چراغ رو که بستم
یهو همه جا تاریک شد
تاریکه تاریکه تاریک
ترسیدم
نمی دونم چرا
نمی دونم از کی یا از چی
من طبق معمول داشتم تو اتاقم می خوابیدم
هیچ جای ترسی هم وجود نداشت
ولی می ترسیدم
هفته ی پیش که سفر بودم ، ما جایی کمپ زدیم که به فاصله زیادی از خودمون هیچ نوری نبود.
شب که می شد باید یه جوری خودت رو سرگرم می کردی ، چون هیچ لامپی وجود نداشت که بتونی باهاش کار دیگه ای بکنی.
اما آخر شب ها
آخر شب ها می تونستی صدای های خیلی عجیب غریبی از بیرون بشنوی.
آخر شب ها میتونستی صدای ترس هات رو از اون بیرون بشنوی.
شب ها ، وقتی نور می ره و همه جا ساکته ، آدم ها با ترس هاشون رو به رو می شن.
تا وقتی نور هست ، همه بلدن سر خودشون رو گرم کنن و خنده های مصنوعی بزنن ، ولی امون از وقتی که نور بره!
خوشبخت آدمیه که وقتی چراغا خاموش میشن ، از هیچی نترسه!
اون آدم احتمالا دیگه هیچ ترسی در زندگی اش نداره که تو تاریکی سراغش بیان.
اون آدم آماده است.
آماده ی رفتنه!
راستش اومدم از داستان سفر اخیرم بگم.
از داستان کاری که خیلی سال بود میخواستم انجامش بدم و بلاخره ، اخیرا به بهترین شکل ممکن انجام شد.
ولی راستش دیدم انگار خیلی دل و دماغ نوشتن ندارم.
اصن شاید نوشتن همچین داستان هایی خیلی هم درست نباشه.
پس واسه اینکه کسی رو دست خالی روونه نکنم ، یه آهنگ میزارم براتون.
راستش تو سفر ، یه آدم عجیب ،یه جای حیرت آور یه موسیقی بینظیر پلی کرد که هنوز نتونستم فراموشش کنم. ولی هرکاری کردم دیگه نتونستم پیداش کنم. ( مالکوف ، روسترو و remembranze تنها چیزایی بودن که از عنوان آلبوم ، خواننده و اسمش یادم مونده ، شاید شما بتونید تو پیدا کردنش بهم کمک کنید. ( عوضش یه آهنگی پیدا کردم که تقریبا همون احساس رو برام زنده می کنه ،پس اون رو براتون اینجا گذاشتم.
چند وقتیه که دارم از خودم این سوال رو می پرسم که تو این سن و سال که وقت سفر رفتن من و دیدن دنیا و حضور فیزیکی من در خیلی از جاهاست
چطور میشه از طریق این سفرها و از طریق کارهایی که بلدم و دوست دارم
کسب درآمد کرد؟! (چون خودتون بهتر می دونید که بلاخره یه جوری باید هزینه های سفر تامین شده دیگه ، خصوصا اگر بخواید به سفر رفتن به عنوان یه کار نگاه کنید!)
یعنی خودمونیش اینکه چطور میتونم از طریق فیلم سازی برای خودم درآمد ایجاد کنم؟!
کاری هم که تا حالا و بیش از یک سال و نیم هست که دارم انجام میدم و توش به توفیقاتی هم رسیدم اینه که مستند بسازم.
اما مستند های من باید تفاوت ماهوی با تموم مستند ها داشته باشه و اون تفاوت اینجا خواهد بود که من از مکان ها ی طبیعی و تاریخی معروف فیلم نمی سازم!
از زیباترین جاها و تاریخی ترین نقاط برای آدم ها حرف نخواهم زد!
کاری که من می کنم اینه که با استفاده از یه سری گیمفیکشن و بازی، از مردم و روابط اون ها و داستان هاشون فیلم میسازم! از آدم ها و اتفاقات خیلی عادی می گم! ولی سعی می کنم از وجهی اش براتون بگم که جذاب باشه! که تا حالا کسی داستان رو از اون زاویه ندیده باشه!
که متفاوت باشه!
اما یه متفاوته قابل لمس و واقعی!
یه متفاوته دوست داشتنی!
بزودی چنتا از نمونه کارهام رو تو همین وبلاگ رونمایی می کنم.
منتظر باشید.