از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرشیو» ثبت شده است

حقایقی که درون دروغ ها نهفته است

پیش نوشت: عملا خواندن این یادداشت بدون خواندن متن لینک ها معنای خاصی ندارد.

 من علی رغم اینکه دوست داشتم یه آدم خیلی با فهم و شعور و نخبه باشم و وقتم رو به کارای جدی و حرفای روشن فکرانه بگذرونم، ولی تا به امروز حداقل به این هدف نرسیدم.

راستش من دروغ ها رو خیلی دوست دارم. خیلی بیشتر از حقایق عمدتا تلخ زندگی. یکی از لذت بخش ترین تفریحات من هم، با جون و دل شنیدن روایت های غیر واقعی یا به اصطلاح دروغ هاییه که بسیار هم بازنشر میشه و افراد زیادی اون ها رو قبول دارن و تکرار می کنن.

این قضیه می تونه از ماجرای شعر سعدی (بنی آدم اعضای یکدیگرند) بر سردر سازمان ملل شروع بشه! و به جاهای جالب تری هم برسه (حالا جالب تر دو راهی اخلاقی زمانیه که به عنوان مجری مراسمی دارید با یه آدم شناخته شده و مسن صحبت می کنید و اون این ماجرای دروغی رو به عنوان یه شاهد! از میزان نفوذ و تاثیر گذاری فرهنگ ایرانی مطرح میکنه. یک مجری باید در این شرایط چیکار کنه واقعا؟) .

البته، این قضیه به نظر می رسه خیلی ساختار یافته تر از این حرفاست. استاد! حسام الدین آشنا به عنوان مشاور رسانه ای وقت حسن روحانی بعد از دیدار حسن روحانی با دیوید کامرون، نخست وزیر وقت انگلیس در حاشیه ی اجلاس سالانه ی سازمان ملل و انتقادات افرادی به این دیدار، در صفحه ی شخصی شون این عکس رو منتشر کردن:

و زیرش نوشتن:

«تقدیم به کسی که در نیویورک گل کاشت و در تهران برخی از بوی دستانش دلواپس شدند».

جالب اینکه این عضو هیات علمی دانشگاه و رییس مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری و عضو شورای نظارت بر صدا و سیما و ... حتی حاضر نیست گوگل کنه و ببینه شاعر این اثر، یک ایرانی است. به تعبیر سینا بهمنش عزیز، تنها جایی که چگوارا در اون شاعره میهن عزیزمونه.

البته، منصوب کردن نوشته هایی به افرادی که اصن روحشون هم از این قضیه باخبر نبوده، در کشورمون اصلا کم سابقه نیست.

نمونه ی آن، نامه ی مرحوم چارلی چاپلین بیچاره (که ازتون دعوت می کنم حتما بخونیدش) به دخترش جرالدین است که بعید است حتی اگر چاپلین از قبر هم بیرون بیاد و قسم جلاله بخورد که این نامه از او نیست، ایرانی ها از بازنشر این نامه که انگار، با روح و روان مخاطب ایرانی بازی می کند، منصرف شوند.

بعضی وقت ها مساله از این هم بغرنج تر می شود و روز به روز بر حرفی که اصلا هرگز از سوی شخصی زده نشده، افزوده می شود (انگار که یه تعدادی یادشون میاد، عه، ایکاش اینا رو هم میگفت. بزار آپدیت جدید بدیم به حرفاش اینا رو هم اضافه کنیم).

نمونه ی بارز این مساله را میتوان در سخنان فوکویاما در کنفرانس اورشلیم پیدا کرد. کنفرانسی که بعدها با دقت بیشتر پژوهشگران مشخص شد حرف های بیشتری هم درباره ی ایران در آن زده شده است.

نکته ی جالب در جمله بندی متن این سخنرانی است. تصور می کنم کسی که کمی در زمینه ی نگارش تجربه داشته باشد (در این حد که انشاهای مدرسه اش رو مامانش ننوشته باشه!) می تواند متوجه شود که این متن نمی تواند ترجمه باشد و قاعدتا در خود مدیوم زبان فارسی نوشته شده است.

همان طور که در ابتدای یادداشت نوشتم، من آدم مهمی نیستم. سواد زیادی ندارم و افرادی هم وجود ندارند که حرف های من برایشان اهمیتی داشته باشد. وگرنه، شاید می گفتم که هر دروغی همه گیر نمی شود. هر روایتی علاوه بر داشتن شانس، باید پارامترهای دیگری نیز داشته باشد که همه گیر شود. بنظر می رسد که این روایت های غیرواقعی شاید هرگز حقیقت نداشته باشند، ولی حتما اطلاعات جالبی راجع به آرمان ها، ارزش ها و رویاهای جوامع در اختیار ما قرار می دهند.

پی نوشت 1: جا داره تاکید کنم، این مطلب قصد نتیجه گیری به نفع یا به ضرر جریان سیاسی خاصی ندارد. دروغ بودن بسیاری از مطالب گفته شده توسط جریانات اپوزیسیون خارج از کشور انقدر واضح است که ارزش اشاره کردن هم ندارد.

پی نوشت 2: شما هم اگر دروغ جالب و همه گیری شنیدید، خوشحال میشم با من به اشتراک بذارید.

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید مولایی

تازه نفس ها

در شرایطی که در این چند روزه همه جا پر شد اول از خبر اکران خانه ی پدری و بعد خبر توقیفش ، دوست داشتم کمی دربارش بنویسم.

نکته ی جالب اینه که هرچه قدر به عقیده ی بنده حداقل ، سکانس اول خانه ی پدری ،  خوب و مهمه ، باقی فیلم ضعیفه و نمی تونه درست پیش بره.

سکانسی که تمام این جار و جنجال های بی خود ، اتفاقا به خاطر اونه و کیانوش عیاری با ممارست درستی ، زیر بار حذف این سکانس نرفته.

