هرچند که سال های ساله دایره المعارف ها تمام تلاششون رو در ایجاد مفاهیم نسبتا ثابت برای کلمات یکسان در ذهن انسان ها می کنن ، اما حداقل تا اونجایی که من فهمیدم اونها هم در انجام این کار ناکام موندن و حداقل من یکی به کرات با شرایطی مواجه شدم که آدم ها تفاسیری از اتفاقات و واژگان دارن که زمین تا آسمون با اون تفاسیری که من دارم احتمالا متفاوته !

مثلا شما چند ده جلسه و صد ها ساعت وقت روی یه آدم میزارید و باهاش کلی گپ می زنید و سعی می کنید به سوژه تون نزدیک بشید تا بتونید راجع بهش فیلم بسازید.

اون طرف هم شرایط مالی و شرایط انتشار اون اثر رو می پذیره و هرجوری که هست اون رو راضی می کنید که در کار شما حضور داشته باشه و یکی از مهمترین پوزیشن ها رو به عهده بگیره! اما به یکباره ، درست زمانی که قراره بری نور لوکیشن فیلمبرداری رو ببینی تا برای روز فیلمبرداری که قراره کمتر از یک هفته ی دیگه باشه ، آماده بشی، یهو بهت می گه : من الان با یه جا قرارداد بستم ! بدون اجازه ی اونا کاری نمی کنم! با مدیر عامل اون شرکت هماهنگ کن!

شاید اگر بخوایم خیلی طرف این دوستمون رو داشته باشیم، با این توجیه که چون این آدم الان برای فلان شرکت کار می کنه، باید اجازه اش رو از مدیر عامل شرکتش بگیره و این از ملزومات حرفه ای بودن کاره توجیهی درست کرد ، اما باید دو مساله ی بسیار بسیار مهم رو هم در نظر گرفت که اصولا این توجیه رو نفی می کنه:

1)    اینکه حرف های نهایی ما بسیار قبل از شروع به  کار این دوست عزیز در اون شرکت زده شده بود و من تایید نهایی رو خیلی وقت پیش از ایشون گرفته بودم.

2)    مدیرعامل این شرکت اگر آدم منطقی باشد ( که امیدوارم باشد) به هیچ عنوان اجازه نمی دهد که این دوستمون  در این فیلم بازی کند. چرا که این پروژه نه تنها کوچکترین نفع مالی برای هیچکس ندارد ، که حتی مدل انتشار این اثر هم اصلا مشخص نیست و به احتمال زیاد، این اثر چند سال بعد مجال انتشار خواهد یافت. حال اگر مدیر عامل آدم منطقی نباشد که ... .

 

 

یا در موردی دیگر، بازهم در جلساتی از قبل حتی تاریخ فیلمبرداری و لوکیشن و ... با یکی دیگر از دوستان مشخص شد. (جالبی اش اینه که این شخص واقعا دوستم بود ! ینی نه حالا دوسسسست! ولی خب حداقل از قبل با هم آشنا بودیم.)

و یهو شب قبل از فیلمبرداری و دقیقا زمانی که من تمام گروه فیلمبرداری رو با وسایل برای فردا آفیش کرده بودم و آخرین پیام رو برای محکم کاری به این دوستمون دادم که فردا فلان جا ، فلان ساعت فیلمبرداریه

گفت باید بره سفر و نمی تونه بیاد!

در طول یک ماه ، بازهم چندین و چند بار هماهنگی برای فیلمبرداری صورت گرفت که هربار به شکل خنده داری ایشون کار رو به تعویق انداختن تا جایی که الان من هر روز ، عکس های ایشون رو تو دورهمی های بچه ها می بینم! ولی ایشون به من میگن به شدت کار دارم و وقت سرخاروندن ندارم!

 

 

 

تمام این موارد و مسائل در ذهن من یک سوال و مساله ی بسیار بزرگ رو ایجاد کرد و اون هم اینکه چرا انقدر معنا و مفهوم تعهد شغلی و اخلاقی در ذهن این دوستان  با معنا و مفهومی که در ذهن من از این عبارات وجود داره ، متفاوت است؟!

در لغت نامه ی دهخدا نوشته:

تعهد

لغت‌نامه دهخدا

تعهد. [ ت َ ع َهَْ هَُ ] (ع مص ) عهد نو کردن . (زوزنی ). تازه کردن پیمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دیدار تازه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تازه کردن چیزی . (آنندراج ). || سرانجام کار کسی به ذمه ٔ خود گرفتن و ضامنی کردن . (غیاث اللغات ) (انجمن آرا). شرط و عهد و پیمان و قرارداد و معاهده و ضمانت و کفالت و اجاره . (ناظم الاطباء). 

 

و در فرهنگ معین هم اینگونه نوشته که:

تعهد

فرهنگ فارسی معین

(تَ عَ هُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) کاری را به عهده گرفتن . 2 - عهد بستن ، 3 - (اِمص .) غمخواری .

 

 

همان گونه که در فرهنگ معین و دهخدا نوشته شده ، در ذهن من هم معانی تقریبا مترادف با کاری را بر عهده گرفتن و ... شکل می گیرد .

! اما واقعا من هم متوجه نمی شوم چگونه افرادی روی این کره ی خاکی پیدا می شوند که حتی برای حرف خود هم ارزشی قائل نیستند و خودشان برای حرف خودشان انقدر ارزش و احترام قائل نیستند تا به آن عمل کنند و  در این شرایط چگونه میتوان انتظار داشت ، من یا هرکس دیگه ای به حرف این دوستان گوش کنیم و به حرف هاشون اهمیت بدیم!

از قدیم هم همیشه تصورم بر این بوده که این خود  آدم هان که به خودشون اهمیت و ارزش می دن و این خود آدم هان که ارزش و اهمیت رو از خودشون میگیرن!

داستانی که من داشتم روش کار می کردم ، راجع به قهرمان و قهرمان های این شهر بود  و به نظرم هر کدوم از این شخصیت هایی که در بالا جریاناتشون رو براتون تعریف کردم ، بنا به دلایلی می تونستن قهرمان باشن!

اما راستش بعد از این جریانات مطمئن شدم این ها، حتی در اون زمینه های خاصی که من فکر می کردم هم قهرمان نیستن! آدمی که حتی برای حرف های خودش هم ارزش قائل نباشه مگه می تونه قهرمان باشه!

من این فیلم رو میسازم! به هر قیمتی که شده! حتی به قیمت روایت داستان یک شهر بدون قهرمان!