بهشت

برخلاف عادت معهود که خیلی وقت ها چند روز از اتفاق می گذشت و بعد شروع به نوشتم می کردم ، امشب ترجیح دادم هرجه سریعتر از عصر دوشنبه،26 تیر برایتان بنویسم. عصری که قرار بود با معرفی من  به خانوم فرزانه کابلی ، طرح رقص و بازیگر صورت گیرد،اما در نهایت به نحوه ی دیگری رقم خورد و من در شرایطی که بلیط تهیه نکرده بود،در یکی از بهترین صندلی ها به تماشای تاتری نشستم که از چند هفته ی قبل باید بلیط آن را به بهای گزافی خریداری می کردم !

تازه تمام این مسایل در شرایطی است که من به واسطه ی اینکه از ساعت ها قبل از شروع نمایش در سالن حاضر بودم، شاهد بخش زیادی از رویداد های پشت صحنه ی نمایش هم بودم که به خودی خود برای من درس بود و کلی آموختم.

 

حیف که الان خیلی زمان ندارم تا شرح دهم

چقد نشستن و خجالت کشیدن و سر در گوشی فروکردن در زمان تمرین دیگران در سالن تاتر غلط و بد بود و ایکاش کمی پر رو بازی در می آوردم و خودی نشان می دادم.

حیف که زمان ندارم

وگرنه از اشعار پایانی نمایش برایتان می کفتم

حیف که زمان ندارم

وگرنه از شب های تهران و میدان حسن آباد و تماشاخانه ی سنگلج بیشتر برایتان می گفتم.

 

پ.ن1 : متن رو دارم با یکی دو روز تاخیر منتشر می کنم.

پ.ن 2: بنگاه تئاترال،تئاتر طنز و در لحظاتی مسحور کننده بود که توش کارهایی عجیب و غریبی که نیازمندجرات زیاده کم نبود! از لحظه ی ورود تماشاگران و استقبال گرم بنگاه تئاترالی ها گرفته تا ... کار هادی مرزبان به عنوان کارگردان قابل ستایش بود. میرطاهر مظلومی میون بازیگران عالی بود و از ادب و متانت ایرج راد در پشت صحنه خیلی یاد گرفتم. در کل اگه میخواید بخندید، برید تئاتر بنگاه تئاترال رو که نوشته ی علی نصیریان هست رو در تماشاخانه ی سنگلج تماشا کنید!

بنگاه تئاترال

پ.ن3: بهشت واقعی جاییه که سالیان سال سمندریان و سایر بزرگان تئاتر ایران اونجا اجرا می رفتن! بهشت اون جاییه که بهرام بیضایی اون جا کار بالای صحنه می برده! بهشت اینجاست! تماشاخانه ی سنگلج! با تاریخ غریبش! با یک دنیا خاطره برای تئاتری ها!

طالب