از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موسیقی» ثبت شده است

محمد رضا شجریان، حنجره ی جامعه ی ایرانی در دوره ای پر فراز و نشیب

پیش نوشت ۱: حقیقت اینکه چند باری در طی یک ماه گذشته آمدم این یادداشت را بنویسم ، اما در نهایت نیمه کاره ماند. هنوز هم اصلا از این یادداشت راضی نیستم و اکیدا توصیه دارم اگر به زمانتان اهمیت می دهید فورا اینجا را ترک کنید.

پیش نوشت ۲: لازم می دانم تاکید کنم، نمی خواستم متنی احساسات برانگیز بنویسم . وگرنه در این شرایط که استاد شجریان در قید حیات هستند نمی نوشتم ، اما ماجرای بیماری ایشان بهانه ای شد تا مساله ای در ذهنم شکل بگیرد. مساله ای که گفتم شاید احیانا برای شما هم جالب توجه باشد.

اولین برخورد من با صدای محمد رضا شجریان به دوران کودکی ام باز می گردد. به زمانی که پدرم در ماشین نوار شجریان می گذاشت و من باید در تمام طول راه چه چه های او را تحمل می کردم!

بله  ، دقیقا تحمل می کردم. چرا که در تمام طول دوران کودکی ام متنفر بودم از سبک آهنگ های او . همیشه دوست داشتم در ماشین اقوام و دوستانی بنشینم که جوانتر بودند ، چون آن ها معمولا از ترانه های لیلا فروهر، اندی ، سندی و "استاد شماعی زاده" استفاده می کردند و انصافا شور و وجدی مثال زدنی در رگ های بچه ها تزریق می کردند.

ولی در ماشین ما به  جز شجریان ، ناظری، اصفهانی و افتخاری و افرادی از این دست ، کمتر آهنگی شنیده می شد.

این داستان تا نوجوانی من ادامه داشت تا اینکه کم کم و با ورودم به دانشگاه ، عصر همایون شجریان آغاز شد. علی الخصوص آلبوم نه فرشته ام نه شیطان تا مدت ها در بین دوستان نزدیکم محبوب بود و شاید بزرگترین اتفاق موسیقیایی عید 93  برای ما بود.

این البته به این معنی نیست که در تمام آن سال ها زندگی من خالی بود از شجریان ، ولی انس و علاقه ای بینمان شکل نگرفته بود هنوز.

اما داستان به همین روال باقی نماند و خصوصا در چند سال اخیر ، نگاهم به محمد رضا شجریان و آثار او خیلی متفاوت شده است.

نکته ی اول اینکه هرچند که همایون شجریان توانست در عرصه ی موسیقی تلفیقی آثار درخوری تولید کند و انصافا باعث نزدیک شدن سلیقه ی جوانان امروزی به موسیقی سنتی ایرانی شد (من خودم هم از همین دسته آدم ها بودم) ولی به تعبیر حسین علیزاده ، آثار متاخر همایون شجریان در دسته بندی پاپ قرار می گیرند و قرابت زیادی با آثار کلاسیک موسیقی ایران ندارند.

مسیری که امروز همایون میرود با مسیری که سال ها پدرش رفته یکی نیست. هرچند که نباید این مساله را از نظر انداخت که همانگونه که سلیقه ی پاپ آن روزها خیلی از سلیقه ی  آثار محمد رضا شجریان دور نبوده ، سلیقه ی جریان اصلی پاپ این روزها هم نزدیک به آثار همایون شجریان است.

به نوعی می توان گفت پدر و پسر شانه به شانه ی سلیقه ی مردم حرکت می کنند.

اما اگر بخواهیم آثار این پدر و پسر را امروز با هم مقایسه کنیم ،‌شاید بهترین مثال ، تفاوت آن ها در خواندن یک شعر واحد باشد.

روو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن ، ترک من خرابه ، شب گرد مبتلا کن

همایون شجریان

محمد رضا شجریان

تفاوتی که انقدر مشهود است که من همیشه از خود می پرسم: آیا همایون شجریان ادامه ی محمد رضا شجریان است؟

احساسی که شجریان پدر به من از این شعر می دهد ، حجم غمی که شجریان تحمل می کند ، گویی انقدر بزرگ است که شاید جز حضرت حافظ هیچکس این غم را  تحمل نکرده!

و خوانش همایون شجریان ،‌ سرشار از شور جوانی و زندگی است.

گویی از دو دنیای متفاوت به شعر نگاه می کنند.

همین چند ماه پیش ، شب یلدا بود که بخشی تقطیع شده از مصاحبه ی مسعود بهنود با هوشنگ ابتهاج در شبکه های اجتماعی جا به جا می شد و حتی ایرنا هم گزارشی از این فایل جالب پخش کرد. (هرچه قدر گشتم ، فایل ایرنا رو پیدا نکردم)

بهنود از ابتهاج می پرسید راضی اید از زندگی و ابتهاج با قطعیتی مثال زدنی می گفت: معلومه

و بعد به آواز محمد رضا شجریان اشاره کرد و اینکه اون آواز چقدر باورنکردنیه و کم چیزی نیست که آدم بتونه همچین چیزی گوش کنه. (در نقل حرف های استاد ابتهاج به دلیل اختصار تغییراتی دادم)

در نظر بازی ما بیخبران حیرانند

شاید جالب باشه بدونید ، این سنت حافظ خوانی که ایرانیا دارن ، بخش زیادی اش مرهون توجه محمد رضا شجریان به اشعار حافظ هست. تا پیش از او اشعار حافظ کمتر برای آواز انتخاب می شدن.

از انقلاب 57 تا اتفاقات 88

استاد شجریان صدای ملت ماست.

او بعد از کشتار میدان ژاله صدای ملت بود

شب است و چهره میهن سیاهه

زمان پیروزی انقلاب ، صدای مردم بود.

ایران ای سرای امید

او در زمان جنگ ، صدای مردم است

همراه شو عزیز ، همراه شو عزیز

حتی در مخاطب قرار دادن جانبازان صدای مردم است.

بشنوید ای گروه جانبازان

 چنانچه در سال 88 صدای مردم بود.

تفنگت را زمین بگذار

او به واقع هنرمندی است که علاوه بر صدای خوش ، تکنیک فوق العاده ، پژوهش و احاطه ی بی نظیر در حیطه ی خودش و فراتر از خلاقیت مثال زدنیش ، صاحب حرف و نظر منحصر بفرد خودش است. او یک موجود حیرت انگیز و ماندگار در تاریخ ایران است.

فارغ از اینکه آیا مردم می توانند حرف نادرست بزنند یا نه ، ولی او حنجره ی ملت  ایران از دهه ی پنجاه تا هشتاد شمسی بود.

دیگر نه فقط به دلیل اینکه استاد شجریان حال مناسبی ندارند و نمی تواند  مثل قدیم ما را از شنیدن صدایشان محسور کند ، که  اصلا به دلیل تکثر صدا و راه های مختلف انتشار آن، احتمالا دیگر هرگز کسی نمی تواند چنین لقبی را یدک بکشد.

او در دوره ای زندگی می کرد پس از قمر الملوک وزیری و پیش از همایون شجریان

در زمان قمر سیستم ضبط صدا و انتشار آن نبود و در زمان همایون انقدر زیاد هست که هرگز یک نفر نمی تواند ادعا کند اکثر سلیقه ها او را می پسندند.

این اتفاق فقط در آن دوره ی خاص می توانست رخ دهد.

استاد محمد رضا شجریان را دوست داشته باشیم یا نه، او بخشی از تاریخ ملت ماست. صمیمانه و از تمام وجود  آرزو دارم هرچه زودتر سلامتی شان حاصل شود ، چرا که با رفتن او ، حنجره ی مردم ایران خاموش می شود.

پی نوشت ۱: شدیدا بهتون توصیه می کنم پادکست رادیو فلسفیدن درباره ی محمد رضا شجریان رو از دست ندید.

پی نوشت ۲: هرچند که در این پست اشاره کردم ،‌ولی اگر توو این ایام کرونایی وقت آزاد بیشتری دارید ، ازتون دعوت می کنم مستند بزم رزم که درباره ی موسیقی ایام انقلاب و جنگه رو از دست ندید.

پی نوشت ۳: در طی این چند باری که اومدم بنویسم و نشد ، چند بار هم خبر فوت استاد منتشر شد ، یه بار که یادمه شب با بغض خوابیدم . ولی صب دیدم خبر تکذیب شده. ایشالا سایه شون مستدام باشه و سلامتی شون رو هرچه زودتر بدست بیارن.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

بزم رزم

بلاخره و پس از مدت زمانی نسبتا زیاد از زمان ساخت و نمایش مستند بزم رزم در گروه هنر و تجربه ، دی وی دی نمایش خانگی فیلم وارد بازار شد.

این مستند خوب که در زمان ساخت جوایز زیادی از جشنواره های داخلی گرفت و در اکران هم موفق بود ، داستان موسیقی از سال 57 تا 67 رو روایت می کنه. داستان سال هایی که کشور درگیر انقلاب و جنگ بود. تا به حال یادداشت های متعددی درباره ی این فیلم منتشر و از جنبه های مختلفی به فیلم پرداخته شده. اما در این یادداشت تلاشم رو می کنم که به نکات کمتر گفته شده درباره ی این مستند بپردازم:

خود موضوع ، موسیقی زمان جنگ است ، در نتیجه موسیقی پر ریتم در سرتاسر فیلم جاری است و یکی از دلایل ریتم خوب فیلم ، خود موضوع است. به این معنا که مصاحبه/ موسیقی ، مصاحبه /موسیقی و مصاحبه /موسیقی ساختار فیلم را شکل می دهد. اما موسیقی و به طور کلی آرشیو ، به قدری با مصاحبه در هم تنیده است که یک شاکله ی کاملا منسجم را پدید آورده است.

نکته ی بسیار مهم دیگر در خصوص این فیلم ، تصاویر ، فیلم ها و صداهای آرشیوی آن است که نشان دهنده ی حجم حیرت انگیز تحقیق و پژوهش مستند است. این آرشیو جذاب ، به دلیل اینکه دربسیاری از موارد برای افرادی که آن دوران را به چشم دیده اند نوستالوژیک است ، باعث اقبال هرچه بیشتر مخاطب می شود.

حربه ای که کارگردان برای پرکردن جاهای خالی فیلم استفاده کرده ، بهره بردن از یک راوی است که هرچند بنظر وجودش برای لحظاتی الزامی می رسد ، اما کلا شخصیتی پا در هواست که در برخی فصل ها هست و در برخی فصل ها نیست.

هرچند که فیلم ضربه ی اصلی اش را از نوع موضوعش می خورد که خب طبیعتا قرار نیست  در پایان به جای خیلی خاصی برسیم و یک مطلب غافلگیرانه را بفهمیم ، اما استفاده از طنز درونی بسیاری از پلان ها مشکل پیش  نرفتن  فیلم را تا اندازه ی زیادی قابل تحمل می کند.

نوع کات زدن ها که در بسیاری از موارد افراد جواب هم را می دهند یا استفاده خوب از تصاویر آرشیوی ، مثلا تصویر کنسرتی که پس از اتمام آن همه تکبیر سر می دهند ، همه طنز درونی جذابی ایجاد می کنند که برعکس بسیاری از مستند های ضعیف ، ناشی از زور زدن کارگردان برای گرفتن خنده از مخاطب نیست.

فیلم از فصل بندی برای جدا کردن بخش های مختلف به لحاظ موضوعی استفاده می کند و با استفاده از آن می تواند برخی فصل ها را به شادی و برخی فصل ها را به غم اختصاص دهد. یکی از مزیت های اصلی فیلم هم این است که بر خلاف فیلم هایی که برای رسانه های خارجی ساخته می شوند و فقط از غم ها و بدبختی های جنگ می گویند و تصویر سیاهی ارایه می دهند ، از شور مردم در آن سال ها برای دفاع از میهنشان می گوید. اما برخلاف رسانه های مجیز گوی (بخونید پاچه خوار) داخلی که فقط از خوبی های جنگ هشت ساله به شکل احمقانه ای می گویند ، فیلم راه میانه ای انتخاب می کند و سعی می کند از هر دو بگوید که شاید باید از دید بلند مدیران روایت فتح در زمان ساخت مستند تقدیر کرد.

در نهایت ، آخرین نکته ی گفته نشده درباره ی این مستند را در لوگو تایپ های ویژه ی آن می بینم.لوگو تایپ های جذابی که تا اندازه ای هم پیچیده طراحی شده اند ، به این معنا که در همان لحظه ی اول نمی توان آن ها را خواند و باید کمی فکر کرد و حروف را با دقت نگاه کرد تا اسم افراد خوانده شوند و لوگو تایپ ها کاملا فکر شده در زمان های معینی روی تصویر نقش می بندند و همین طوری الکی روی تصویر نمی آیند.

دیدن این مستند زیبا رو به همه ، علی الخصوص به متولدین پیش از دهه هفتاد پیشنهاد می کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

سمفونی ناتمام ایران

مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی جلسات هفتگی نمایش و نقد فیلم دارد و این هفته ، این برنامه به فیلم "سمفونی ایران" اختصاص داشت که درباره ی سیر و سفرهای فریدون شهبازیان به نقاط مختلف ایران و پیدا کردن ریشه های موسیقی مقامی ایران پرداخت.

دوربین مستند ساز با فریدون شهبازیان همراه می شود و به نقاط مختلف ایران سرک می کشد. از عاشیق ها برای ما می گوید و از دَدَگورگور . از کمانچه زدن کمانچه زن با تجربه ی لری تصاویر زیبایی می بینم و از نی انبان زدن هنرمند با استعداد بوشهری. نماهای فوق العاده ای از جنگل های ایران گرفته تا صخره های سیستان می بینیم و به اختصار، درباره ی هرکدام از موسیقی ها می شنویم.

فریدون شهبازیان سوال می پرسد و از دیدن این هنرمندان محلی به وجد می آید ، اما نتیجه ی کار ...

نتیجه ی کار یک مستند متوسط است. هرچند که من درباره ی مسایل و اشکالات موسیقیایی کار اصلا وارد نیستم و نمی توانم در این حیطه ها اظهار نظر کنم ( کما اینکه در جلسه ی امروز ، بسیاری از نقد ها حول اشتباهات موسیقیایی اثر شکل می گرفت) اما بنظرم به عنوان مخاطب جدی سینمای مستند اشاره به چند نکته خالی از لطف نباشد:

1_ نبود حس تعلیق

در این فیلم عملا هیچ حس تعلیقی وجود ندارد. به این معنا که دلیلی وجود ندارد تا شما فیلم را پیگیری کنید . منتظر اتفاق یا آدم عجیب غریبی نیستید.

2_ فرصت هیچ کشفی به مخاطب داده نمی شود

این فیلم در لحظات زیادی بیشتر شبیه یک مستند آموزشی است که تعدادی نما و دیتا در اختیار بیننده قرار می دهد ، نه فرصت کشفی به مخاطب داده می شود و نه اصلا ریتم فیلم چنین اجازه ای می دهد ، چرا که ما یا درگیر مصاحبه ایم ، یا نریشن فیلم ( که بنظرم یکی از ضعیف ترین نریشن های ممکن است و از متن بسیار ضعیفی برخوردار است) را می شنویم ، یعنی حتی برای مدت طولانی هم درگیر دیدن فضا و شنیدن موسیقی نمی شویم

3_ فیلمی بدون پایان

در جلسه ی نقد و بررسی فیلم و پس از صحبت های کارگردان مشخص شد که واقعا هم فیلم پایان ندارد ، چرا که قرار بود در پایان فیلم تمام نوازنده های نقاط مختلف ایران در کنسرتی به رهبری شهبازیان به روی سن بروند و اینگونه سمفونی ایران ساخته شود.کاری که مثل اکثر کارهای آدم های این مملکت ، ابتر می ماند و در نهایت ، هیچ ارگانی حاضر به حمایت از برگزاری چنین رویدادی نمی شود. در نتیجه پایان این فیلم ، ما فقط  تعدادی نما از تعدادی نوازنده می بینیم که مشغول جمع کردن بار و بنه هستند و انگار به جایی می روند؟!

حال سوال اینجاست که چرا مستند ساز از به نتیجه نرسیدن برگزاری کنسرت فیلم نگرفته و نشان نداده و این گونه بی  منطق فیلم را به پایان برده؟ بدون کنسرت سمفونی ایران، حتی حضور شهبازیان هم در این فیلم بی منطق جلوه می کند ، چرا که حتی راوی داستان هم شهبازیان نیست و فیلم ، با صدای مسعود رایگان روایت می شود.

در نهایت می توان گفت "سمفونی ایران" فیلمی است که می توانست خیلی بهتر ساخته شود و جا داشت ، به یک فیلم عالی تبدیل شود ، اما به دلیل تحقیق و پرداخت سطحی فیلم ، صرفا به نشان دادن کلکسیونی از آدم ها و مکان ها بسنده می کند. کاری که البته باز هم خالی از لطف نبوده و حرکتی است در خور توجه ، چرا که همین الان هم بخش زیادی از نوازندگان این فیلم فوت کرده اند و این نماها ، از معدود نماهایی است که از آن ها گرفته شده است.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

هشیار کسی باشد

وقتی که استاد شجریان 

 شعر استاد سخن

 سعدی رو بخونه

دیگه آدم چی بگه

اصن چی میتونه بگه!

هشیار کسی باشد

( این آهنگ ، با یکی از آهنگ های آهنگساز نابغه ی ایسلندی ، اولافور آرنالدز میکس شده ، ناگفته نمونه ، میکس فوق العاده ی این اثر کار بنده نبوده و من فقط اون رو باز نشر کردم)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

کلاس موسیقی

چهارشنبه عصر 4 هفته پیش - خیابان انقلاب - خارجی 

 

من و رفیق شفیقم سعید (معنیه فراواقعی نمی خوام بدم به کارم  ، واقعا یه رفیق دارم اسمش سعید هه) داشتیم از کلاس خارج میشدیم و راستش، من اصلا نمی تونستم اون یکی دو ساعت قبلش رو فراموش کنم. 

برای اولین بار در کلاسی شرکت کرده بودم که به نحوی به موسیقی ربط داشت و من هم که راستش دیوانه وار عاشق موسیقی ام و اینکه یکی ساز بزنه برام، نتونستم خوشحالی ام رو پنهان کنم و به محض اینکه از محوطه کلاس خارج شدیم هیجان زده به سعید گفتم: 

وااای پسر،ما تا حالا چجوری زندگی رو بدون موزیک تحمل میکردیم،کلاس مگه از این بهتر میشه 

 

چهارشنبه ظهر این هفته - من روی تخت اتاقم! - داخلی 

 

الو سعید سلام.  

سعید من دیگه نمی خوام کلاس سلفژ بیام! 

خودمم میدونم ، ولی واقعا دغدغه ی الانم نیست و نمیرسم.  

 

 

 

این تمام اتفاقی بود که برای من سر کلاس سلفژ و توری موسیقی افتاد. راستش من همیشه آرزو میکردم یه موقعیتی برام پیش بیاد تا بتونم یه ذره از موسیقی سر رشته دربیارم ولی خب هیچ موقع تا حالا این موقعیت پیش نیومده بود تا اینکه بلاخره برای کلاس سلفژ این موقعیت برام پیش اومد و من تونستم تو این کلاس شرکت کنم. 

 

راستش مدت هاست دیگه نشستن سر کلاس و گوش دادن به حرفای یه آدم دیگه عملا برام غیر ممکن شده و به هیچ عنوان نمی تونم این شرایط رو تحمل کنم. 

این کلاس هم از این قضیه مستثنا نبود! 

تمرین سر ریتم خوندن و نشانه های موسیقی و ترتیبشون و حفظ کردنشون انقد بنظرم عبث و دور از من و دغدغه های من بود تا این هفته دیگه بلاخره مجبور شدم تعطیلش کنم و به استادم بگم: 

دیگه نمیام! 

کلاس آواز و سلفژ برای من بعد از 4 جلسه 

و حتی خیلی زودتر از اینکه چیزی از موسیقی یادبگیرم برای من تموم شد. 

نمی دونم 

شاید یه روز دیگه 

خییییلی زود 

دوباره این فرصت برام پیش بیاد که سر کلاس موسیقی بشینم. 

نمی دونم 

شاید این بار برم سراغ زدن یه ساز

شاید این بار دیگه بیشتر دل به کار بدم و حال و حوصله ی کار کردن پیدا کنم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

3 میلیمتر فاصله! از معماری تا سینما

پنج شنبه ، فرصتی دست داد تا بعد از بیش از یک سال ، ما بچه های کلاس کارگردانی مدرسه ملی سینما ، دوباره استاد خسرو سینایی رو ببینیم .

کسی که در سینما بنظرم یکی از معدود افرادیه که میشه بهش لقب استاد داد.

استاد ، چه در سواد و دانش و چه در اخلاق!

اون روز فهمیدم که شاید ما نسبت به نسل های قبل این توهم رو داریم که خیلی متفاوت ایم و همه چی مون عوض شده!

ولی اصلا هم اینطوری نیست و دغدغه های آدم ها هیچ فرقی در طی تمام این مدت ها با هم نکرده!

استاد سینایی برای ما از خاطرات سفرهاش  به نقاط مختلف دنیا و گپ و گفتگوهاش با مردم گفت. بهمون گفت که برید جاهای جدید،سفر کنید . اما نه از جنس سفرهایی که مردم معمولا در ایران میرن!

با یه دوچرخه برید دنیا رو بگردید. اونجاست که پخته میشید.اونجاست که یاد می گیرید.

استاد سینایی برای ما از خاطراتش از آخرین درسی گفت که باید پاس می شد تا مدرک مهندسی معماری اش رو از دانشگاه وین می گرفت.

به ما می گفت طبق معمول که ما ایرانی ها سعی می کنیم همه چیز رو دور بزنیم،اونجا هم استاد یه سری سوال تستی  ثابت داشت که بچه های ایرانی جواب ها رو حفظ می کردن و نمره ی الف می گرفتن و استاد از اون هایی که الف میگرفتن دیگه سوال شفاهی نمی پرسید.اما چون من در رسم یکی از نقشه هام دچار سه میلیمتر خطا شدم ، استاد برخلاف عادت معهودش ازم سوال پرسید و فهمید که انگار خیلی از پایه مبانی رو بلد نیستم .

 در نتیجه بهم گفت باید تموم نقشه ها رو با  رعایت پرسپکتیو دوباره بکشی و بیای امتحان بدی،وگرنه من نمیزارم بهت لیسانس بدن(آخرین درس دوران لیسانس سینایی بود)

به خسرو سینایی هم که این حرفا حسسسابی برخورده بود، قهر می کنه و کلا برای همیشه  معماری رو ول می کنه و میره سینما! می خونه.

خلاصه که به خاطر 3میلیمتر اشتباه نشون دادن پرسپکتیو در آخرین طراحی که باید برای گرفتن مدرک کارشناسی معماری دانشگاه وین انجام می داد ، سینایی کلن بیخیال معماری شد و مسیر زندگی اش عوض شد.

پ.ن 1: استاد سینایی عادم عجیبیه ، الان خب طبیعتا دوست داره کاری که دلش می خواد رو بکنه و تو این سن و سال آدم دیگه خیلی دنبال بودن رو استیج و جلب توجه و ... نیست ، ولی خب سینایی هیچ موقع،چه اون وقتی که جوون بود چه حالا سعی می کرد بین سلیقه ی مخاطبان و خواسته های خودش پل بزنه (فارغ از اینکه چقد در این کار موثر بود) ولی هیچ موقع و در تمام زندگی اش به کسی باج نداد و وارد هیچ جریان مافیایی سینمایی نشد. تا ابد

پ.ن 2: مدرسه ی ملی سینما تقریبا تعطیل شده! تنها چیزی که میتونم راجع به خبر بگم یه چیزه:

بی تدبیری و ناامید کردن جوانان توسط  بخشی از کابینه ی تدبیرو امید!

پ.ن 3: هیچ موقع شور و شوق استاد رو زمانی که برای ما از نور هایی که به سالنی که استادش مشغول پرسیدن سوال های شفاهی امتحان بود رو فراموش نمی کنم. توصیفات یه آدم سینماگر و آرتیست با توصیفات یه آدم دیگه از یک صحنه ی یکسان زمین تا آسمون فرق می کنه!

پ.ن 4: دلم می خواد راجع به استاد سینایی یه چیز دیگه هم بگم که به نظرم تو این دوران و بین سینماگران کمتر دیده میشه ، سینایی هیچ وقت از طریق هنرش تجارت نکرد! کما اینکه خیلی ها ازطریق اسم و برندشون چه پول هایی که به جیب نمی زنن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی