از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فقر» ثبت شده است

طنز

یک آدم 

با کتونی آدیداس قدیمی 

که این روزا کارگرای ساختمانی می پوشن 

با شلوار پارچه ای کهنه و کمربندی که تا بالا 

ینی یه جایی حوالی کافیشن تنظیم شده 

با یه پیرهن ساده ی کهنه که روش کاپشن احمدی نژادی پوشیده شده 

و مرد 36،37 ساله ای که باتوجه به سبیل و رنگ صورت دست های کارکرده اش احتمالا از روستا برای کار به تهران اومده 

همه یک طرف ! 

و تعداد زیادی هدفون که از گردنش آویزون کرده و کارش که فروش هدفون کابل او تی جی و منوپد و رم ریدر و ... است هم یه طرف! 

واقعا احمقن آدمایی که میگن ما تو مملکتمون فقط غم و غصه و بدبختی داریم و چیزی برای خندیدن نداریم! 

 

هیچ جای دنیا به اندازه ی اینجا آدم نمی تونه بخنده! 

(اینو جدی میگم! واقعا بنظرم طنز،تو ایرانه که خیلی جواب میده و معنا داره واقعا ، نه اینکه بخوام مثل بعضی احمقا با کنایه بگم وای چقد ما بدبختیم و از این حرفا،واااقعا داستان زندگی ما و آدم های این کشور یه طنز فووووق العاده ان همشون)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

محرومان از تحصیل

خیلی وقته که چیزی ننوشتم در این وبلاگ

 

این مساله البته دلایل متعددی داشت که از تنبلی من گرفته ، تا هزار و یک جور درگیری فکری این چند وقته هم بی تاثیر نبود.اما دیروز اتفاقی افتاد که بلاخره بحرفم اورد و واجب شد که راجع بهش حرف بزنم.

دیروز تو بازار تهران با یه سری پسر افغانی روبه رو شدم که سواد نداشتن و اصلا تاجایی که من فهمیدم ، حتی جای درستی هم برای خوابیدن ندارن،چرا که پدرمادرهاشون همه افغانستان بودن و اون ها رو فرستادن ایران تا کار کنن و احتمالا زندگی بهتری داشته باشن.ولی اونا حتی مدرسه نمی رن ، چرا که مهاجر غیرقانونی هستن  و اجازه ی درس خوندن ندارن .

بعضی اوقات از حرفای عجیب غریبی که بعضی از دوستان میزنن خندم میگیره وااقعا!

قطعا برای مردم و کشوری که هنوز تعداد قابل توجهی از آدم هایی که توش زندگی می کنن خوندن و نوشتن بلد نیستن!!!

بحث راجع به هوش مصنوعی و لزوم آینده پژوهی و هزار و یک چیز دیگه بیشتر یه جوک و شوخیه تا هرچی!

 این جا همین که ما وضعمون اینه خودش شاهکاره!

خلاصه که

هرچند جاهای خیلی زیادی مثل جمعیت امام علی خیلی خوب کار می کنن و تلاش میکنن شرایط بهتری رو برای این آدم ها رقم بزنن ، اما قطعا هنوز فاصله ی معنا داری تا رفع تبعیض داریم.

هنوز فاصله ی زیادی داریم تا بفهمیم ما مرکز عالم و برترین نژاد تاریخ بشریت نیستم!

همه ی دنیا هم لنگ ما ننشستن تا ما یه کاری بکنیم.

این هم وییس اون روز مزبور

محرومان از تحصیل

همینجا هم بگم داستانی که شنیدید کاملا واقعیه! 

داستان پسر بچه هاییه که تو همین دوران

تو پایتخت ایران

تهران ، حتی سواد خوندن و نوشتن هم ندارن و راستش رو بخواید ، فک می کنن بعیده کلا فرصت یادگرفتنش رو پیدا کنن هرگز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

دزد دوچرخه

راستش همیشه ایتالیا رو به دلایل متعددی دوست داشتم.چه فوتبالشون رو که برام همیشه خیلی جالب بوده که چطور تیمی که خیلی وقتا هیچ ستاره و بازیکن خارق العاده ای خصوصا در حمله نداره،میتونه انقد قدرتمند و پر افتخار ظاهر بشه!

و چه سینماشون که الزاما بهت ممکنه امید نده،ولی پرتت می کنه تو واقعیت های عمدتا تلخ زندگیامون!

ایتالیا از نظر اقتصادی خیلی وضعیت خوبی نداره،ینی اصن خیلی ها معتقدن که ایتالیا جهان سوم اروپاست! اما نباید یادمون بره که همین کشور به ظاهر جهان سومی اروپا ، درطی تمام تاریخ بستری برای رشد و شکوفایی چه نوابغ و جریانات فکری بوده!

ایتالیا رو دوست دارم ، چون برعکس بسیاری از مناطق مرفه تره اروپا! واقعا شبیه ما جهان سومی هاست! نه زیرساخت خیلی درست و حسابی داره! نه خیلی مردم قانون مدار و در موارد زیادی؟! درستکاری داره که همین مساله باعث میشه که در سفر به ایتالیا باید خیلی حواسمون رو جمع کنیم تا نکنن تو پاچمون!

دیشب،بلاخره فرصتی دست داد تا فیلم دزد دوچرخه ی ویتوریو دسیکا رو تماشا کنم.

این فیلم یکی از مهمترین فیلم های تاریخ سینماست و از فیلم های اولیه ی جریان ناتورالیستیه سینما محسوب میشه که در ایتالیا و با همین فیلم دزد دوچرخه آغاز شد.

سینمای ناتورالیستیه ایتالیا ، سینمایی برآمده از مردمه!

بظر من حتی خیلی واقعی تر و مردمی تر از سینمای ظاهرا متفاوت و سرشار از ژست های بی خود ! دفاع از توده ی مردم شوروی یه!

سینمایی که تماما تو لوکیشن های واقعی فیلم برداری میشده (برخلاف نظام استودیویی هالیوود که تو استودیو فیلم برداری میشده) و داستان های عادی مردم کاملا عادی رو تعریف میکنه!

(خطر لو رفتن داستان در این بخش به شدت وجود داره)

سینمایی که داستان پدری رو روایت میکنه که با هزار و یک بدبختی د.چرخه ای می خره تا بهش کار چسبوندن پوستر بر دیوار رو بدن،اما پدر روز اول و در حالیکه مشغول چسبوندن پوستر بود،دوچرخه اش رو می دزدن و پدر از اون به بعد مجبور میشه با پسر 6،7 ساله اش راه بیوفته دنبال دزد دوچرخه اش!

در پایان هم که ناکام مونده! درمونده از همه جا،اقدام به دزدی دوچرخه میکنه!

اما غافل از اینکه وقتی اون دوچرخه ای رو می دزده،تمام محله میوفتن دنبالش تا بگیرنش! و اون گیر میوفته!

اما صاحب دوچرخه که گریه های پسر رو می بینه،پدر رو با بدختی هاش رها میکنه و به پلیس تحویل نمیده!

این داستان،نه افسانه است،نه یه تراژدی!

این واقعیته!

دزد دوچرخه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی