هرچند با توجه به تعداد آثار اندکی که دیدم، واقعا خیلی زوده که بخوام درباره ی خود علی حاتمی و سینماش اظهار نظر کنم.

اما فکر می کنم ، اظهار نظر درباره ی سریالی که تا کنون نصفش رو دیدم و واقعا دیگه نمی تونم تحملش کنم ، بهترین کار باشه.

ریتم بسیار کند ، داستانی که اصلا تکلیفش با خودش مشخص نیست و از این شاخه به اون شاخه می پره و دیالوگ هایی به شدت شعاری و عجیب که هیچ نسبتی با سینما ندارن ، همه شاخصه های اصلی هزارداستانن .

مسعود فراستی در برنامه ی هفت گفته بود :

علی حاتمی ، فتیشیسم اشیا داشت!

کاری ندارم که این جمله علی رغم تفکر و صحبت های ناشی از بی سوادی دوستان ،  خیلی هم جمله ی منفی ای نیست و اصلا اون بار معنایی اروتیک مورد نظر دوستان رو نداره ، اما در حقیقت حداقل میشه اینجوری گفت که علی حاتمی ، علاقه ی زیادی به اشیا داشته!

نماهای اینسرت متعدد از اشیا و  زمان خیلی زیادی که برای پرداخت اشیا می زاره ، باعث میشه که اصلا نتونه داستان درستی رو تعریف کنه و بیشتر موفق میشه گزافه گویی بکنه عوض داستان گویی.

شاید بشه با این بهونه که داستان گویی ما ریشه داره در سبک داستان گویی قصه های هزار و یک شب و ما باید داستان هامون رو خیلی طولانی توضیح و بست بدیم . ولی با تمام احترامی که برای تمامی دوستان قائلم ، باید بگم این دیگه اصلا سینما نیست!

این ، یک ساخته ی کاملا مصنوعی و غیرفابل پذیرش از سینماست که هیچ خریداری نداره و عاقبت جنس بدون خریدار هم ، قطعا حذف از بازاره.

واقعا نمی دونم ، اون دوران که این مجموعه پخش میشد ، مردم چطور با اون همه علاقه به دیدن فیلم ها می نشستن و اون ها رو دنبال می کردن ، اما به جرات می تونم بگم ، دیگه حتی حرفه ای ترین تماشاگر سینما هم حال و حوصله ی این داستان های بی ربط رو نداره!

این همه تصویر سادیسمی از یک مفتش سادیسمی ، اون هم بدون اینکه داستان به جای مناسبی لید بشه ، قطعا غیر قابل پذیرشه.

البته ، فیلم نکات خوب هم داره ، مثلا اینکه علی حاتمی ،؛ واقعا تسلط بی بدیلی نسبت به تاریخ دوره ی قاجار داره ، هرچند خیلی وقت ها با بیش از حد خوب و گل و بلبل نشون دادن ایران ، حتی زندگی اعیان ، داره دروغ های بسیار بزرگی رو به مخاطبانش میگه.

پ.ن:شاید بزرگترین آورده ای که دیدن این فیلم برای من حداقل داشت ، این بود  که در سال 64 ، وضعیت نشون دادن حجاب در صدا و سیمای جمهوری اسلامی چطور بوده.