن داشته باشیم. چون حتی نمی توانیم گزارش را بخوانیم! (بنظرم اسم گزارش ملی سیلاب رو بهتره به گزارش غیرملی سیلاب تغییر بدن. این چه جور گزارش ملی ایه که حتی ملت حق خوندنش رو ندارن!)

دو راه داریم.

 یا کلا بیخیال شویم و عوض حرص و جوش خوردن، زندگی خودمان را بکنیم.

یا اینکه در سیستم بمانیم و تلاش کنیم مثل سیزیف، کاری کنیم. آن هم در شرایطی که عالم و آدم بهمان سنگ میزنند.

این پست را به احترام جواد ظریف، در نامتناسب ترین زمان ممکن منتشر می کنم. در زمانی که اتفاقا جامعه برخلاف ۹۲ که به سمت تماسح می رفت، به سمت چند قطبی شدن و رادیکال شدن قطب های مختلف پیش میرود. (البته این واکنش جامعه کاملا طبیعی و به دلیل جواب نگرفتن از مساحمه است)

 

پانوشت: قصد بت ساختن از جواد ظریف ندارم. قطعا به هر آدمی، خصوصا فردی که در قدرت حضور دارد نقد هست. ولی من در تمام طول تاریخ جمهوری اسلامی، کمتر کسی را سراغ دارم که انقدر درست و اصولی دفاع کرده باشد.

توهین به جواد ظریف در مجلس شورای اسلامی

توهین به یک شخص نیست

توهین به آخرین بازمانده های تفکر منطقی در جمهوری اسلامی است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

ماندگاری گوزن ها، ماندگاری چپ در ایران

انتخاب مجدد گوزن ها درسال ۹۸ از سوی منتقدان (پیش از این در سال ۸۸ هم در نظرسنجی مجله فیلم از منتقدان سینمای ایران به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران انتخاب شده بود) بحث های زیادی ایجاد شد. (اگر کمی می خواید از حاشیه ها بدونید شاید این قسمت از پادکست ابدیت و یک روز براتون جالب باشه.)

حقیقتا دوباره دیدن این فیلم برای من این سوال رو ایجاد کرد چه طوری چنین فیلم شعاری (یه لحظاتی احساس می کردم نویسنده و کارگردان اثر استاد ایرج ملکیه!) عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران رو، اون هم نه توسط مخاطبین و افرادی که شناختی از سینما ندارن، بلکه توسط افرادی که حرفه شون نوشتن و نقد سینماییه بدست اورده؟

این یادداشت در ادامه داستان فیلم را لو خواهد داد. پس اگر تا بحال فیلم را ندیده اید حتما از شما دعوت می کنم پیش از خواندن ادامه ی متن گوزن ها را تماشا کنید.

داستان فیلم درباره ی قدرت، جوانی با عینک (به مثابه چریک های چپ) و کیف بدست است که به نظر می آید در جریان دزدی از یک بانک زخمی شده. او به سید، دوست دوران دبیرستانش پناه می آورد. سید که در گذشته پسری لوتی بوده، امروز به مردی بنگی بدل شده که برای مردن لحظه شماری می کند. بعد از کنار هم قرار گرفتن قدرت و سید (اسامی همین قدر شعاری و نمادین انتخاب شدن) سید دچار تغییر می شود، او در برابر نظمی که در آن زندگی می کند، دست به عصیان می زند. مواد فروش را می کشد، صاحب خانه را در اتحاد با سایر همسایه ها زیربار کتک می گیرند و در پایان، تیر می خورد و در کنار قدرت، با هم می میرند.

بنظرم پیش از طرح بحث بهتر است لحظاتی از داستان را هایلایت کنیم.

فاطی، نامزد سید به قدرت می گوید ایکاش یه یخچال داشتیم. قدرت می گوید چرا با همسایه ها پول نمیزارید روی هم و یه یخچال مشترک نمی خرید؟

ظلم و ستم صاحب خانه بر مردم فقیر و نحوه ی برخورد قشر بورژوا در تقسیم گوشت بین مردم به تحقیر آمیز کننده ترین شکل ممکن به نمایش درمی آید.

متحد نبودن مردم در برخورد با صاحب خانه (یکی بنگیه، یکی افسره و می گه به من مربوط نیست، زن یکی ارتباط پنهانی داره با صاحب خونه و ازش طرفداری می کنه و ...)

خود داستان ظاهرا حرف خاصی برای گفتن ندارد، ولی کلی فرامتن دارد. در زمان اکران فیلم معروف بود که گوزن ها اشاره به طرح مشهور گوزن های بیژن جزنی به مناسبت واقعه ی سیاهکل دارد. از طرفی چریک های فدایی معروف بودن به رابین هود بازی، یعنی اینکه پول می دزدیدن و بین مردم پخش می کردن. پایان فیلم هم با دستور ساواک به کلی عوض میشه و اصلا سینما رکس آبادان در جریان این فیلم آتیش میگیره.خلاصه، برای اینکه بفهمیم گوزن ها چرا در زمان خود انقدر فیلم مهمی بوده شاید بد نباشه این یادداشت مجله فیلم رو بخونیم:

گوزنها یکی از فیلمهای جنجالی و بحث انگیز زمان خود است. جنجال به سبب محتوای سیاسی منتسب به آن، و تغییر و حذف چند قسمت از فیلم، از جمله پایان آن، به هنگام نمایش عمومی در زمان رژیم گذشته پدید آمد و بحث انگیزی از ویژگیهای همیشگی فیلمهای کیمیایی بوده است. نسخه اصلی فیلم، در سومین جشنواره جهانی فیلم تهران به نمایش در آمده بود (و بهروز وثوقی جایزه نخست بازیگری جشنواره را گرفت) بنابراین وقتی نسخه تغییر یافته گوزنها به نمایش درآمد، مثل همیشه این موضوع دهان به دهان گشت و بیننده در نمایش عمومی، با گوزنها به عنوان فیلمی روبرو شد که معنای اصلی نه در آنچه می بیند، بلکه در آن قسمتهایی است که ندیده است! میوه ممنوعه نیز، همیشه جاذبه داشته و کیمیایی هم هیچگاه بدش نیامده که تماشاگرش در مواجهه با هر فیلم او بداند که چند صحنه از فیلمش سانسور شده و یا موضوعی در آن، به اجبار تغییر یافته است. فیلم، می تواند با تمثیلهایش، علاوه بر آنچه در ظاهر می گذرد، معنای دوم هم داشته باشد. قدرت زخمی که پس از نگاه به بی تفاوتی شاگردهای مدرسه سابق خودش، خونش را به دیوار مدرسه می مالد. سید، جوان برومند دیروز که امروز مرد ضعیف و درمانده ای شده. قدرت آگاه (با آن عینکش)، سید را نسبت به موقعیتش و منجلابی که در آن غرق شده آگاه می کند و او را علیه مسبب بدبختی های خود و دیگران (اصغر قاچاقچی) می شوراند. اما همه این تمثیلها در تن دادن کیمیایی به تغییر پایان فیلمش به آن صورت، رنگ می بازد. اگر در معنای آن تمثیلها تعهدی نهفته است، آن "پایان خوش" چیست؟ همینجا باید یادآور شد که انتساب هرگونه "به تمسخر گرفتن پایان خوش با آن صحنه پایان فیلم"، مردود است. گوزنها در شکل کنونیش، که همان فصل پایان نخستین نسخه را نیز در انتها دارد، نوشداروی پس از مرگ سهراب است اما به سبب بار عاطفی قوی فیلم و احاطه ای که کیمیایی بر تکنیک دارد، فیلمی گرم و دلنشین است. این جذابیت نه به جهت بار سیاسی فیلم، که هم چنان که گفته شد، به دلیل غلبه ایست که فیلم بر عاطفه تماشاگر می کند

اما مشکل اینجاست که چرا گوزن ها هنوز هم فیلم مهمی است؟

چند وقت قبل برای یک ارایه مجبور بودم راجع به نقد مارکسیستی بخونم و تحقیق کنم. حقیقتا نقد به اصطلاح مارکسیستی ما، صرفا یک نقد عقب افتاده و سطحی از بخشی از تفکرات مارکسه.

در صورتی که خود منتقدان چپ اروپایی هم دیگه اونجوری نگاه نمیکردن. (مکتب فرانکفورتی ها، آلتوسر و جرج لوکاچ رو به عنوان آدم های مختلفی از جریان نقد مارکسیستی ببینید و مقایسه شون کنید با مهمترین تئوریسین تفکرات مارکسیستی در ایران، یعنی احسان طبری)

جالب اینه که شما هنوز رگه های واضحی از اون تفکرات رو حتی در انتخاب کلمات جریان نقد امروز سینمای ایران می بینید. (به حرف های جواد طوسی در تحلیل گوزن ها در خانه سینما دقت کنید)

هر آن چیزی که امثال شریعتی و آل احمد برای جامعه ی ما توضیح می دادن، صرفا روایتی دم دستی از تفکرات مارکسیستی بود. متاسفانه شما امروز از نظرات اقتصادی مردم تا نوع نظر دادنشون درباره ی هنر، هنوز نفوذ این تفکرات رو می بینید.

اما مساله و دغدغه ی این یادداشت هیچ کدوم از این ها نبوده و نیست.

مساله اینجاست که اگر جامعه و حتی طبقه ی روشنفکری ایران امروز، پذیرای این حرف ها نبود، آیا این حرف ها می تونست انقدر امروز قدرتمند و ریشه دار باشه؟

دغدغه اینجاست که کمونیست حداقل از دهه ی نود میلادی در بخش بزرگی از جهان نابود شده، ولی در ذهنیت بسیاری از مردم و به اصطلاح روشنفکران ایرانی هنوز باقی است.

آیا این مساله خطرناک نیست؟

پی نوشت: حواسم هست که در این پست نوشته بودم که درباره ی دلایل موفقیت سریال بچه مهندس خواهم نوشت. به محض اینکه سرم کمی خلوت بشه حتما اینکار رو خواهم کرد. اما نکته این یادداشت هم کاملا در راستای یادداشت بچه مهندس قابل دسته بندیه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی