از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

۷۳ مطلب با موضوع «یادداشت فیلم» ثبت شده است

تنها دوبار زندگی می کنیم

از نظر من ، تنها دوبار زندکی می کنیم یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینمای ایرانه که انقدر مهجور و نادیده است که حتی خود سینمایی ها هم کمتر تا حالا این فیلم رو دیدن.

 

فیلم روایت غیرخطی داره و همون طور که از اسم فیلم برمی آد به هیچ عنوان با یک داستان تکراری سرو کار ندارید.

 

ایده ی فیلم بسیار خلاقانه و حتی واقعی بنظر میاد ( شاید حتی تجربه ی شخصیه کارگردان یا یکی از نزدیکان کارگردان باشه) و فرم فیلم هم ، بسیار درست انتخاب شده و بهنام بهزادی در اجرا هم کاملا موفق  عمل کرده و در نهایت میشه گفت ، به عنوان یک فیلم اول ، فیلم یک شاهکار تمام عیار حساب میشه ( هر چند که نمی دونم چرا کار های بعدی بهنام بهزادی یکی از یکی ضعیف تر شدن!)

 

موسیقی فیلم هم که کار استاد حسین علیزاده است و کاملا به جا و به موقع در فیلم استفاده شده و به همین دلیل ، مخاطب خیلی خوب می تونه از نظر احساسی با فیلم درگیر بشه ، هرچند که شاید برای مخاطب نه چندان حرفه ای سینما به دلیل روایت غیر خطی فیلم ، کمی مشکل باشه که دفعه ی اولی که فیلم رو می بینه متوجه سیر کامل اتفاقات فیلم بشه

 

ولی در کل می تونم بگم ، به هیچ عنوان دیدن این فیلم رو ، خصوصا توی هوای بارونی و ابری از دست ندید. ( تمام تلاشم رو کردم تا بدون لو دادن داستان ، ترغیبتون کنم به دیدن فیلم ، حالا اینکه چقد موفق شدم هم بماند)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

مه جنگ

هرچند که آخرای مستند مه جنگ (The Fog of War) دیگه داشت واااقعا حوصله ام سر می رفت ، ولی واااقعا به عنوان فیلمی که از ترکیب مصاحبه ، نماهای آرشیو و موزیک به این شکل هوشمندانه استفاده کرده بود ، یک دنیا میشه یاد گرفت.

صدای مک نامارا خیلی جاها روی تصاویر آرشیوی میاد  و این یکی از بهترین روش های برای پرهیز از خسته کننده شدن فیلم های مصاحبه محور است.

درباره ی این مستند اسکار گرفته و تمهیداتی خلاقانه ی موریس، کارگردان اثر زیاد نوشته شده ، اما شاید یکی از دقیق ترین این نوشته ها چنین باشد:

موریس در مستند مه جنگ علاوه بر استفاده از فیلم ها و عکس های باارزش تاریخی  و مکالمات ضبط شده ی مک نامارا و رئسای جمهور،کندی و نیکسون ...به ابتکارهای زیادی دست می زند که به نوبه ی خود در مستندسازی تالیف به شمار می آیند؛ به طور مثال  در حالی که مک نامارا در ابتدای فیلم از درس های آموخته و انتقال آن به آیندگان می گوید،  در پس زمینه ی این سخنان هواپیمای سریعی پس از مانور در دریا سقوط می کند و یا زمانی که مکالمات او در باره ی بی ثمری جنگ و نیاز به تمهیدی جدید و نهایتا ترک کابینه را می شنویم، تصاویر، نام عملیات پر شمار نظامی را که دقیقا  در همان زمان رخ داده است ، پی درپی بر صفحه ی نقشه  حک می کند ؛یا زمانی که او  در مقام توجیه ، خود را عضوی از اعضای مکانیسم جنگی پیشنهادی در زمان جنگ بر می شمارد،  واژگان آزادی اراده و مانند آن بر صفحات روزنامه پس زمینه دیده می شوند؛در واقع پارادوکس حرف ها و نشانه های بصری اگرچه در فضای تلخ و جدی  این فیلم، طنز به نظر نمی رسند اما بخشی از قضاوت جمعی مخاطبانِ آزرده از جنگ و چه بسا خود موریس را به هنگام شنیدن  این سخنان به نمایش می گذارد.

