دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم
که دل به دست کمان ابروییست ، کافر کیش
پست مرتبط: حافظ
دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم
که دل به دست کمان ابروییست ، کافر کیش
پست مرتبط: حافظ
این پست،نقل دقیق یکی از پست های جعفر شیرعلی نیا در کانال تلگرام ناگفته های تاریخ است :
شکست در میدان جنگ، پیروزی در تیتر روزنامهها
اطلاعرسانی غیرواقعی سرمایه اعتماد مردم را نابود میکند
عملیات کربلای٤ یکی از سختترین و تلخترین شکستهای جنگ برای ایران بود اما 6دی65 سه روز از عملیات میگذشت که روزنامهجمهوریاسلامی از متن سخنان رییسجمهور این تیتر را انتخاب کرد: «رزمندگان اسلام در عملیات کربلای4 چنان پاسخی به شرارتهای دشمن دادند که تا مدتها قادر به جبران آن نخواهد بود.»
با نگاهی به روزنامههای ایام کربلای٤ تیترهای پیروزمندانه از این شکست توجه شما را جلب خواهد کرد.
تحلیلهای زیادی در کنار این تیترها ابعاد پیروزی ایران را تشریح میکرد. کمال خرازی سرپرست ستاد تبلیغات جنگ روز ١٠دیماه65 تبلیغات عراق و رسانههای خارجی را بازی تبلیغاتی اعلام کرد و عملیات کربلای٤ را با وجود آن همه تبلیغاتی که ایران در آن سال انجام داده بود عملیاتی انهدامی و محدود معرفی کرد و گفت رزمندههای ایرانی از اروندرود گذشته و بعد از ورود به جزیره امالرصاص و نابودکردن تجهیزات دفاعی و نیروهای دشمن و گرفتن تعدادی اسیر به مواضع اولیه بازگشتند. او گفت در این عملیات حدود ٦هزار نفر از نیروهای ایرانی شرکت کردند. این در حالی است که فقط تلفات این عملیات بسیار بیشتر از این نیروهایی بود که خرازی میگفت. هاشمی رفسنجانی در خاطرات همین روز مینویسد شمخانی گزارشی از تلفات کربلای٤ به او داده است: «١٠٠٠ شهید، ٣٩٠٠ مفقودالاثر داشتیم که اکثر آنها را باید شهید حساب کرد و حدود ١١هزار مجروح»
این نوع تبلیغات مخصوص عملیات کربلای٤ نبود. از آزادی خرمشهر(خرداد61) تا پایان جنگ، ٦سال طول کشید. ایران از سال٦٢ عملیاتهای بزرگ و اصلیش را در زمستان هر سال انجام میداد. در این ٦سال عملیات والفجر8 که با فتح فاو به پایان رسید و عملیات کربلای٥ با قدری پیشروی به سمت بصره همراه شد. به غیر از این دو عملیات، عملیاتهای بزرگ زمستانی ایران در جبهه جنوب با ناکامیهای بزرگی همراه بود و دستاوردهایی اندک داشتند.
سال 61 و 62 نیز عملیاتهای رمضان، والفجر مقدماتی و خیبر، ناکام و پرتلفات بودند که در مطبوعات همچنان پیروز جلوه داده میشدند؛ با تیترهایی حماسی.
درحالیکه در عملیات والفجر مقدماتی(بهمن61) رزمندهای ایرانی در محاصره وحشتناک ارتش دشمن به تلخی شکست خورده بودند، از سخنان امام تیتر زدند که: «پیروزیهای اسلام را به تمام نیروهای مسلح تبریک میگویم.» و از قول رییس مجلس تیتر زدند که: «امروز رزمندگان ما عید دهه فجر را مضاعف کردهاند.»
درحالیکه عملیات بدر(اسفند63) یکی از تلخترین صحنههای عقبنشینی سالهای جنگ را رقم زده بود روزنامه تیتر میزد: «نیروهای اسلام دژهای مستحکم قوای کفر بعثی در خاک عراق را یکی پس از دیگری فتح میکنند.» و «نتایج عملیات پیروزمندانه بدر اعلام شد.»
چند نکته:
١. سال65 در میانهی تصمیمگیری برای عملیات کربلای٥ که هاشمی در جبهه حضور داشت بنا میشود برای مشکوکنشدن دشمن، خبری از حضور هاشمی در تهران منتشر شود. تصمیم میگیرند خبر غیرواقعی از ملاقات هاشمی با امام منتشر کنند که امام با پخش خبر غیرواقعی از ملاقات مخالفت میکند.
شاید موضعگیری مسوولین که در بالا اشاره شد بهدلیل نرسیدن اطلاعات دقیق باشد(جالب است حتی تیتری که روزنامه جمهوری از سخنان رییس جمهور انتخاب کرده است در متن سخنان منتشر شده وجود ندارد)اما آیا آنچه روزنامهها نوشتهاند دروغ محسوب میشود؟ آیا بهراحتی میتوان این حجم اطلاعرسانی غیرواقعی را توجیه کرد؟
٢- مردم باید از چه طریقی در جریان تحولات جنگ قرار میگرفتند؟ آیا میتوان در این شرایط نظر مردم درباره جنگ را دریافت و اگر به طریقی نظر مردم ارزیابی شود، نظری که بر پایه اطلاعات غیرواقعی باشد تا چه حد ارزش دارد؟ آیا شایسته است مردمی که اصلیترین تامینکنندگان جنگ محسوب میشدند مخاطب حجم عظیمی از خبرهای غیرواقعی باشند؟ آیا مردم حق نداشتند بدانند در صحنه واقعی جنگ چه میگذرد؟
٣. شاید اگر مردم در جریان عمق صحنههای فاجعهبار عملیاتهایی مانند والفجر مقدماتی قرار میگرفتند، جنگ تحت تاثیر افکار عمومی زودتر پایان میپذیرفت؟
٤. بررسی مسایل جنگ اغلب محدود به مسایل نظامی و خاطرات حماسی شده است و بسیاری از بخشها پاسخگویی مناسبی ندارند از جمله همین موضوع تبلیغات جنگ.
٥. بزرگترین قربانی اطلاعرسانی غیرواقعی، سرمایه اعتماد مردم است. معتقدم یکی از دلایل اصلی تشنگی مردمی برای شنیدن ناگفتهها و زوایای پنهان جنگ و رواج عبارتهایی مانند راز و ناگفته، همین اطلاعرسانیهای غیرواقعی در سالهای جنگ و پس از آن است. تلاش داخلی برای روایت واقعیتهای جنگ تلاش برای افزایش سرمایه اعتماد مردم است و کوتاهی درباره آن و سپردن روایت ناگفتهها به بیرون مرزها تلاش برای کاستن از سرمایه اعتماد مردم.
شب قبل از کودتای 28 مرداد و همینطور ، 12 سال قبل تر از آن و شب قبل از اشغال کامل ایران در شهریور 1320 ، از رادیو بی بی سی یک شعر از فردوسی خوانده می شود:
چو فردا بر آید بلند آفتاب … من و گرز میدان افراسیاب
امروز تموم شد بلاخره
بعد از نزدیک به دو ماه ، کار و خوندن شبانه روزی و خونه نشینی (بدترین و نامانوس ترین بخشش ، همین آخریه)
تموم شد.
من یه ایراد وسواسی دارم که تا زمانی که تمام منابع در دسترسم رو نخوندم.
شروع به کاری نمی کنم.
این دو ماهه هم ، آرشیو 9 ساله ی یک سایت رو ، هر مطلبی اش که احساس کردم جذابه و ممکنه بدردم بخوره خوندم.
( تقریبا یک چهارم تمام مطالب سایت)
البته که اصلا کار راحت و خیلی وقتا جذابی نبود.
ولی خب انجامش دادم.
در حوزه ی فیلم مستند ، سه سایت وجود داشته که عبارتند از:
1) پیک مستند
2) ومستند
3) رای بن مستند
پیک مستند متعلق به روبرت صافاریان بوده و بنا به دلایلی دیگه حتی در دسترس هم نیست . اما بخشی از آرشیو اون سایت رو این روزها میشه در خود وبسایت صافاریان جستجو کرد.
ومستند هم دیگه در دسترس نیست و اصلا هیچ دیدی ندارم که چی میگذشته توش.
و سایت رای بن مستند که مسئولش امیرحسین ثنائی و هرچند هرگز افتخار دیدار و آشنایی باهاش رو نداشتم ،ولی واقعا دمش گرم که همچین وبسایتی رو به شکل خصوصی راه اندازی کرده .
البته ، نکته ی جالب توجه دیگه اینه که رای بن مستند ، این روزهای مجری طرح مجله ی سینما حقیقت ( تنها مجله ی تخصصی این روزهای حوزه ی مستند) وابسته به مرکز گسترش سینمای مستند و تجربیه.
