ما در طی دوره های مختلف در مدرسه، دانشگاه، سرکار، کلاس ها و سفرها و مهمونی هایی که میریم با آدم های مختلفی آشنا میشیم. بسته به اینکه دو طرف چقدر با هم جور میشن، اگر کمی خوش شانس باشیم می تونیم رفاقت هایی رو با آدم ها شکل بدیم. اکثر این رفاقت ها به مرور زمان از بین می رن. ولی بعضی هاشون هم هستن که می مونن.

حقیقت اینه که من آدم خوشبختی ام. چرا که تونستم در طی سال ها چنتا رفاقت اینجوری شکل بدم. رفاقت هایی که کلی ارزشمندن و انصافا، هیچ موقع نشده که به رفقام نیاز داشته باشم و اونا پشتم رو خالی کنن.

ولی راستش، بابت از دست رفتن یه سری رفاقت ها هم در طی زمان خیلی حرص خوردم. آدم ها خودشون رفته رفته محو میشن. شاید هنوزم اگه بعد از مدت ها اتفاقی همدیگه رو یه جا ببینیم یه عالمه با هم تعارف کنیم که برنامه بچینیم ببینیم همدیگه و از این حرفا. ولی میل و رغبتی برای برنامه چیدن وجود نداره. چرا که حرف مشترکی دیگه نداریم.

جز یه مشت خاطره، دو تا رفیق صمیمی سابق هرکدوم رفتن در مسیرهایی که انقدر با هم فاصله داره که جا برای هیچ حرف مشترکی باقی نمیزاره. این ذات زندگیه. آدما در هر دوره ای از زندگی، نیازها و سبک زندگی خودشون رو دارن. در اوایل دهه ی سوم زندگی، تایم رفیق بازی و سفر و دیوونه بازیه و در اواخر دهه ی سوم که من الان در اون قرار دارم، آدم ها کم کم می خوان زندگی تشکیل بدن و جدی بچسبن به کار و زندگی (به اصطلاح خودشون!)

گریزی هم مثل اینکه ازش نیست. چرا که از گذشت زمان گریزی نیست. یا باید باهاش کنار بیایم، یا خودمون رو خلاص کنیم! چون زورمون نمیرسه جلوی گذر زمان رو بگیریم.

نمی دونم واقعا، ولی این روزها که زندگی رو متوقف کردم و تایمم رو کاملا آزاد کردم تا ببینم توو زندگی ام دارم چه غلطی می کنم، بیشتر به این فکر می کنم که حیف شد، ایکاش حداقل جواب پیام آدم رو وقتی حال و احوال میکنی میدادن. بلاخره هر آدمی با کلی مشغله سالی یه بار می تونه وقت واسه دیدن رفقای قدیمی کنار بزاره. ولی مثله اینکه نمی تونن بعضیا دیگه. البته، بحث نتونستن نیست، بحث اینه که اولویت آدم ها تغییر می کنه.

نمی دونم والا. نمی دونم احساساتم طبیعی ان یا نه، ولی هرچی که هستن، احساس پیرمردی میکنم! مدام مشغول نق زدن ام و در حسرت گذشته ی پرشکوهی که هرگز وجود نداشته!

نمی دونم، این روزا آهنگ کین درد مشترک رو زیاد گوش میدم.

 

نمی دونم، فقط امیدوارم وقتی این متن شلخته و بی سروته رو میخونید خیلی فحشم نداده باشید!

 

با تشکر

یک پیرمرد