بلاخره پس از یه عالمه فیلم غیرقابل تحمل ، امشب یه فیلم قابل تحمل دیدم.

فقط در این حد ،نه بیشتر، قابل تحمل و مناسب برای وقت گذرونی ، همین!

نکته ی جالب ابتدایی شاید مهندسی شدن نشانه هاست. البته که در این نوع فیلم ها که کاراگاهی دنبال قاتل میگرده این قضیه کامل روال معمولی داره

ولی دقیقا به همین دلایل این فیلما کلا جز اینکه هدف گیشه داشته باشن ، معمولا خیلی مهم نیستن.

نمی دونم چقدر  برای بقیه قابل فهم بود ، ولی خیلی از غافلگیری های فیلم برای من خیلی روو بود.

به دو دلیل ، طبیعتا دلیل اولش اینه که مخاطب فیلم بین انقدر فیلمای این شکلی دیده که براش عادیه و می دونه چه چیزی رو باید اون وسط ببینه

دلیل دوم اینکه فیلم داشت به درستی نشانه گذاری می کرد.

اما مشکلم اینجا نیست.

مشکلم از زاویه ی عمدتا لو انگل ، خوشگل و سیگار دود کننده و پر ابهت کارآگاه شروع میشه و به رابطه ی عامه پسندش با دختر خدمتکار ختم میشه.

به لحاظ فنی ، دختر نماینده ی مخطبانه ، مخاطب با اون همذات پنداری می کنه و احتمالا مخاطب های کند ذهن ، همون سوال هایی رو از کارآگاه می پرسن که دختر آخر فیلم پرسید!

مشکل همینجاست

انگار فیلم رو برای یه مشت کند ذهن ساختن

حتی نوع تعلیق فیلم هم از همین جنسه.

خلاصه ، به عنوان فیلم گیشه

اگر به شعورتون توهین نکنه ، می تونه فیلم بدی نباشه

البته به شرطی که از همین الان با این قضیه کنار بیاید که فیلمنامه نویس برای اینکه بتونه یه بهونه برای راستگویی خدمتکار درست کنه ، دست به دامن بیماری نادر! تگری زدن خدمتکار وقت دروغ گفتن اش شده.

تخیل عه فیلمسازه

درست

ولی آدم نباید ضعف های تکنیکی اش رو انقد بد ماله بکشه!

نه واقعا؟