 اما اینها باعث نمیشه که نگم به نظر من ، خانه ی پدری فیلمی کم مایه و ضعیفه که اگر به خاطر یک سری التهاب خارج از فیلم نبود قطعا دیده نمی شد.

حالا هم که انقدر مجوز اکران ارشاد بدرد نخور شده که یک نهاد دیگه می تونه بیاد بگه:

 "نه ، من با اون بخش از فیلم حال نکردم! بکشید پایین! "

و در شرایطی که آخرین فیلم عیاری ، یعنی "کاناپه" هم توسط همین دوستان ارشاد توقیفه ، زمان رو خیلی مناسب دیدم تا ازتون دعوت کنم ، اولین فیلم کیانوش عیاری که مستندی است درباره ی وقایع تابستان 58 رو تماشا کنید.

این فیلم بنظر من ، از جهاتی بهترین فیلم عیاریه و در لحظاتی انقدر اطلاعات دست اول و جذابی به مخاطبش می ده که می شه ازش پس از 40 سال ، به عنوان یک سند تصویری بسیار مهم یاد کرد. فیلمی که عیاری 28 ساله و دوستانش با کمترین امکانات و به شکل رفاقتی ساختن. اما میشه در اون ، از نوع پوشش زن ها تا عکس گرفتن مردم با مجسه ی یاسر عرفات رو تماشا کرد.

بیشتر توضیح نمی دم تا چیزی اسپویل نشه. ولی امیدوارم شما هم ببینید و لذت ببرید.


پانوشت: درباره ی فیلم تازه نفس ها یک سال و خورده ای پیش نوشتم و به شکل پیش نویس در وبلاگ قرار دادم ، اما بنا به دلایلی منتشرش نکردم. این روزها و با داستان های خانه پدری ، بهانه ی مناسبی برای بازنویسی و انتشار اون یادداشت پیدا کردم.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

کاشکی من دایناسورت بودم

دلم برای دنیای کلاه قرمزی و پسرخاله تنگ شده

برای دنیایی که تلخ ترین شخصیتش ، یه دایناسور فانتزی بود!

واسه حمیده خیرآبادی با اون خبه خبه گفتناش

واسه فاطمه معتمد آریای خندون و مهربون

واسه آقای مجری ای که دلش اندازه ی یه گنجیشکه

کلاه قرمزی خرابکاری می کنه و اون زودی می بخشتش

دلم واسه تمام شیرینی ها دوران بچگی تنگ شده

متنفرم از دنیای آدم بزرگا

از سینمای به اصطلاح واقع گرا

سینمایی که من می فهمم

رویاست

فانتزیه

می تونه یه عروسک باشه که هرجایی میره و هرکاری می کنه

هیچکس هم بهش نمی گه : آقا شما که عروسکید!

با خودم بعضی وقتا فک می کنم ، اگه امروز ، یه نفر بیاد در صدا و سیما   و بگه مجری تون بیست سال پیش گفت پاشید بیاید اینجا تا باهم برنامه اجرا کنیم، از در گیت صدا و سیما  می تونه رد بشه یا نه؟

آقای مجری ، انقد مهربون بود که نگفت فلانی و فلانی بیان و فلانی نیاد. اون همه رو دعوت کرد.

ینی یه روزی میشه که یه پسر یا دختر دیگه هم به آقای مجری بگه: کاشکی من دایناسورت بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

آقای روضه سرا

آقای روضه سرا

تو ذهن من و هیچ کدوم از بچه های کلاس دوم ابتدایی پیشگام دزفول از خاطر نرفته.

آقای روضه سرا از اون معلم هایی نبود که راحت بگیره و کلاسش هتل باشه

نه اتفاقا 

به شدت سختگیر و دقیق بود

هیچ وقت یادم نمیره، من و خیلی از بچه های کلاس هر شب با این استرس می خوابیدم که نکنه کتابی از برنامه ی فردا رو جا بذاریم. واسه همین من معمولا تمام کتاب ها رو می بردم که به مشکل برنخورم!

هیچ وقت یادم نمیره ، درسمون رسیده بود به "خوندن ساعت" ، واسه همین آقای روضه سرا ازمون خواست که فردا با مقوا و قیچی بیایم تا توی مدرسه ساعت درست کنیم.

فرداش من توی سرویس متوجه شدم که قیچی و مقوا نخریدم😨

یادمه انقد گریه کردم تا راننده ی سرویس دلش به رحم اومد و رفت برام قیچی و مقوا خرید.

 وقتی اومدم مدرسه ، همه جز یه نفر (جوان دیلاقی به اسم مصطفی) مقوا و قیچی خریده بودن.

 آقای روضه سرا هم یه دست کتک مفصل مصطفی رو زد تا یادبگیره چیزی رو فراموش نکنه.

(توی شهرستان هنوز از این قرتی بازیا که نباید بچه رو زد مد نشده بود)

آقای روضه سرا توی کارش جدی بود 

خیلی جدی

اما همه ی بچه ها عاشقش بودن

چون آقای روضه سرا هم عاشق بچه ها بود

بچه ها اینو خوب می دونستن

آقای روضه سرا اگه املامون بدون غلط بود و خوش خط بود ، بهمون چهل میداد.

حتی یه بار بهم هشتاد داد!

بابت هر بیست، یه کارت امتیاز و هرچه قدر که کارت امتیازامون بیشتر بود ، بهمون جایزه های مختلف می داد.

تازه ، این به جز جایزه هایی بود که اگه مشقامون رو زود می نوشتیم بهمون می داد.

 یادمه یه بار جایزه ی زود نوشتنم این بود که منو کشید کنار و عکس یه گربه بهم نشون داد.

اما گربه هه عادی نبود

یه گربه ی سه سر بود!

بعدم یه داستانی ردیف کرد درباره ی اینکه واسش از تهران گربه ی سه سر اوردن و تهران گربه ی سه سر زیاده! 

(حالا بگذریم از اینکه ما هر سال تابستون که تهران میومدیم ، من در به در دنبال گربه های سه سر می گشتم!)

آقای روضه سرا داستان زیاد می گفت

شاید واسه همینم دوسش داشتیم.

یادمه روز اول کلاس دوم ، معلم کلاس اولمون (آقای باقری) اومد داخل و خاطره ی نجات خودش از داخل یه تانک عراقی توسط آقای روضه سرا (که میگفت چتربازا بوده) رو برامون تعریف کرد.

البته ، بعد ها فهمیدم که انگار داستان رو جز ما ، برای استیون اسپیلبرگ هم تعریف کردن. چون بنظر میومد نجات سرباز رایان به طرز غریبی شبیه داستان نجات معلم باقری بود!

راستش،من نمی دونم چقدر هرکدوم از اون داستانایی که آقای روضه سرا واسمون تعریف می کرد، درست بود و نمی دونم امروز چقد به دانش آموزی که آقای روضه سرا می خواست شبیهم.

حتی نمی دونم آقای روضه سرا ، بین اون همه دانش آموز ،هنوز منو یادشه یا نه

ولی یه چیزی رو خوب می دونم

اینو می دونم که اگه اون بچه ها یه روزی به یه جایی برسن

حتما یکی از مهمترین دلایلش به خاطر داشتن معلمی به اسم آقای روضه سراست

معلمی که بهمون یاد داد جدی باشیم و برای هرچی که میخوایم تا آخرین ذره ی وجودمون بجنگیم.

تقدیم به معلمی که هرگز فراموشش نمی کنیم.

پانوشت1: رفتم دزفول که این کتابو به آقای روضه سرا بدم ، ولی هرچی گشتم نتونستم پیداش کنم. 

میگم بنظرتون بلاخره یه روزی "شاه گوش می کند" ها به صاحباشون میرسن؟ 

پانوشت2: راستی ، شما گربه ی سه سر تا حالا تهران دیدید؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

فیلمفارسی و پوپولیست

می خوام یه اعترافی بکنم

من از اون آدم هایی بودم که خیلی با  دید مثبتی شروع کردم به فیلمفارسی دیدن

ینی حتی  2،3 کار اولی هم که دیدم برام جذاب و باحال و منحصر بفرد می رسید.

اما مشکل از جایی شروع شد که در مدتی اندکی ، تعداد زیادی فیلمفارسی دیدم.

ینی همون اتفاقی که برای آدم هایی که در دهه  50 و 40 زندگی می کردن و می خواستن برن سینما رخ می داد.

برای اینکه با تعریف دقیق و چارچوب فیلمفارسی ها آشنا بشید ، ازتون دعوت می کنم  به تعریف دکتر هوشنگ کاووسی از این نوع فیلم ها مراجعه کنید.

تعداد فیلم هایی که در دهه 10 و 20 شمسی ساخته شدن ، انقدر محدود هستن که بتونیم از لغت صنعت سینما در اون سال ها چشم پوشی کنیم.

دهه 30 بود که تولیدات سینمای ایران تعدادش بسیار زیاد شد و عموما فیلم ها ، با آواز دلکش (در فیلم های سطح بالای اون دهه مثل فیلم های خاچیکیان) و یا با آواز مهوش و آفت (در فیلم های سطح پایین تر اون سال ها) مزین می شدن.

هرچند که در تمام دهه ها فیلم های قابل تامل و خوب وجود داشته (در این پست به چند تا از اون ها اشاره کردم )

اما ریشه ی چیزی که علی الخصوص نمودش رو در دهه ی چهل و تا اوایل پنجاه در سینمای ایران مشاهده می کنیم و معروفه به فیلمفارسی رو باید در سال 1337 و فیلم لات جوانمرد جست و جو کرد.

البته ، اتفاقا خود لات جوانمرد یک شکست تجاری بود و اتفاقا فیلم از نظرهایی بسیار فیلم خوب و شاخصی محسوب میشه، اما همین الگو قرار دادن جاهل ، لوتی (لوطی) یا هر چیزی توی این مایه ها در سینمای ایران به عنوان یک قهرمان که هم زور بازو داره ، هم مرام و معرفت داره و هم به دلیل نکات منفی ای که داره کاملا باورپذیره ، برای اولین بار در آقای جاهل ساخته شد.

اتفاقا مشکل در شخصیت جاهل نیست ، چرا که شخصیتی باور پذیره (بدلیل اینکه هم وجوه مثبت داره هم منفی )

حتی نمونه ی درست پرداخت شده اش در فیلم قیصر به یک شاهکار تبدیل میشه ، در حدی که کفشه پاشنه تخم مرغی و استایل بهروز وثوقی در اون فیلم مد جوونای طبقه ی خاصی از اجتماع در اون دوران میشه.

مشکل در رقاصه ی کافه ها هم نیست (چرا که اونم وجوه مثبت و منفی داره ، معمولا یه داستان پرسوز و گداز سانتی مانتال داره که مجبور شده اینکار رو بکنه و در اصل دختر! خوبیه و از این جفنگیات )

مشکل در استفاده ی  بسیار بسیار زیاد از این شخصیت ها و  دست سرنوشته! دستی که ایکاش کج بود (ایکاش دزد بود واقعا) ولی متاسفانه این دست ، دست موجود حرامزاده ای به نام پوپولیسته که به خوبی نشون دهنده ی ساده انگاری و تفکرات احمقانه ی مردم عادی اون دورانه

راستش می خواستم یادداشت مفصلی درباره ی این فیلم ها بنویسم

اما انقدر داستان عشق فاطی (رقاصه ی داخل کاباره) و لوطی (جاهل خوش قلب و پر زور) و دعواهای داخل کاباره و درست شدن تمام مشکلات به صورت کاملا اتفاقی دیدم که حالم از هر چی فیلمه، به هم می خوره.

داستان ها حتی از قرار دادن یک شخصیت (اگر این فرض محال رو داشته باشیم که کارگردان تونسته شخصیت درست کنه) در یک دو راهی اخلاقی هم ممانعت می کنن (مثلا اینکه لوطی به زنش خیانت کنه یا نه؟! )

دنیای واقعی دنیای این جفگیات نیست.

دنیای واقعی ، پر از دوراهی های سخت ، پر از تصمیمات نسبی و پر از شکست هاست.

دنیای واقعی کلید اسرار نیست که همه به تاوان اعمال خویش برسند و اگر هم نرسیدند ، بریم امامزاده دعا کنیم همه چی درست میشه. ( یادش بخیر ، باز الان اوضاع بهتر شده ، یه دوره ای تو سریالای صدا و سیما هرکی بچه دار نمیشد ، بهش میگفتن بری امامزاده درست می شه ، اونم میرفت امامزاده و درست می شد! )

شاید برای دیدن عاقبت پوپولیست ،باید عاقبت بازیگران فیلمفارسی ها را ببینیم.

از فردین و ملک مطیعی و فروزان تا بهروز وثوقی و بیک ایمانوردی

بازیگرانی که سال های سال ، محبوب ترین و شناخته شده ترین آدم های ایران بودند ، اما پس از سال 57 همه ممنوع الکار شدند.

همه در انزوا و به دور از شهرت خارق العاده ی  سال های قبل یا جان سپردند ، یا دربه دری را تجربه می کنند.

پوپولیست

همین است

روزی تمام شهر به دنبالت می دوند و خیلی زود

تویی که به دنبال تمام شهر می دوی

البته اگر تا آن روزگار پای رفتن داشته باشی

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

سینمای ایران ، قبل از به اصطلاح موج نو

میون این همه فیلم ضعیف گذشته و حال سینمای ایران

دیدن شب قوزی

مثل دیدن یه مروارید میون کلی صدف کنار دریا است

 

دیدن این فیلم از فرخ غفاری رو به هیچ عنوان از دست ندید

 

بعد اگه وقت کردید خشت و آینه ی ابراهیم گلستان رو ببینید

 

تا مطمئن بشید که ایران قبل از به اصطلاح موج نوی سینماش هم فیلم های قابل تامل داشته

در آخر هم ، شدیدا ازتون دعوت می کنم فیلم جنوب شهر (رقابت در شهر) رو ببینید و آخر هفته ای از مرور فیلم های تاریخی خوب سینمای ایران لذت ببرید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

روزی که دراکولا را شناختیم

کلاس سوم دبیرستان بودیم که آقا معلممون گفت :

امروز می خواهم دراکولای واقعی را بهتان معرفی کنم ( هنوزم نفهمیدم چرا از واژه ی "دراکولا" برای این معرفی استفاده کرد!)


.آمریکا هر ساله هزاران تن گندم اضافی کشورش را به دریا می ریزد تا قیمت داخلی و خارجی همچنان در کنترل خود باشد......
و در سومالی لاشخور ها انتظار مرگ کودک گرسنه را میکشند ....
 

من دیگه بچه نبودم . دیگه گرفتار جهل نبودم. تشخیص می دادم که کشوری که همچین کاری بکنه

حتما یه دارکولا است

تازه

 معاون رییس جمهور سابق هم اون موقع همین حرفا رو تکرار کرده بود

امروز که محض کنجکاوی این حرف رو گوگل کردم

 به نتیجه ی جالبی رسیدم 

؟Does United States throw wheat in the ocean to keep the prices high

؟Is USA throwing excessive commodities like wheat, corn in ocean

نمی دونم چرا گاهی

فقط گاهی

شک می کنم که نکنه ما سخت درگیر جهلیم

نکنه ما هنوزم بزرگ نشدیم

 این موقعها

معمولا سایتا ی خبری داخلی رو چک می کنم

آمریکا هر ساله هزاران تن از گندم مازاد تولید خود را به دریا می ریزد

و شک کم برطرف میشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

مصدق قهرمان یا پوپولیست ، مساله این است

مصدق قهرمان یا پوپولیست ، مساله این است

هرچند که روایت عمومی اینه که دکتر محمد مصدق قهرمان ملی بوده

ولی خب برخی افراد (خصوصا دکتر موسی غنی نژاد) روایات دیگری از جریانات ملی شدن نفت و نخست وزیری مصدق دارند.

 موسی غنی‌نژاد: مصدق را پدر پوپولیسم نفتی می‌دانم

مصدق در گوشه رینگ

نظر شما چیست ، مصدق یک قهرمان ملی است یا یک پوپولیست سوسیالیست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

ابر چالش های ایران به روایت دستیار اقتصادی رییس جمهور

بازخوانی سخنرانی ای که دکتر مسعود نیلی، دستیار ویژه ی اقتصادی روحانی در آن دوران و  قبل از آغاز این بحران ها ، سال گذشته در چنین روزهایی داشت ، بنظرم برای بهتر دیدن شرایط این روزهای کشور بسیار مفید است. 


 

چگونگی پیدایش و رشد ابرچالش­های اقتصاد ایران

سخن از آینده اقتصاد در همه جا و در همۀ زمانها حائز اهمیت است. اما در مقطع کنونی، به دلایل متعدد، اهمیت این موضوع بسیار بیشتر است. شاید بتوان گفت مسیری که اقتصاد طی چند سال آینده طی می­کند به نوعی سرنوشت ساز خواهد بود. اقتصاد ایران در حال حاضر در مقابل سناریوهای مختلفی برای آیندۀ خود قرار گرفته که هر یک مقصدی متفاوت را برای آن رقم می­زند. آنچه این مقاصد را از یکدیگر متمایز می سازد، نحوه عبور از شش ابر چالش اقتصادی است که اکنون کشور در مواجهه با آنها قرار گرفته است؛ مسائل مربوط به بیکاری، مشکلات نظام بانکی، بودجه، صندوق­ های بازنشستگی، آب و محیط زیست. قبلاً مکرر این موضوع را مطرح کرده ­ام که عبور از این ابر چالش ها علاوه بر آنکه به عنوان یک پیش نیاز، به تجهیز توانمندی­ های کارشناسیِ فنی از نظر طراحی تحولات نیازمند است، اجماع در سطح عموم کنش گران موثر جامعه را نیز لازم دارد.

بطور کلی کنکاش در چرایی و چگونگی شکل­ گیری یک مشکل، گام نخست فرایند حل آن قلمداد می­شود. لذا اگر هریک از ابر چالش­ها را مانند یک موجود زندۀ رشد یابنده تلقی کنیم باید بدانیم شناسنامه هر کدام صادر شده در چه سالی است و مسیر رشد آن چگونه بوده است. از آنجا که دولت مهم ترین و موثرترین نهاد در عملکرد تاریخی اقتصاد ایران طی حداقل 70 سال گذشته بوده، به عنوان شروع فرایند آسیب­ شناسی می ­توانیم نقطه آغاز را دولت بگذاریم. لذا ریشه ­یابی مشکلات را از واکاوی تحولات دولت شروع می ­کنیم.

اقتصاد ایران سیر تحولات عمده خود را از دهه 1330 در شرایطی آغاز کرد که ماهیتی روستایی با نقش مسلط کشاورزی در بخش کالایی همراه با دولتی با توان بسیار محدود هم بلحاظ مالی و هم توان انسانی داشت. از مجموع جمعیت حدود  16 میلیونی، تقریباً 13 میلیون نفر روستایی بوده و تنها 3 میلیون نفر در شهرها سکونت داشتند و دولت نیز از توانمندی بسیار محدودی در تامین امنیت، ارائه خدمات آموزشی و تامین بهداشت و عرضه خدمات درمانی برخوردار بود.

با برقرار شدن امکان صدور مجدد نفت از سال­های اول دهه 1330،  درآمد صادراتی در حدود 16 تا 18 میلیارد دلار به قیمت­ های امروز، نصیب دولت شد که برای اقتصاد با تولید ناخالص داخلی حدود 40 میلیارد دلاری آن زمان رقم قابل توجهی بود. بواسطه این درآمدهای چشمگیر، شهر و شهرنشینی توسعه یافت، دولت به معنای ارائه دهنده خدمات عمومی نظیر آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، آموزش عالی و نظیر آن شکل گرفت و بتدریج صنعت با محوریت دولت ایجاد شد. در نتیجه این تحولات، برخلاف دیگر کشورها، در اذهان عمومی تصویری از دولت و قدرت آن ایجاد شد مبنی بر اینکه دولت می­تواند میانبری باشد بر فرایند طولانی توسعه تدریجی. یعنی توسعه از دولت و با اراده و خواست دولتمردان آغاز می شود و با دولت نیز تداوم می­یابد. حال آنکه در اقتصادهای دیگر سه پدیده دولت، شهر و صنعت از دل اقتصاد بیرون می­ آید و شکل­ گیری آن ها نیز به زمان قابل توجهی نیاز دارد. به دنبال تسلط این ذهنیت در جامعه، دولتمردان با اتکای به درآمدهای سرشار نفتی و نظام سیاسی متمرکز، مسیر طولانی و موانع پرشمار توسعه را به کناری گذاشتند و این انگاره را در پیش گرفتند که توسعه به معنی اجرای پروژه هایی است که در ذهن آنها شکل می­گیرد و می ­تواند مسیری بسیار کوتاه داشته باشد. 

در ادامه تحولات اقتصادی دهه 1330، رشد اقتصادی و رشد سرمایه گذاری در دهه 1340 شتاب گرفت بگونه ­ای که این دهه را به عصر طلایی اقتصاد ایران تبدیل کرد. اما همزمان با این دستاوردها، در همین دوران بذر بزرگترین و مخرب ترین مشکل اقتصاد ایران یعنی کسری بودجه «مزمن» کاشته شد و پایه اساسی ­ترین بیماری اقتصاد ایران گذاشته شد. چرا که سیاست­مداران دیگر خود را مقید به قید بودجه نمی دیدند و تصور می­کردند که باید به هر قیمت کارهای بزرگی به انجام برسانند. نقل قولی از نیکیتا خروشچف وجود دارد که می­گوید «سیاست مداران پل می­سازند حتی اگر رودخانه ای وجود نداشته باشد». در آن سال­ها دولتمردان کشور به فکر کارهای بزرگ و پروژه های بزرگ بودند و به هشدارهای کارشناسان مبنی بر محدودیت منابع توجه نمی­ کردند. نکته جالب و مهم از نظر تبیین مبانی رفتاری سیاستمداران این است که حتی در نیمه اول دهه 1350 نیز که سال­های اوج درآمدهای تاریخ اقتصاد ناشی از صادرات نفت است، باز هم بیماری کسری بودجه همچنان ادامه داشته است.

با پیروزی انقلاب اسلامی، همان ذهنیتی که در سال­های قبل از انقلاب هم وجود داشت که شرط لازم و کافی برای تحولات کشور اراده دولت است ادامه یافت. اما تغییری که صورت گرفت اضافه شدن مفهومی بود به رفتار دولت به نام عدالت. در واقع نقصانی که به درستی عملکرد دولت­ های گذشته شناسایی می­ شد عدم توجه به عدالت بود. بدین معنا که تا پیش از انقلاب اسلامی، دولت فاقد کارکردی عادلانه بوده و نیاز بود که عدالت به مبانی رفتاری دولت اضافه شود. اما نکته اصلی تعریف خاصی بود که از این مفهوم مبنای کار قرار گرفت و بر اساس آن، عدالت نه به معنی باز توزیع بلکه به معنی فراگیرتر شدن توزیع تعریف شد. در نتیجه دولتی با رسالت­ ها و وظایف بسیار گسترده و هزینه بر ایجاد شد که اساساً توجهی به محدودیت منابع نداشت. از سویی، این تحولات در حالی رخ می­داد که تولید نفت هم بصورت ارادی از 6 میلیون به کمتر از 3 میلیون بشکه تقلیل داده شد و طبیعتاً این کاهش به بزرگتر شدن ابعاد کسری بودجه منجر شد.

از طرف دیگر، در سال­های اول دهه 1360 جمعیت کشور رشد خیره کننده ­ای پیدا کرد و همزمان جنگ تحمیلی 8 ساله هم به وقوع پیوست که هر دو به افزایش قابل توجه مخارج دولت انجامید. لذا مشاهده می­کنیم که درآمدهای دولت از محل صادرات نفت در سال 1367 حدوداً یک ششم مقدار آن در سال 1357 بوده در حالیکه مخارج دولت نسبت به همین سال حدوداً نصف شده است. این یعنی کسری بودجه بسیار بزرگ و فاجعه بار. در سال 1367 کسری بودجه 53 درصدی به وجود آمد که از این 53 درصد، حدود 50 واحد درصد آن از طریق استقراض از بانک مرکزی تامین شد؛ استقراضی که پیامدها و آثار متعددی در سال­ های بعد از خود برجا گذاشت. در نتیجه کسری بودجه که از دهه 1340 در اقتصاد ایران ظاهر شده بود، به زخم کهنه و عمیقی تبدیل شد که تا به امروز ادامه پیدا کرده است.

فشار سنگین مالی در آن سال­ها باعث شد که دولت به فکر تامین منابع از محل­ های دیگر هم برود. که در راس آنها صندوق­ های بازنشستگی و بانک­ ها بودند. در صندوق­های بازنشستگی به دلیل کثرت کارمندان جوان دولت و قلت تعداد بازنشستگان، منابع قابل توجهی وجود داشت و دولت که با کسری بودجه مواجه بود، از منابع صندوق ­ها برای تامین هزینه ­های خود استفاده کرد و اینگونه فرایند بدهکاری دولت به صندوق­ های بازنشستگی آغاز شد. از طرفی به بانک ­ها نیز تکلیف شد که سپرده­ها و منابع خود را در جهت تشخیص و مصلحت دولت به مصرف برسانند. در نتیجه بیماری بودجه ای دولت رفته رفته به صندوق بازنشستگی و بانک نیز سرایت کرد و این دو نهاد مالی مهم در اقتصاد نیز دچار مشکلات مالی شدند. افزون بر این، قواعد حاکم بر مبادله حامل­ های انرژی نیز مشمول مفهوم یاد شده از عدالت شد و بر این اساس دولت وظیفه پیدا کرد این کالاها را با قیمت نازل و مستقل از تورم در اختیار مصرف کننده قرار دهد. نتیجتا در شرایطی که میزان تولید نفت ثابت بود، مصرف انرژی به میزان قابل توجهی شدت گرفت و بر این اساس خالص صادرات نفت نیز کاهش پیدا کرد. (اکنون ایران از جمله پرمصرف­ ترین ­ها در انرژی به شمار می­آید و بر اساس گزارش ­های موجود، حدود 80 درصد آلودگی در کلان شهرهای کشور، ناشی از این مصرف بی ­رویه در انرژی است.)

در مورد آب نیز چنین رویکردی وجود داشت. چنانکه با تصویب قانونی در سال 1361، دسترسی همگان به منابع آبی آزاد شد و به یکباره حجم بزرگی از ذخایر آب­های زیرزمینی استخراج و مصرف شد. در این باب، اصل ساده ­ای وجود دارد؛ چنانچه در یک مخزن، میزان خروجی بیش از ورودی باشد، دیر یا زود ذخایر آن به اتمام می­رسد. اتفاقی که اکنون به یک چالش اساسی تبدیل شده و در صورت عدم تدبیر می­تواند به بحران منجر شود؛ حالتی شبیه به آب در صندوق­ های بازنشستگی نیز وجود دارد؛ با این تفاوت که استخدام­ های جدید ورودی صندوق هستند و بازنشستگان را تامین مالی می­کنند. حال اگر فرایند استخدام در دولت قطع شود و انبوه استخدام شدگان طی دهه­ های قبل به سن بازنشستگی برسند که همین طور هم شده، مانند ذخایر آبی کشور، خروجی از ورودی پیشی می­گیرد. به عنوان نتیجه اکنون ملاحظه می­ شود که در صندوق بازنشستگی کشوری، در حالیکه به ازای هر بازنشسته باید 6 نفر شاغل وجود داشته باشد این نسبت الان حدود 0.9 است!

با تداوم مسیر طی شده ظرف چند دهه، ملاحظه می­شود رفاهی که در کشور وجود داشته، عمدتاً ناشی از مصرف بی­ ملاحظه منابع طبیعی (آب، انرژی و ...) و منابع مالی (بانک­ ها و صندوق­ های بازنشستگی) بوده است. به عبارت دیگر بخش قابل توجهی از رفاه ایجاد شده در گذشته و حال، متعلق به نسل ­های آینده و شاید مردم چند سال نزدیک آینده باشد و نه رفاه حاصل از درآمدهای جاری اقتصاد. به بیان کمّی، اکنون تولید ناخالص داخلی سرانه کشور حدود 70 درصد این میزان در سال 1355 است در حالیکه، مصرف سرانه ما اکنون حدود 1.7 برابر آن سال است! شکافی که از محل مصرف دارایی­ های مالی و طبیعی کشور جبران شده است. از آنجایی که این منابع پایان پذیرند، هنگامی که مصرف شدت می­گیرد خطر اتمام آن نزدیک و نزدیک­ تر می­شود و چنانچه مهاری بر این مصارف اعمال نشود، بروز فاجعه قابل انتظار خواهد بود.

 مسیری که باید تغییر کند

پنج ابرچالش بودجه، صندوق ­های بازنشستگی، نظام بانکی، محیط زیست و منابع آبی که به شکل مختصر نحوه پیدایش آن­ها مورد بررسی قرار گرفت، مسائلی هستند که به تدریج تبدیل به موانع رشد و سرمایه ­گذاری می­شوند و درست در تقابل با ضرورت مهمی قرار می گیرند که اقتصاد ایران در مواجهه با آن است؛ ضرورتی به نام اشتغال زایی در مقیاس گسترده. به منظور تامین سالانه یک میلیون شغل برای جمعیت در سن کار که عمده آن­ها متولدین انبوه دهه 1360 هستند، و برای حل آن، احتیاج به سرمایه ­گذاری قابل توجهی است، در حالی که منابع مالی و طبیعی هدررفته به عنوان مانع بر سر راه سرمایه­ گذاری عمل می­کنند. در نتیجه معضل بیکاری به عنوان ابرچالش ششم اقتصاد کشور نام می­ گیرد.

نتیجه مهمی که می­ گیریم آن است که این ابر چالش­ها، نتیجه و حاصل سیاست­ هایی بوده ­اند که در طول زمان خودمان اتخاذ کرده­ ایم و کسی از بیرون نظام تصمیم­ گیری بر ما تحمیل نکرده است. در نتیجه گام نخست به منظور اعمال سیاست­های صحیح در جهت حل مسائل، پذیرفتن اشتباهات گذشته بوده و نیاز است در یک فضای مسالمت­ آمیز و به دور از خط کشی­ های سیاسی، این پرسش مورد واکاوی قرار گیرد که ما چگونه خودمان به دست خودمان این ابرچالش ­ها را به وجود آورده ­ایم. هیچیک از این مشکلات بزرگ دفعتاً اتفاق نیفتاده ­اند و برعکس همگی بسیار آرام و بتدریج رشد کرده­ اند.

چنانچه بدون ارزیابی آسیب شناسانه و پذیرفتن اشتباهات گذشته سراغِ به اصطلاح «راهکار» برای حل مشکلات برویم، خطاهای استراتژیک مجدداً تکرار خواهند شد. به عنوان نمونه در موضوع چالش منابع آبی اگر تنها به سمت تامین عرضه توجه شود و تقاضا مورد مدیریت قرار نگیرد، طی سال­های آتی باز هم این مشکل با شدت بیشتری ادامه خواهد یافت. یا در مساله صندوق­ های بازنشستگی اگر تنها تامین منابع مورد نیاز از بودجه مدنظر سیاست گذار قرار گیرد و از مواردی همچون اصلاح قواعد حاکم بر صندوق ­ها اجتناب کنیم فشار بیشتری بر بودجه وارد می­آید و عملاً گره­ ای باز نخواهد شد.

آنچه این ابر چالش­ ها را بوجود آورده، مبتنی بر یک تعریف ناپایدار از رابطه میان دولت و مردم بوده که حلقه واسط آن را تعریفی بدون اتکا به مسلّم­ترین اصل علم اقتصاد یعنی کمیابی منابع تشکیل می­دهد. تغییر این تعریف از یک طرف به سادگی و به سرعت امکان پذیر نیست و از طرف دیگر سرعت به اتمام رسیدن منابع بسیار بالا است. سال هایی را که پیش رو داریم زمان هایی طلایی است برای شکل دادن به تغییر مسیری بزرگ که البته بدون گفتگوی اجتماعی و اقناع جامعه اساساً امکان پذیر نخواهد بود.

به عبارت دیگر مسیری که تاکنون در نظام تصمیم ­گیری اقتصاد کشور دنبال شده اکنون به مقصدی رسیده که مملو از چالش­ های کوچک و بزرگ است و به منظور برون رفت از این چالش­ها، نیاز به تجدید نظرهای اساسی احساس می شود. هر چند که چرخش یکباره می­تواند به بروز مشکلات اجتماعی و سیاسی منجر شود اما گام نخست کنکاش در چرایی شکل­ گیری چالش ­های کنونی اقتصاد ایران است. چنانکه امروز اقتصاد کشور یک چهره زیبا مزین به رشد اقتصادی قابل قبول، تورم تک رقمی و اشتغال سالانه بیش از 600 هزار نفر است و در عین حال دارای چهره دیگر نگران کننده از ابرچالش­ های موجود است. این دو چهره متضاد یکدیگر نیستند و حتی با هم سازگارند.

دستاوردهای ارزشمندی را که امروز از نظر رشد اقتصادی و تورم و اشتغال در اختیار داریم حاصل برداشتن قدم­هایی در مسیر عقلانیت، اما «در چارچوب ساختارهای موجود» بوده است. آنچه عمیقاً به آن نیاز داریم تداوم عقلانیت اما با اراده قوی برای «تغییر ساختارهای موجود» اقتصاد کشور است. دستیابی به نتایج ارزشمند موجود نوید آن را می­دهد که می­توان از زمان باقیمانده حسن استفاده کرد و آینده بهتر را رقم زد و کاری کرد که سال 1400 آغازی مبارک بر قرنی جدید با خطاهای کمتر برای اقتصاد ایران باشد.


منبع: خبرگزاری ایلنا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

شکست در میدان جنگ، پیروزی در تیتر روزنامه‌ها

این پست،نقل دقیق یکی از پست های جعفر شیرعلی نیا در کانال تلگرام ناگفته های تاریخ است :


شکست در میدان جنگ، پیروزی در تیتر روزنامه‌ها

اطلاع‌رسانی غیرواقعی سرمایه اعتماد مردم را نابود می‌کند

عملیات کربلای٤ یکی از سخت‌ترین و تلخ‌ترین شکست‌های جنگ برای ایران بود اما 6دی65 سه روز از عملیات می‌گذشت که روزنامه‌جمهوری‌اسلامی از متن سخنان رییس‌جمهور این تیتر را انتخاب کرد: «رزمندگان اسلام در عملیات کربلای4 چنان پاسخی به شرارت‌های دشمن دادند که تا مدت‌ها قادر به جبران آن نخواهد بود.»

با نگاهی به روزنامه‌های ایام کربلای‌٤ تیترهای پیروزمندانه از این شکست توجه شما را جلب خواهد کرد.

تحلیل‌های زیادی در کنار این تیترها ابعاد پیروزی ایران را تشریح می‌کرد. کمال خرازی سرپرست ستاد تبلیغات جنگ روز ١٠دی‌ماه65 تبلیغات عراق و رسانه‌های خارجی را بازی تبلیغاتی اعلام کرد و عملیات کربلای٤ را با وجود آن همه تبلیغاتی که ایران در آن سال انجام داده بود عملیاتی انهدامی و محدود معرفی کرد و گفت رزمنده‌های ایرانی از اروندرود گذشته و بعد از ورود به جزیره ام‌الرصاص و نابودکردن تجهیزات دفاعی و نیروهای دشمن و گرفتن تعدادی اسیر به مواضع اولیه بازگشتند. او گفت در این عملیات حدود ٦هزار نفر از نیروهای ایرانی شرکت کردند. این در حالی است که فقط تلفات این عملیات بسیار بیشتر از این نیروهایی بود که خرازی می‌گفت. هاشمی رفسنجانی در خاطرات همین روز می‌نویسد شمخانی گزارشی از تلفات کربلای٤ به او داده است: «١٠٠٠ شهید، ٣٩٠٠ مفقودالاثر داشتیم که اکثر آن‌ها را باید شهید حساب کرد و حدود ١١هزار مجروح»

این نوع تبلیغات مخصوص عملیات کربلای٤ نبود. از آزادی خرمشهر(خرداد61) تا پایان جنگ، ٦سال طول کشید. ایران از سال٦٢ عملیات‌های بزرگ و اصلیش را در زمستان هر سال انجام می‌داد. در این ٦سال عملیات والفجر8 که با فتح فاو به پایان رسید و عملیات کربلای٥ با قدری پیشروی به سمت بصره همراه شد. به غیر از این دو عملیات، عملیات‌های بزرگ زمستانی ایران در جبهه جنوب با ناکامی‌های بزرگی همراه بود و دستاوردهایی اندک داشتند. 

سال 61 و 62 نیز عملیات‌های رمضان، والفجر مقدماتی و خیبر، ناکام و پرتلفات بودند که در مطبوعات همچنان پیروز جلوه داده می‌شدند؛ با تیترهایی حماسی.

در‌حالی‌که در عملیات والفجر مقدماتی(بهمن61) رزمندهای ایرانی در محاصره وحشتناک ارتش دشمن به تلخی شکست خورده بودند، از سخنان امام تیتر زدند که: «پیروزی‌های اسلام را به تمام نیروهای مسلح تبریک می‌گویم.» و از قول رییس مجلس تیتر زدند که: «امروز رزمندگان ما عید دهه فجر را مضاعف کرده‌اند.»

در‌حالی‌که عملیات بدر(اسفند63) یکی از تلخ‌ترین صحنه‌های عقب‌نشینی سال‌های جنگ را رقم زده بود روزنامه تیتر می‌زد: «نیروهای اسلام دژهای مستحکم قوای کفر بعثی در خاک عراق را یکی پس از دیگری فتح می‌کنند.» و «نتایج عملیات پیروزمندانه بدر اعلام شد.»

چند نکته:

١.  سال65 در میانه‌ی تصمیم‌گیری برای عملیات کربلای٥ که هاشمی در جبهه حضور داشت بنا می‌شود برای مشکوک‌نشدن دشمن، خبری از حضور هاشمی در تهران منتشر شود. تصمیم می‌گیرند خبر غیرواقعی از ملاقات هاشمی با امام منتشر کنند که امام با پخش خبر غیرواقعی از ملاقات مخالفت می‌کند.

شاید موضع‌گیری مسوولین که در بالا اشاره شد به‌دلیل نرسیدن اطلاعات دقیق باشد(جالب است حتی تیتری که روزنامه جمهوری از سخنان رییس جمهور انتخاب کرده است در متن سخنان منتشر شده وجود ندارد)اما آیا آن‌چه روزنامه‌ها نوشته‌اند دروغ محسوب می‌شود؟ آیا به‌راحتی می‌توان این حجم اطلاع‌رسانی غیرواقعی را توجیه کرد؟

٢- مردم باید از چه طریقی در جریان تحولات جنگ قرار می‌گرفتند؟ آیا می‌توان در این شرایط نظر مردم درباره جنگ را دریافت و اگر به طریقی نظر مردم ارزیابی شود، نظری که بر پایه اطلاعات غیرواقعی باشد تا چه حد ارزش دارد؟ آیا شایسته است مردمی که اصلی‌ترین تامین‌کنندگان جنگ محسوب می‌شدند مخاطب حجم عظیمی از خبرهای غیرواقعی باشند؟ آیا مردم حق نداشتند بدانند در صحنه واقعی جنگ چه می‌گذرد؟

٣. شاید اگر مردم در جریان عمق صحنه‌های فاجعه‌بار عملیات‌هایی مانند والفجر مقدماتی قرار می‌گرفتند، جنگ تحت تاثیر افکار عمومی زودتر پایان می‌پذیرفت؟  

٤. بررسی مسایل جنگ اغلب محدود به مسایل نظامی و خاطرات حماسی شده است و بسیاری از بخش‌ها پاسخگویی مناسبی ندارند از جمله همین موضوع تبلیغات جنگ.

٥. بزرگ‌ترین قربانی اطلاع‌رسانی غیرواقعی، سرمایه اعتماد مردم است. معتقدم یکی از دلایل اصلی تشنگی مردمی برای شنیدن ناگفته‌ها و زوایای پنهان جنگ و رواج عبارت‌هایی مانند راز و ناگفته، همین اطلاع‌رسانی‌های غیرواقعی در سال‌های جنگ و پس از آن است. تلاش داخلی برای روایت واقعیت‌های جنگ تلاش برای افزایش سرمایه اعتماد مردم است و کوتاهی درباره آن و سپردن روایت ناگفته‌ها به بیرون مرزها تلاش برای کاستن از سرمایه اعتماد مردم.



این پست ، از مجموعه پست های آرشیو است. در مجموعه آرشیو ، مطالب جذاب آرشیوی با شما در میان گذاشته می شوند. دیگر پست های این مجموعه از این قرار است:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی