از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی متفاوت» ثبت شده است

یادداشتی بر دو فیلم

لحظاتی که فقط باید لمسشون کرد، بوشون رو استشمام کرد و در هواشون تنفس کرد تا حسشون کرد .

شیطنت ها و کشفی که یک جریان عاشقانه رو واقعی می کنه ، کشف همدیگه ،رقص و پایکوبی، بازی های بدون کلام که شمایل تئاتر های فیزیکال فوق العاده رو داره و تعدادی لحظه ی محصور کننده ی واقعی


مثل زمانی که یک زوج با خودرو میرم وسط بوفالوها ، ماشین رو خاموش می کنن و ساکت ، بالای سقف ماشین  میشینن تا بوفالو ها بیان نزدیک ، تا بتونن حسشون کنن

فیلم مملو از صحنه ها و نمایش های این شکلیه. طلوع و غروب چشم نواز خورشید ، مزارع گندم و دویدن و رقصیدن در مراتع مسحور کننده تنها بخشی از نماهای بسیار زیبای فیلمه

فیلم ، نماهای داخلی پرحرارت هم کم نداره و خانه ی شخصیت های فیلم یکی از یکی زیباترین و مناسب ترن ، نماهای ضدنور،قاب در قاب و حرکت های دوربین فیلم های ترنس مالیک هم که همیشه شاهکاره.

شاید اگر می خواستم طبق معمول نق بزنم میگفتم این که فیلم نیست! یه سری نمای خوشگل! با یه  سری نریشن! خب که چی مثلا ! آخه این چه نحوه ی داستان گوییه! چرا این ترنس مالیک انقد همه ی داستاناش استایل کلید اسراری دارن!!!( منظورم از این حرف این نیست که خدایی ناکرده سطح داستان هاش در سطح داستان های کلید اسراره!!! منظورم اینه که مضمونا خیلی آدم اخلاق گرا ، اون هم از نوع خیلی واضح و رو اش هه ) یا اصن چرا برخلاف فیلم های خارج از جریان اصلی اینجوری ، چرا بازیگرا ، نورها ، لباس ها ، عطرها ، خونه ها ، اصن همه چی انقد خوشگل لاکسچری و گرون و تجملاتیه! ( خودم میدونم الزاما خوشگل و لاکسچری هم معنی نیستن!!!)

ولی بیخیال همه ی اینا! استثنا نمی خوام غور اینجوری بزنم! 

میخوام تعریف کنم! جانانه و حسابی!

زندگی یعنی این! یعنی لمس تک تک همین لحظات عادی ، یعنی همین شناخت و کشف و شهود ، یعنی همین تک لحظه هایی که زندگی بعضی آدما حتی یه دونه اش رو نداره

زندگی ، یعنی فرصتی برای کشف همدیگه ، برای کشف خویشتن

زندگی ، تو اون تک لحظه هایی خلاصه میشه که انگار خیلی هم زمینی نیست! انگار یه چیزی فراتر از توعه که داره اون لحظه رو رقم می زنه

زندگی ، ینی هجوم آدرنالین در رگ هات ، وقتی می چرخی ، می دوی و می رقصی

ینی وقتی تو دست کسی رو که دوست داری گرفتی و نمی تونی هیجان و گرمای تک تک سلولات رو ساکت کنی! با خودت می گی: نکنه بفهمه!  اصن بفهمه! والا! چه ایرادی داره!

خلاصه ، به سوی شگفتی پر از شگفتیه

پر  از لحظاتی که از تجربه و لمس تک تک اون ها بعید می دونم که به راحتی سیراب شید ، انقدر که این لحظات خوبن و شگفتی ساز

اما در کمال شگفتی این فیلم اصلا فیلم خوبی نیست! 

 

 

 

پ.ن: امروز یه فیلم دیگه هم دیدم به نام "زیر آسمان برلین"

زیر آسمان برلین هم مثل داستان لمس لحظه ها بود. لمس لحظه هایی که خیلی ها ی دیگه ، حتی فرشته ها هم به داشتنشون غبطه می خورن! فقط کافیه یه جوره دیگه به قضیه نگاه کنیم. فقط کافیه لمس کنیم لذت این لحظات به ظاهر عادی زندگی رو . فقط کافیه یه جور دیگه به زنده بودنمون ، به تمام کارهای روزمره مون ، به داست داشتن و دوست داشته شدنمون ، به زیبایی پدر ، مادر و برادرمون ، به عاشق شدنمون ، به کارمون ، خونه مون ، کشورمون ، صدای خیابون ، مردم

فقط کافیه به زندگی یه جور دیگه نگاه کنیم.  هرچند که انقدر کار سختی هست که کمتر انسانی میتونه این کار رو انجام بده شاید سهراب سپهری و چند نفر دیگه فقط!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

زندگی متفاوت

چند وقتی هست که دارم فکر می کنم که چجوری میشه یه جور دیگه زندگی کرد؟!
چجوری میشه با وجود تمام مشکلات زندگی گند و گه شهری که توش هستیم، یه جور دیگه زندگی کرد و یه سری تغییرات رو رقم زد.

نمی دونم

تا حالا شده یه جای جدید رو کشف کنید! نه توی یه شهر یا منطقه ی عجیب!

توی شهر محل سکونتتون!  مثلا فک کنید ، اگر در تهران زندگی می کنید ، به روزی همینجوری بی کله بزنید به خیابون و بدون پرسیدن و نگاه کردن به گوگل ، فقط برید! نمی گم حتما ، ولی احتمالا یه جاهایی پیدا می کنید در پایان اون سفر که خیلی خاص و متفاوت از حال و هوای عمومی شهر هستن.

یا تا حالا شده دلتون بخواد تو هوای باز تهران ( نه توی آپارتمان ها و لونه هایی که واسه خودمون درست کردیم!!!) کمی بشینید و استراحتی بکنید و حتی بخوابید!

تا حالا شده دلتون بخواد  یه روز اول صبح، قبل از طلوع آفتاب بزنید به خیابون  و کوچه پس کوچه های شمرون رو با دوچرخه طی کنید و طلوع آفتاب رو کنار رودخونه ی دربند بگذرونید؟!

 

تا حالا شده اون شغلی رو داشته باشید که لحظه به لحظه اش براتون  جذاب بوده باشه و به خاطرش از خواب و زندگی تون بزنید تا اون کاری رو بکنید که دلتون می خواد؟

تا حالا شده دلتون بخواد ناهار رو یه جاهای باحال

نه تو سگ پزها و نه ته رستوران های لوکس

یه جای متفاوت بخورید؟

 

یه تا حالا شده بخواید با آدم های جدید و کاملا متفاوت از خودتون ارتباط برقرار کنید؟!

 تا حالا شده دوست داشته باشید برید یکی دو روز کار تو یه شغل عجیب رو تجربه کنید؟! مثلا یه روز برید و یه جا به عنوان نانوای نون تافتون کار کنید و با کلی آدم و کار جدید آشنا بشید؟!

تا حالا شده فکر کنید که محیط کارتون، عین این فلیما و صحبت هایی که راجع به شرکت های استارتاپی شبیه گوگل میشه ، باحال و سرشار از انرژی باشه؟!

 

یا هزار و یک کار دیگه که به مرور خودم به فهرست اضافه شون می کنم و اگر احیانا شما هم دلتون خواست ، می تونید پیشنهاد بدید تا به فهرست اضافه شون کنم.

راستش هم من میفهمم ، هم کاملا قبول دارم که ما بدلیل محیط نامناسبی که در ایران توش زندگی می کنیم، این کارها برامون خیلی سختن

و کاملا قبول دارم اونی که اون ور زندگی می کنه ، به راحتی خیلی از این چیزا در فرهنگشون و زیرساخت هاشون هست و دلیل اینکه اون آدم هم می تونه اینکار ها رو انجام بده،دقیقا همین مساله است!

 

البته تصور من اینه که دقیقا بدلیل لایف استایل اونهاست که موفق تر از ما هستن.

داشتم با خودم فکر می کردم، اگر کسی در ایران بتونه این کارها رو انجام بده و اینجوری زندگی کنه ، قطعا زنندگی باحالی خواهد داشت و قطعا آدم خاص و خفنی خواهد بود.

به این میگن قدرت تغییر شرایط

پس کم کم دارم برنامه میریزم که یکی یکی این کار ها رو خودم انجام بدم.

به شما هم توصیه می کنم یه جور دیگه زندگی کنید.

واقعا امیدوارم که بتونیم یه جور دیگه زندگی کنیم ، اینجوریه که می تونیم نتیجه و خروجی متفاوتی بدیم! خروجی ای متفاوت با خروجی آدم هایی که در سگ دونی! زندگی می کنن!


عکس هم مربوط به یکی از همین جاهای عجیب ( و شاید کمی ترسناک :دی) با دوستان گرامیه!

یه جای عجیب با دوستان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی