پیش نوشت : این متن پا نوشتی  ظولانی خواهد داشت که شاید از خود متن اصلی جذاب تر و مهمتر باشد.

دیروز فرصتی دست داد تا به دیدن برترین فیلم های کوتاه امسال ایران بشینم.

دروغ چرا

اکثر فیلم ها

خصوصا در ساخت

انقدر خوب بودن که خیلی چیز خاصی نمی تونم بگم!

تنوع لوکیشنی هم بد نبود!

حداقل از سینمای بلند بهتر بود (تعداد زیادی از فیلم ها در جنگل های شمال ، صحرا و مناطق آذری زبان می گذشت)

راستش دیروز داشتم فکر می کردم که آیا من می تونم فیلمی بسازم که از این ها بهتر باشه؟

حقیقتش اینه که در ساخت حداقل خودم می دونم نمی تونم به پای اون ها برسم.

البته به نظرم نقص بسیار بزرگی که فیلم های دیشب داشت ، در پایان بندی های نه چندان تاثیرگزارشون بود. فیلم هایی که تا دقایق پایانی عالی پیش می رفتن،اما در لحظات پایانی که تیم داره خوب حمله می کنه و توپ رو سر دروازه ی حریف می ریزه، انگار هیچکس نیست که گل بزنه! انگار هیچ کس نیست که کار رو تموم کنه و این بازی رو به یاد موندنی کنه!

دقیقا عکس این اتفاق رو در مورد برنده ی اسکار بهترین فیلم کوتاه امسال ، یعنی SING   دیدم ، فیلمی خوب که عالی ( البته به نظرم تا اندازه ای شعاری ) تموم شد. ولی خب یه حقیقت ریزی که راجع به فیلم کوتاه وجود داره اینه  که چون فیلم کوتاه مخاطب خاص داره ، خیلی وقتا ممکنه یه ذره مخاطب خاص باشه و ایدئولوگ .

راستش الان تنها چیزی که دارم بهش فکر می کنم اینه که برای فیلمساز شدن ، فقط  باید فیلم ساخت ! همین!

راستش چند وقت قبل ، برای انجام کارآموزی در یک شرکت بزرگ سرمایه گذاری استارتاپی اعلام آمادگی کردم . کارش تقریبا اون حوزه ای بود که احساس می کردم شاید به علایقم نزدیک باشه و بتونم در اون حوزه هم موفق باشم . اما بعد از گذشتن چند دقیقه تو همون تایم مصاحبه ، مقدار زیادی ترسیدم . راستش بنظرم اومد که من مرد این کار دیگه حداقل نیستم. آدم کار برای دیگران و مطابق نظرشون ، آدم کارهایی عادی و مطابق با نیاز و خواست بقیه ! من می خوام کاری رو بکنم که دوست دارم. کاری رو بکنم که جذابه ! 

اونجا بود که فهمیدم من اجبارا باید برم سینما! چون تا اینجایی که من فهمیدم یکی از معدود جاهایی که میشه توش دیوونه بازی کرد و ازش پول هم دراورد.

یه فیلمساز واقعی ، فیلم نمیسازه تا صرفا پول دربیاره  یا حرف ها و گرایشات سیاسی خودش رو بزور به خورد بقیه بده! اون فیلم میسازه تا اونجوری که می خواد زندگی کنه! اون ترس هاش رو بتصویر میکشه ، چون بهترین راه میده سینما رو برای شکست دادن ترس هاش! اون زندگی ایده آلش رو به تصویر میکشه ، چون این راه رو یکی از بهترین راه ها می دونه برای اینکه بتونه کمی هم اون شکلی زندگی کنه و اون فضا رو لمس کنه ، اون راجع به عجیب قریب ترین ایده هاش فیلم میسازه ، چون می خواد دلیلی داشته باشه برای اون کارها ، یه دلیل که از خیییلی چیزها بزرگتره!

منتظر باشید.

 خبرهای خوبی در راه خواهد است.


پ.ن : راستش دلم نیومد از بعضی فیلم هایی که دیشب دیدم نگم براتون، اول از همه می خوام از فیلم " حیوان "برادران ارک بگم که جایزه ی بخش سینه فونداسیون کن رو گرفته بود. این فیلم بدون شک از نظر تکنیک و تا اندازه ای هم داستان شاهکار بود . کارگردانی مسحور کننده ای داشت . اما در کل ، خیلی سلیقه ی من نبود! دومین فیلمی که برام خیلی جذاب بود ، فیلم " دختری در میان اتاق " بود که به زبان آذری هم تولید شده بود و بنظرم جز پایانش که به خوبی باقی فیلم نبود ، داستان پدری که به پول نیاز داره و بدهکاره و به هر طریقی می خواد از دخترش که تاحالا حتی شاید ندیدتش! و در آلمان زندگی می کنه ، پول بگیره ، عااالی بود.  اما از همه ی این فیلم ها بیشتر ، فیلم " #ساعت-چهار " بیشتر بهم چسبید ، یه فیلم فانتزی که یه جاهایی واقعا آدم رو یاد آملی می اندازه ( و البته ادای دینی هم به آملی در این فیلم میشه )

جا داره از همینجا به عاطفه محرابی تبریک بگم که تونسته بود فیلمی به این خوبی بسازه ( و البته باب سلیقه ی من ) البته این فیلم هم همونجور که گفتم ، به نظرم از داشتن یک پایان شاخص رنج می برد.

پ .ن 2: امروز که یه مقدار زیادی وقت داشتم ، چنتا فیلم دیگه ی کوتاه هم دیدم. TIMECODE عاااالی بود. یه فیلم واقعی ! فیلمی که می گفت با وجود زندگی های شهری و سرد و بی روحی که داریم ، چطور میشه زنده بود و زندگی کرد . یه فیلم عاشقانه ی بی نشیر سوییسی به نام La femme et le TGV هم دیدم که خیلی خوشم اومد ازش  و البته حسرت خوردم که چرا ما ایرانی ها با داشتن این همه سوژه ی باحال و جذاب ، نمی تونیم یه فیلم در این سطح و اندازه ها بسازیم.

این فیلم ها نه شعاری بودن و نه ظاهرا می خواستن حرف خواصی بزن . ولی خیییلی خواستنی بودن!