دیگه سایت رای بن مستند آپدیت نمیشه و نویسندگان اون ( و احتمالا دو سایت دیگه) همه در مجله ی سینما حقیقت می نویسن که این مساله ، خود نشون دهنده ی وضع اسفناک فرهنگی مملکت و علاقه ی حاکمیت برای زیر نظر قرار دادن مجموعه های خصوصیه.
به هر صورت ، بعد از نزدیک به دو ماه و خواندن نزدیک به 300 پست ، هم احساس خستگی زیادی می کنم و هم بنظرم دانش و اطلاعاتم در این زمینه بیشتر شده. ( خصوصا درباره ی سینمای مستند ایران)
ولی باید این مطالب رو می خوندم تا فیلم مستندی که مشغول ساختش هستم (باباکرم) کیفیت مد نظرم رو داشته باشه.
هرچند که آخرای مستند مه جنگ (The Fog of War) دیگه داشت واااقعا حوصله ام سر می رفت ، ولی واااقعا به عنوان فیلمی که از ترکیب مصاحبه ، نماهای آرشیو و موزیک به این شکل هوشمندانه استفاده کرده بود ، یک دنیا میشه یاد گرفت.
صدای مک نامارا خیلی جاها روی تصاویر آرشیوی میاد و این یکی از بهترین روش های برای پرهیز از خسته کننده شدن فیلم های مصاحبه محور است.
درباره ی این مستند اسکار گرفته و تمهیداتی خلاقانه ی موریس، کارگردان اثر زیاد نوشته شده ، اما شاید یکی از دقیق ترین این نوشته ها چنین باشد:
موریس در مستند مه جنگ علاوه بر استفاده از فیلم ها و عکس های باارزش تاریخی و مکالمات ضبط شده ی مک نامارا و رئسای جمهور،کندی و نیکسون ...به ابتکارهای زیادی دست می زند که به نوبه ی خود در مستندسازی تالیف به شمار می آیند؛ به طور مثال در حالی که مک نامارا در ابتدای فیلم از درس های آموخته و انتقال آن به آیندگان می گوید، در پس زمینه ی این سخنان هواپیمای سریعی پس از مانور در دریا سقوط می کند و یا زمانی که مکالمات او در باره ی بی ثمری جنگ و نیاز به تمهیدی جدید و نهایتا ترک کابینه را می شنویم، تصاویر، نام عملیات پر شمار نظامی را که دقیقا در همان زمان رخ داده است ، پی درپی بر صفحه ی نقشه حک می کند ؛یا زمانی که او در مقام توجیه ، خود را عضوی از اعضای مکانیسم جنگی پیشنهادی در زمان جنگ بر می شمارد، واژگان آزادی اراده و مانند آن بر صفحات روزنامه پس زمینه دیده می شوند؛در واقع پارادوکس حرف ها و نشانه های بصری اگرچه در فضای تلخ و جدی این فیلم، طنز به نظر نمی رسند اما بخشی از قضاوت جمعی مخاطبانِ آزرده از جنگ و چه بسا خود موریس را به هنگام شنیدن این سخنان به نمایش می گذارد.
( بخشی از مقاله ی چاپ شده در مجله سینما حقیقت)
آدام کورتیس ، فیلمساز خارق العاده ایه که تقریبا با آرشیو هرکاری می تونه انجام بده
ینی به جرات می تونم بگم ، حتی براش مهم نیست که چه فیلمای آرشیوی میزارن جلوش
اون در هر صورت فیلم خودش رو می سازه و حرف خودش رو میزنه و 4 تا جایزه ی بفتایی که گرفته ، احتمالا به همین دلیل باشه
کورتیس سال هاست که با بی بی سی کار می کنه و در این سال ها ، با استفاده از آرشیو عظیمی که بی بی سی در اختیار داره ، تونسته فیلم های جذاب و متفاوتی خلق کنه
جایی می خوندم که تصاویر آرشیوی هرچه قدر هم زیاد استفاده شده باشن ، این کارگردانه که به اون ها معنا می بخشه و به اون ها احساس تزریق می کنه
و چه کسی بهتر از آدام کورتیس می تونه با استفاده از تصاویر آرشیوی ، ریتم و موسیقی این کار رو انجام بده
اگه دوست داشتید حتما فیلمای آدام کورتیس و خصوصا فیلم " احساس یک بوسه را دارم" رو تماشا کنید.