( بخشی از مقاله ی چاپ شده در مجله سینما حقیقت)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

من نگهدار جمالی ، وسترن میسازم

فیلم " من نگهدار جمالی ، وسترن میسازم"  با یک ایده ی بی نظیر آغاز می شود.

فردی از طبقات پایین شیراز که خود را این گونه معرفی می کند:

من نگهدار جمالی ، وسترن میسازم

 

نگهدار جمالی نه در گرند کانیون معروف ، که در دشت ها و کوه های اطراف شیراز،وسترن می سازد.( یا فکر می کند وسترن می سازد)

فیلم به دلیل سوژه ی بی نظیر خود ،  مخاطب را از همان دقایق اول تا پایان داستان با خود همراه می کند. اما بنظرم فیلم به یک شاهکار تبدیل نمی شود. ( کما اینکه پتاسیلش را دارد)

دلیل آن را شاید باید در این مساله دید که حس تعلیق کار کم است. مخاطب در مسیر کشف با حس تعلیق پررنگی مواجه نیست و در پایان ، کشف بزرگی در کار نیست. فیلم ، داستان یک کشف آرام است. مخاطب با یک پایان فوق العاده مثل آغاز فیلم مواجه نیست.

به نوعی می توان گفت پایان کار خوب است. اصلا خود فیلم هم خوب است انصافا.

ولی فقط خوب است.

حیف شد که شاهکار نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

سمفونی ناتمام ایران

مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی جلسات هفتگی نمایش و نقد فیلم دارد و این هفته ، این برنامه به فیلم "سمفونی ایران" اختصاص داشت که درباره ی سیر و سفرهای فریدون شهبازیان به نقاط مختلف ایران و پیدا کردن ریشه های موسیقی مقامی ایران پرداخت.

دوربین مستند ساز با فریدون شهبازیان همراه می شود و به نقاط مختلف ایران سرک می کشد. از عاشیق ها برای ما می گوید و از دَدَگورگور . از کمانچه زدن کمانچه زن با تجربه ی لری تصاویر زیبایی می بینم و از نی انبان زدن هنرمند با استعداد بوشهری. نماهای فوق العاده ای از جنگل های ایران گرفته تا صخره های سیستان می بینیم و به اختصار، درباره ی هرکدام از موسیقی ها می شنویم.

فریدون شهبازیان سوال می پرسد و از دیدن این هنرمندان محلی به وجد می آید ، اما نتیجه ی کار ...

نتیجه ی کار یک مستند متوسط است. هرچند که من درباره ی مسایل و اشکالات موسیقیایی کار اصلا وارد نیستم و نمی توانم در این حیطه ها اظهار نظر کنم ( کما اینکه در جلسه ی امروز ، بسیاری از نقد ها حول اشتباهات موسیقیایی اثر شکل می گرفت) اما بنظرم به عنوان مخاطب جدی سینمای مستند اشاره به چند نکته خالی از لطف نباشد:

1_ نبود حس تعلیق

در این فیلم عملا هیچ حس تعلیقی وجود ندارد. به این معنا که دلیلی وجود ندارد تا شما فیلم را پیگیری کنید . منتظر اتفاق یا آدم عجیب غریبی نیستید.

2_ فرصت هیچ کشفی به مخاطب داده نمی شود

این فیلم در لحظات زیادی بیشتر شبیه یک مستند آموزشی است که تعدادی نما و دیتا در اختیار بیننده قرار می دهد ، نه فرصت کشفی به مخاطب داده می شود و نه اصلا ریتم فیلم چنین اجازه ای می دهد ، چرا که ما یا درگیر مصاحبه ایم ، یا نریشن فیلم ( که بنظرم یکی از ضعیف ترین نریشن های ممکن است و از متن بسیار ضعیفی برخوردار است) را می شنویم ، یعنی حتی برای مدت طولانی هم درگیر دیدن فضا و شنیدن موسیقی نمی شویم

3_ فیلمی بدون پایان

در جلسه ی نقد و بررسی فیلم و پس از صحبت های کارگردان مشخص شد که واقعا هم فیلم پایان ندارد ، چرا که قرار بود در پایان فیلم تمام نوازنده های نقاط مختلف ایران در کنسرتی به رهبری شهبازیان به روی سن بروند و اینگونه سمفونی ایران ساخته شود.کاری که مثل اکثر کارهای آدم های این مملکت ، ابتر می ماند و در نهایت ، هیچ ارگانی حاضر به حمایت از برگزاری چنین رویدادی نمی شود. در نتیجه پایان این فیلم ، ما فقط  تعدادی نما از تعدادی نوازنده می بینیم که مشغول جمع کردن بار و بنه هستند و انگار به جایی می روند؟!

حال سوال اینجاست که چرا مستند ساز از به نتیجه نرسیدن برگزاری کنسرت فیلم نگرفته و نشان نداده و این گونه بی  منطق فیلم را به پایان برده؟ بدون کنسرت سمفونی ایران، حتی حضور شهبازیان هم در این فیلم بی منطق جلوه می کند ، چرا که حتی راوی داستان هم شهبازیان نیست و فیلم ، با صدای مسعود رایگان روایت می شود.

در نهایت می توان گفت "سمفونی ایران" فیلمی است که می توانست خیلی بهتر ساخته شود و جا داشت ، به یک فیلم عالی تبدیل شود ، اما به دلیل تحقیق و پرداخت سطحی فیلم ، صرفا به نشان دادن کلکسیونی از آدم ها و مکان ها بسنده می کند. کاری که البته باز هم خالی از لطف نبوده و حرکتی است در خور توجه ، چرا که همین الان هم بخش زیادی از نوازندگان این فیلم فوت کرده اند و این نماها ، از معدود نماهایی است که از آن ها گرفته شده است.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

چرا ناپدید مستند بدی است؟

هرچند که پیش از آغاز انتقادات جا دارد از تلاش های کارگردان این اثر برای ساخت اثری متفاوت و تجربی تقدیر کنم و اذعان کنم که واقعا برای ساخت این فیلم زحمت زیادی کشیده شده و دکور ها ، گریم و فکر کردن به این جهان تخیلی زمان بر است و برای آن زحمت کشیده شده ، اما متاسفانه نتیجه ی کار محصولی انقدر سطح پایین است که ترجیح می دهم ، درباره ی نقص های فیلم ناپدید که این روزها در گروه هنر و تجربه در حال اکران است ، صحبت کنم.

1)    مورد اولی که باید حتما به آن اشاره کرد این است که در این اثر ، شما اصولا با تفکرات شخصی کارگردان مواجه هستید ، نه یک فیلم مستند! هنوز هم که هنوز است ، معنای میان نویس های فیلم را نمی فهمم! فیلم بیشتر به کابوس های شخصی کارگردان شبیه است تا یک فیلم مستند متفاوت!

2)    هیج خط مشخصی در این فیلم وجود ندارد. به این معنا که نمی توانی از نقطه ی الف شروع کنی و داستان را تا نقطه ی ب تعریف کنی. یعنی حداقل من که نمی توانم بعد از دیدن فیلم اینکار را بکنم

3)    فیلم حداقل به معنای کلاسیک کلمه ، داستان ندارد. تماشاگران  داستان را ، هرچقدر هم بد و ناقص، می توانند پیگیری کنند. اما تصاویر هر چقدر هم خوب و فریبنده باشند ، اگر داستانی نداشته باشند، نمی توانند مخاطب را نگه دارند.

4)    شاید بتوان برای پرداخت این داستان از دو روش استفاده کرد ، یکی شخصیت محور و دیگری اتفاق محور . در روش اول ، تمرکز را به صورت مشخص روی چند سوژه بگذاریم که ناپدید شده اند و داستان آن ها را تعریف کنیم. این گونه می توان احساسات مخاطب را برانگیخت. چرا که دیگر چند شخصیت وجود دارند ، نه صرفا تعدادی تیپ که هیچ سرانجام مشخصی هم ندارند!

در روش دیگر که به نظر می آمد کارگردان ترجیحش بر آن بوده ، اتفاق ناپدید شدن در مرکز توجه ما قرار می گیرد. اما نکته ی عجیب اینجاست که در یک سوم پایانی فیلم،داستان به سمت یک اثر شخصیت محور رفته و درباره ی یکی دو نفر ، گزافه گویی می کند!

5)    در لحظات زیادی ، کار دچار شعارزدگی های عجیب و غریب ، در حد برنامه های نازل صدا و سیما ( دقت کنید ، حتی نه در حد برنامه های متوسط صدا و سیما) می شود. واقعا هنوز هم متوجه دیالوگ های پایانی خوانواده ی ژوبین نمی شوم!

6)    بنظرم مهمترین دلیلی که این تعداد مشکل در فیلم وجود دارد این است که طراح ، کارگردان و تدوینگر این اثر همگی یک نفر هستند. اگر طراح  مجبور شود  تلاش کند نظراتش را در قالب کلمات یا از آن بهتر ، متن به کارگردان منتقل کند و کارگردان هم در قالب کلمات یا متن ایده هایش را به تدوینگر منتقل کند، احتمالا در طی این مسیر یا این ایده ها پرورش پیدا می کردند و بهتر می شدند یا کلا این ایده ها کنار گذاشته می شدند.


از فرحناز شریفی ، مستند بسیار خوب "ایران در اعلان" موجود است که از همه دعوت می کنم وقت خود را صرف دیدن آن کنند و امیدوارم ، فرحناز شریفی که نشان داده می تواند مستند های عالی بسازد ، بازهم مستند عالی بسازد، نه ناپدید!

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

سالسوس

بسیار خوشحال شدم و انرژی گرفتم از دیدن مستندی که آریان عطارپور ، پسری هم سن و سال خودم  درباره ی سوسیس ساخته بود! هرچند که فیلم از خط  داستانی ای بهره می برد که از بیرون بهش تزریق  شده و برخلاف مستند های غیرتلویزیونی که خط داستانی از درون خود نماها و داستان تصاویر ساخته می شه ، اینجا داستان توسط شخصیت اول ماجرا که خود آریان عطار پور باشه ساخته می شه که البته ، برای یک مستند تلویزیونی کاملا طبیعی  و استاندارده و نمیشه به اثر خورده ای گرفت.

البته جز ضعف روایی داستان که تا اندازه ای دچار شلختگی و سردرگمی و نداشتن خط مشخصی برای ادامه دادن داستان و ایجاد حس تعلیق و ....است، به نظر من دیگه نمیشه از کار ایراد دیگه ای گرفت.

کارگردان به خوبی تونسته فضای فانتزی کار رو دربیاره و با بازی کردن نقش آدمی که عاشق سوسیسه ، فیلمی درباره ی عوارض سوسیس ساخته که به دلیل همین هوشمندی ، کار به هیچ عنوان جنبه ی شعاری به خودش نگرفته و اتفاقا کاملا با آدم هایی که عاشق فست فود ها هستن ، همذات پنداری می کنه

کارگردان هم از مصاحبه استفاده کرده ،هم از موشن گرافیک بهره می بره و هم با تمهید جالبی صدای خود عطاردپور که کمی تیپ گرفته ( همین مساله به بار طنز داستان کمک زیادی می کنه) نقش دکتر رو بازی میکنه و هم از اطلاعات آرشیوی بسیار جذابی استفاده می کنه

 

البته ، خلاقیت کارگردان به همین  جا ختم نمیشه و می تونید اوج خلاقیت و توانایی فیلمساز رو در سکانس تبلیغ سوسیس مشاهده کنید که اگر نگم یکی از  بی نظیر ترین سکانس هایی است که در فیلم های مستند ایرانی دیده ام ، بی راه نگفته ام! پارودی گزنده ای درباره ی کلیپ های تبلیغاتی سوسیس

 

اما داستان خلاقیت های فیلمساز و گروهش به همین جا ختم نمی شود. اولین نمای فیلم ، نمای دولپی ساندویچ خوردن عطار پور است که انقدر این کار را به شکل فجیعی انجام می دهد که مخاطب را میخکوب می کند!

 

در همان حین ، صدای ذهنی عطاردپور را می شنویم که به تعریف کردن داستان مریضی و پیش دکتر رفتنش می پردازد.

از دیگر صحنه های بسیار جذاب فیلم می توان به نحوه ی نقل قول کردن از حرف های اورسن ولز پرداخت که کارگردان با گذاشتن ماسک ولز بر سر ، به خوبی و به طنازی از عهده ی اینکار بر میاد.

 

یا صحنه ی که به وسیله ی چند ماکت ، کار به زیباترین و خلاقانه ترین شکل ممکن برای مخاطب نمایش داده می شود.

 

نمای فوق العاده جذابه فیلمبردار فیلم که یک سوسیس را می گذارد تا سرخ شود و شروع به شمردن می کند ، قطعا انقدر تاثیر گذار هست که هر بیننده ای را به تحسین وادار کند.

 

اما کارگردان به همین جا هم بسنده نمی کند و کار را به انجام آزمایشی جذاب در یکی از مدارس تهران می کشاند تا ثابت کند ، اکثریت بچه مدرسه ای ها به چه نوع  غذایی علاقه دارند.

 

 

در پایان با یک پایان حساب شده و باز ، قضاوت را به عهده ی مخاطب می گذارد.

 

نهایتا اینگونه می توان نتیجه گیری کرد که ما با یک پدیده مواجهیم.

با آریان عطار پور

هرچند که هنوز کمی با پختگی فاصله دارد و البته این مساله با توجه به سن و سالش کاملا طبیعی است ، اما من بی صبرانه منتظر اثر بعدی این کارگردان با استعداد هستم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

تهران انار ندارد

 

"تهران انار ندارد" یکی از جذاب ترین فیلم های مستندی است که در ایران ساخته شده.

فیلمی که البته ، بعد تجربه گرایی در اون حاکمه و فاصله ی زیادی با فیلم های مستندی داره که هر ساله در ایران ساخته می شوند. این فیلم که در زمان محمد آفریده ، مدیر پیشین مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ساخته شد ، پا روی بسیاری خطوط قرمز می گذارد و شاید ، به همین علت هم هرچند با مشکل ، اما اجازه ی اکران  عمومی می گیرد و به فروش قابل توجهی به عنوان یک فیلم مستند می رسد.

بعد از چند بار دیدن این مستند ، یک سری نکات در خصوص این فیلم به ذهنم رسید که دوست داشتم ، اینجا به اشتراک بذارمشون.

1)    نصرت کریمی ،  بازیگر و هنرمند شناخته شده ی فیلم فارسی های قبل از انقلاب که به دلیل  حاشیه های فیلم محلل ، بعد از انقلاب کمتر فرصت بازی پیدا کرد ، یکی از دو راوی این فیلم است. راوی ای که عموما به بحث های جدی و فکت های تاریخی اثر اشاره می کند و بخش زیادی از بار یک مستند تاریخی را یدک می کشد. راوی ای که به مرور زمان از نقشش کاسته می شود تا در نهایت ، اثری از این راوی در دقایق پایانی مستند وجود ندارد. البته ، از لحن بسیار مناسب نصرت کریمی در این فیلم ، نمی توان چشم پوشی کرد.

2)    دیگر روای داستان ، مهدی بخشی ، کارگردان فیلم است. مهدی بخشی که او هم مثل نصرت کریمی از لحن فوق العاده ای برخوردار است ، روایتگر تهران امروز است و با استفاده از انتخاب واژگان بسیار حساب شده و بعضا عدم تناسب تصویر و صدا ، بار طنز فیلم را به دوش می کشند. یکی دیگر از تکنیک های اصلی مهدی بخشی در این مستند ، به اصطلاح " تیکه های سیاسی"  در لفافه ی فیلم است. چند وقت قبل جایی از قول مرحوم علی معلم شنیدم که می گفتند: مخاطب ایرانی عاشق این است که به شانه ی بغل دستی اش بزند و بگوید: این گوشه ی فیلمو دیدی! منظور داشت! منظورش به فلان اتفاق سیاسی بود !

حقیقت این است که مخاطب ایرانی ، عاشق این است که بتواند از فیلم تعابیر  سیاسی مورد نظرش را ترتیب دهد. پس  چرا نباید جای چنین تعابیری را برای او باز بگذاریم؟

 

3)    فیلم سرشار از میزانسن های هوشمندانه است . میزانسن هایی که کاملا نسبت به احساسات کارگردان به سوژه هماهنگ است و باعث می شود ، حس مورد نظر کارگردان به هر سوژه به بهترین شکل بیان شود.

4)    انتخاب موسیقی و ریتم شناسی کارگردان و تدوینگر واقعا مثال زدنی است. علی رغم اینکه عملا مخاطب با یک فیلم گیج و سردرگم طرف است ، اما همین فیلم سردرگم با کات های سریع کاملا به جا و هماهنگ که در بخش هایی از فیلم هم ، بنا به اقتضای داستان از کات های کندی برخوردار است ، موفق می شود مخاطب را تا پایان داستان پای فیلم نگه دارد و این شاید ، خود بزرگترین موفقیتی است که می توان برای این فیلم قائل بود.

5)    در نهایت ، کارگردان با هوشمندی ، طبق خط داستانیه " تولید فیلمی درباره ی تهران توسط یک گروه و عدم موفقیت آن ها در تعریف یک خط مشخص و قبول شکست " فیلم را به پایان می رساند. اینکه در خود فیلم مدام ، احتمالا به اتفاقات واقعی جریان ساخت فیلم ، یعنی از نبود بودجه و گم شدن راش ها؟!!! ( عرض کردم ، طنز کلامی و تا اندازه ای سیاسی کار خیلی خوبه) تا حضور کارمندان ارشاد در مراسم رژه و هفت ساله شدن این پروژه ، همه و همه به ساخت فیلمی کمک کرده که شلختگی بی حد و حساب این فیلم ، تا حد زیادی قابل اغماضه.

 

در نهایت می توان گفت ، هرچند که تهران انار ندارد یک شاهکار نیست و سرشار از حفره ها و مشکلات بنیادین است ، اما به عنوان یک تجربه که اتفاقا بسیار هم خوش ساخت از آب درآمده و می تواند مخاطبان عادی را هم تا پایان فیلم بنشاند ، تجربه ای است قابل ستایش و دوست داشتنی.

هرچند که شاید خیلی هم به اطلاعات تاریخی مخاطب ، اضافه نکند.

 


پ.ن: متاسفانه مثل خیلی مسائل دیگه ، وضع امروز سینمای مستند مساعد نیست.  مستند سازان ، یکی از دلایل اصلی این مساله رو ، مدیریت ضعیف و ناکارامد مدیر این روزهای مرکز گسترش می دانند. سازمانی که در زمان ساخت همین فیلم  تهران انار ندارد ، با حمایت خویش ، باعث اکران و پخش این فیلم شد ، اما در دوران حاضر ، حتی اجازه ی شرکت چنین فیلم هایی در جشنواره ی سینما حقیقت (مهمترین فستیوال فیلم مستند ایران) غریب به نظر می رسد!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

ستاره ساز

پیش نوشت:

سینما ، ینی سکانس پایانی سینما پارادیزو

 


ستاره ساز

اثریه درباره ی آدم های ساده دلی که دوس دارن از راه ستاره شدن در سینما ، مشکلات بزرگ زندگی شون رو حل کنن.

اما طنز تلخ ماجرا اینجاست که فیلم ، نه تنها هیچ ستاره ای نداره! که حتی هیچ ستاره ای هم نمی تونه  بسازه! همه در این فیلم شکست می خورن! حتی خود ستاره ساز! اما این به این معنی نیست که فیلم ستاره ساز اصلا فیلم بدیه! به هیچ وجه! در این پست نوشتم ، من عاشق ایتالیام، چون اونا دقیقه ی نود می بازن و می رن! بیم و امیدی که در پس این باخت ها رقم می زنن، بیشتر از صدتا پیروزی برای طرفدارانشون ارزش داره . اونا هرچی بیشتر می بازن ، بیشتر محبوب می شن . چرا که این شکست ها، خیلی شبیه واقعیت های عمدتا تلخ زندگی ما آدم هاست.

ایتالیایی ها ، خیلی خوب راه و رسم شکست خوردن رو بلد ان!


پانوشت: چون نمی خوام تجربه ی دیدن این فیلم زیبا رو خراب کنم ، خیلی از فیلم انتقاد نمی کنم ، ولی بنظرم فیلم تا اندازه ی زیادی داره نزدیک به سینما پارادیزو حرکت می کنه و همین باعث میشه ، خیلی نشه این فیلم رو شاهکار دونست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

محمد علی کلی

محمد علی کلی برای ایرانی ها ، قهرمان بوکس سنگین وزن جهان نبود.

محمد علی برای مردم ایران ، مهمترین شخصیت ورزشی قرن هم نبود.

محمد علی نماد انسانی بود که علی رقم تمام سختی ها ، به مبارزه علیه نژاد پرستی پرداخت و در میدان عمل پیروز شد.

محمد علی برای ایرانی های دهه 50 ، نماد مسلمانی  بود که بر علیه نظام امپریالیستی اون دوران عمل می کنه و با کمک خداوند ، پیروز میشه.

محمد علی برای ایرانی های دهه ی 50 ، بسیار متفاوت از همه جای دنیاست.

اگر از من بپرسید! محمد علی حتی در به وجود آمدن انقلاب سال 57 ایران هم نقش داشته!

 

لینک مستند زمانی که سلطان بودم (درباره ی زندگی نامه ی محمد علی کلی)

 

پ.ن: به زودی از قهرمان هایی که در ذهن ایرانی های اون دوران بودن ، بیشتر براتون خواهم نوشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

فیلم کوتاه ساعت 11

وقتی کارگردان و نویسنده با هوشمندی تمام شما رو در طرف آدمی که بخواد قرار می ده و در پایان ، با یک پیچ ، بهمون نشون می ده که چقدر کارش رو خوب و حرفه ای بلده!

ساعت یازده نمونه ای کامل از فیلم کوتاهی است که نه تولید عجیب غریبی داره ، نه خط قرمزی رو رد کرده که ما در ایران نتونیم رد کنیم و نه هزینه ی عجیب غریبی داشته که امکان ساختش برای ما فیلمسازان ایرانی فراهم نباشه.

تنها توجیهی که در برابر اینکه ، چرا ما نمی تونیم یه فیلم نامزد اسکاری ، مثل ساعت 11 بسازیم اینه که ما بی سواد و تنبلی ام!

انقدر طفره نریم!

اگه اینکاره نیستیم ، بهتره میدون رو واسه بقیه خالی کنیم!

لینک تماشای فیلم ساعت 11 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی