راستش اول میخواستم یه متن  با کلاس بنویسم.

 راجع به اینکه بهار،فصل آغاز طبیعت و شکوفه دادن گل ها و چهچه ی پرنده ها و خلاصه از این جور چیزاست! 

ولی خب تصمیم گرفتم خاطره ی اون روزی که پارسال بهار دسته جمعه رفته بودیم زیارت رو تعریف کنم!!!

همون روزی که برگشتنی  با یه گروه دانشجو همسفر شدیم که  آدمای جالبی بودن!

توی این دنیایی که پر از جنگ و ظلم و بی عدالتیه! اینا آدم هایی بودن که واسه برقراری صلح و عدالت تلاش می کردن!

تو دنیایی که هیچ کسی به محیط زیست و گرمایش زمین فکر نمی کنه، واسه نگه داشتن کره ی خاکی که همه مون توش زندگی می کنیم با بقیه ی آدما می جنگیدن! (خیلی سعی کردم اهداف آیسک رو تو جایی که یادم بود،اینجا بیارم!)

تو شرایط و کشوری که کمتر جوونی حاضره ماجراجویی کنه و وقتش رو صرف کارهایی بکنه که ازشون لذت می بره، این گروه خیلی وقتا در مقابل جامعه و خیلی چیزای دیگه می ایستن تا اونجوری زندگی کنن که فکر می کنن درسته!

حقیقتش اینه که همه مون می دونیم بیرون مشکل هست! 

اصن همون اول که پات رو میزاری بیرون از خونه  همون گل هایی که اول گفتم بهار شکوفه میدن، گرده ی همونا باعث حساسیت میشه

 یا مثلا یه روز که تو هوای بهاری داری تو خیابونا راه میری و به صدای چهچه ی پرنده ها گوش میدی ، یکی شون میاد و از بین اون همه کله ! رو کله ی تو خرابکاری میکنه!(ببخشید بابت صراحت لهجه ام! دیدم که میگم  :D!!!)

ولی خب ، دمه تون گرم که با وجود همه ی این مشکلات 

هستید تا دنیای بهتری رو برای آدم ها بسازید.

اصن همون روز برگشت از زیارت بود که منم دوست داشتم وارد آیسک بشم.

هر چند که کلا آدم معتقدی نیستم 

ولی اگه بخوایم یه مقایسه ی تطبیقی با ترانه ی زیارت قادری داشته باشیم بنظرم اهدافی که بچه های آیسک دارن خودش خفن ترین زیارت دنیاست!

کمی جدی:

هرچند که متاسفانه  این چندتا رویداد اخیر رو سفر بودم و شانس دیدنتون رو نداشتم ، ولی مطمئنم که سال 96 ، در راه همون زیارت مزبور!  سال فوووووق العاده ای رو در کنار خواهیم داشت. (خدا رو چه دیدید،شاید بعدش خدا مثل قادری به ما هم جایزه داد :D  !)

96 بر آیسکر ها مبارک


پارسال بهار که به مناسبت عید ، این متن رو نوشتم. شاید هیچ وقت فکر نمی کردم بعضی دگم اندیشان! در آیسک رو تخته کنن! ولی اونا نمی دونن یه آیسکر همیشه یه آیسکر!