دلم می خواد یه اعترافی بکنم
اصن آدم اعتراف که می کنه هااا
سبک میشه
یه باری از بارهاش کم میشه
اصن تصور کنید اگه شخصیت اول داستان جنایت و مکافات داستایوفسکی ، همون اول میرفت اعتراف میکرد. داستایوفسکی بنده خدا هم مجبور نبود انقد کتاب بنویسه.
والاع
اصن من اگه جای داستایوفسکی بودم هااا
عوض نوشتن و این قرتی بازی ها با خیال راحت می گرفتم می خوابیدم.
اصن قضیه همینه
من با وجود اینکه عملا کارم سینماست.
یادم نمیاد رفته باشم سینما و نخوابیده باشم!!!
دیشب که رفته بودم یکی از فیلمای جشنواره فجر رو ببینم ، نصف بیشترش رو خواب بودم.
اصن آقا کدوم آدم عاقلیه که تو یه جای تاریک و ساکت بشینه فیلم ببینه.
کلی کار هست که میشه تو اون شرایط انجام داد.
تازه منی که تو سینما می خوابم بچه مثبتشونم!
اصن آقا ، من سینما می رم واسه اینکه بخوابم.
فیلم میبینم ، که ذهنم آماده ی خواب بشه.
این مساله فقط محدود به سینما هم نمیشه
من تو خونه یا با دوستام هم که فیلم می بینم ، می خوابم.
من، بعد از دقایقی که همه آروم شدن و با تمرکز دارن داستان فیلم رو پیگیری می کنن ، چشمام رو آروم روی هم میزارم و به خواب فرو می رم. اصن آقا جان ، همین که یه فیلم پلی میشه ، انگار که به من یه دز بالا داروی خواب آور زده باشن ، آروم و بی صدا و بدون اینکه برای کسی جلب توجه ایجاد کنم ، به خواب فرو می روم.
بین خودمون بمونه ، ولی حتی همین الان هم خوابه خوابم.
دلم می خواد یه گوشه ی دنج پیدا کنم و با خیال راحت بتونم بخوابم.
نمی دونم ، شاید چون دارن یه فیلم تماشا می کنم.
یه فیلم به مدت زمان طول عمر بشر.
پی نوشت: همینجوری داشتم خواب و سینما رو گوگل می کردم که به تصاویر جالبی از یه تعداد سینما رسیدم که مردم عوض نشستن روی صندلی ، روی تخت ها دراز می کشن و هم فیلم می بینن و هم می خوابن . با این تفاسیر ، خیلی هم کار و عادت من ، عجیب غریب و غیر عادی نیست یا حداقل دست کم میشه گفت : دیوونه های این شکلی زیادن!