از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۳ ثبت شده است

آغاز انتشار پادکست یکی نبود

هرگز

هیچ وقت

تصور نمی‌کردم خودم دو دستی در بدترین زمان و وضعیت ممکن

دست به انتشار پروژه‌ای بزنم که حداقل به زعم خودم

آخرین تیرم در مسیر آرتیست شدنه

سر خاطرات خیالی هیچ انتظاری برای دیده شدن نداشتم. یه کار کاملا شخصی بود

اما یکی نبود فرق داشت

با این دید یکی نبود رو شروع کردم که می‌خوام به همه‌ی اون گوساله‌هایی که فیلمنامه‌هام رو رد کردن و عملا باعث شدن سال‌هاست هیچ کاری نتونم بکنم بگم:

بیا (انگشت شصتم رو به عنوان موفقیت نشونشون بدم)

دیدید

کمدی غیرمبتذل اینه و می‌تونه به اندازه خودش مخاطب داشته باشه

حقیقت اینه که فیلمسازی و فیلمنامه نویسی کار خاصیه. از این جهت که تا سرمایه و حمایت نیاد پشتت، چیزی ساخته نمی‌شه و تا وقتی چیزی ساخته نشه، انگار تو هیچ کاری نکردی. به خاطر همین آدمایی که وارد این حرفه می‌خوان بشن معمولا وارد یه هزارتوی بی سر و ته میشن که خیلی وقتا نمی‌تونن از تهش بیان بیرون.

به عبارت دیگه، هیچ اثری ازشون تولید و منتشر نمیشه.

ایده تولید پادکست داستانی یکی نبود از همین مشکل اومد. پادکستی که عملا من برای هر اپیزودش دارم فیلمنامه می‌نویسم. من در نهایت تصمیم گرفتم خودم با امکانات محدود خودم داستان‌هام رو اینجوری بسازم.

راستش چند اپیزود دیگه هم ساخته بودم، اما شب انتشار اولیه، ینی شب ۱ بهمن بعد از مشورتی که با یکی از دوستان داشتم از انتشار اون اپیزودها منصرفش شدم و فعلا من موندم و این یکی اپیزود. اول گفتم بیخیال و با یک اپیزود که پادکست شروع نمیشه، اما بعد دیدم ماجرا به این سادگی نیست.

به شدت و به سرعت دوباره افسردگی اومد سراغم و در همین سه هفته‌ زمینم زد.

یکی نبود داشت ذهنم رو تسخیر می‌کرد. من به خودم قول داده بودم که کارهام رو منتشر می‌کنم. به خودم گفته بودم فوقش تهش شنیده نمی‌شه و شکست میخورم بازم. ولی اینکه کار رو ول کنم، اصلا هیچ جای ذهنم نبود!

این شد که در یک زمان بی‌ربط (الان شب ۲۳ بهمنه)

در یک موقعیت بی‌ربط (من واقعا الان هیچ اپیزودی به جز اون اپیزودهایی که تصمیم گرفتم منتشر نکنم توو گنجه‌ ندارم)

تصمیم به انتشار گرفتم

یه وقتایی حس می‌کنم، شاید بدم نمیاد شکست بخورم!

طبق معمول برم توو نقش قربانی که من تلاشم رو کردم و نشد و ...

همش به خودم میگم، آخه این چه شرایط پرتیه که داری کار رو منتشر می‌کنی. کاری که خودتم خوب می‌دونی، به هر حال از همون اول هم قرار نبوده مخاطب گسترده داشته باشه و جنس کمدی‌اش همه پسند نیست و ...

خلاصه‌ی نق زدن‌هام اینکه

اپیزود اول از پادکست یکی نبود

با عنوان شاید برای شما هم اتفاق بیفتد

منتشر شد.

بدون تعارف برای من افتخاری هست اگر کار رو بشنوید، برای بهتر شدنش بهم نظر بدید و احیانا اگر یک درصد دوستش داشتید، به دیگران هم پیشنهادش کنید.

ارادتمند شما

سعید مولایی


کست باکس پادکست یکی نبود

اینستاگرام پادکست یکی نبود 

کانال تلگرام پادکست یکی نبود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

اوندین پتزولد

پیش نوشت: ۱۲ بهمن یک لینک جدید که صحبت‌های قطبی زاده درباره‌ی فیلمه رو به این پست اضافه کردم.


امروز

دوباره نشستم به دیدن اوندین

چشم نتونستم بردارم از فیلم

چقدر، عشق شبیه به یه رویا است

چقدر، دست یافتن بهش ناممکنه

چقدر، سرخوردگی از عشق سرانجام محتومی برای هر عاشق و معشوقیه

و چقدر ممکنه عاشق سابق تا آخر عمر

با حسرت

نسبت به گذشته‌ی عاشقانه‌‌اش نگاه کنه

عموما در فیلم‌های جریان اصلی

عشق امکانیه که باعث میشه آدم بتونه بهتر و بیشتر خودش رو بشناسه

اما آثار پتزولد اینجوری نیستن. عشق فرصتی برای بیشتر گم شدن در خوده! اینکه بفهمیم چقدر خودمون و جهان اطرافمون رو کم می شناسیم.

اوندین فیلم خاص و عجیبه. نمی‌شه به هر کسی دیدنش رو توصیه کرد. کلا پتزولد دیدن و لذت بردن از ققنوس یا ترانزیت خیلی کار هر کسی نیست (مثلا در اوندین باید اسطوره‌ای اوندین رو بدونی یا در ترانزیت باید منطق زمانی فیلم و ... رو متوجه بشی). مقایسه‌ای که میخوام بکنم مع الفارقه. اما آثار پتزولد در سینما مثل آثار مارکز یا موراکامی‌ان. جنسی از رئالیسم شاعرانه دارن که کمتر میشه در قالب کلمات توضیحش داد. الان هم البته اصلا قصد توضیح فیلم رو ندارم. فقط خواستم یه جایی، به زعم خودم یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما رو برای خودم ثبت کنم.

اوندین از دل اسطوره‌ها اومد

و به دل اسطوره‌ها برگشت

عین عشق

و چه موسیقیه بهتر از کنسرتو ر مینور یوهان سباستین باخ (به بهانه دیگری در این پست هم به این موسیقی اشاره کردم) برای روایت این قصه.


پانوشت ۱: یه وقتایی فکر می‌کنم صرفا دارم در پست‌های مختلف حرف‌های یکسانی میزنم! در این پست درباره‌ی شعر منزوی نوشته بودم که عملا همین مفاهیمه! خیلی بده آدم با این حقیقت مواجه شه که داره خودش رو تکرار می‌کنه و هیچ تکونی نمی‌خوره! احساس می‌کنم باتلاق شدم!

پانوشت ۲: در ادامه سعی کردم چیزهایی که جسته گریخته به فارسی راجع به اثر نوشته شده رو بیارم. هرچند فیلم برای منتقدای ایرانی فیلم تحسین شده‌ای بود، ولی متاسفانه خیلی منابعی مبسوط درباره‌ی فیلم که در دسترس عموم باشه و من الان بتونم بهش ارجاع بدم وجود نداره مثکه.

سعید قطبی زاده (+ و +)

(میدونم قطبی زاده عاشق فیلمه و جای دیگه‌ای هم چند ساعت درباره‌ی فیلم حرف زده، اما متاسفانه من ویس اون جلسه رو ندارم و اصلا قرار نبوده ویس اون جلسه برای انتشار عمومی جایی قرار بگیره)

نوید پورمحمد رضا (+)

حسین معززی نیا (+)

محسن آزرم (+)

فیلمنگار (+ و +)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی