از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

۷۳ مطلب با موضوع «یادداشت فیلم» ثبت شده است

آدما عوض میشن

دیشب واسه بار چهارم یا پنجم سینما پارادیزو رو دیدم. قدیما وقتی خسته بودم ، حالم از سینما بهم می خورد و بی انگیزه بودم ، سینما پارادیزو می دیدم و خوب می شدم.

ولی دیشب از فیلم خوشم نیومد!

احساس کردم خیلی شعاریه ، احساس کردم فیلم مثلش زیاد دیدم.

احساس کردم زیادی سانتی مانتال بود و فصل های مختلف فیلم درست به هم چفت و بست نداشتن

برام عجیب بود. من انقدری فیلم رو دوست داشتم که اسم این خونه ی مجازی رو پارادیزو گذاشتم. ولی حالا حداقل می تونم بگم اونجوری دوسش ندارم.

نمی دونم نظر شما راجع به این اتفاق چیه ، ولی احتمالش کمه که یکی اومده تووی هارد من و فیلم سینما پارادیزو رو عوض کرده باشه.

شایدم دلیلش اینه که تمام داستان رو حفظم و دیگه فیلم واسم جذابیتی نداره

ولی بعضی وقتا فکر می کنم آدما عوض میشن.

بعضی روزا جلوی آینه زل میزنم و فک می کنم:

این یارو کیه تووی آینه؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

سینمای میرکریمی

همون سال هایی که تازه تب سینمای فرهادی داغ شده بود ، حداقل تلویحا در جواب به اون سینما میرکریمی فیلم "یه حبه قند " رو می سازه. این رو می تونید از نامه ی حاتمی کیا به میرکریمی متوجه بشید.

 

سید رضا میرکریمی بدون شک یکی از بهترین و داستانگوترین کارگردانان سینمای ایرانه. کارگردانی که از همون فیلم ها و سریال های اولش نشون داد که خیلی خوب بلده در قالب مدیوم سینما داستان بگه. چه برسه به فیلم های متاخرتر کار با جزییات در یک فیلم شلوغی مثل یه حبه قند می تونه یک کلاس درس باشه.

اگر از طراحی صحنه و حض بصری که آدم از بسیاری از پلان ها می بره صرف نظر کنید ، می تونید دقیق بشید توی اکت ها ، قاب ها ، تک تک رفتارها و به داستان تک تک کارکتر ها و شخصیت پردازی اون ها در طول داستان دقت کنید.

ریزه کاری ها رو می بینید؟

برخورد های پسند رو ، هر وقت اسم قاسم میاد متوجه می شید؟

اون آخر فیلم که گوشه ی چادر پسند لکه داره رو می بینید؟

یا در فیلم به همین سادگی که فیلم شخصیت محور و خلوت تریه ، جزییات رفتاری  و شخصیت هنگامه قاضیانی رو می بینید؟

می بینید چقدر خوب ، از داستان فرعی فیلمش ، یعنی داستان ازدواج دختر همسایه در لحظلات پایانی فیلم استفاده می کنه ؟

میرکریمی بدون شک کارگردان مولف و بزرگیه

اما این باعث نمیشه ازش انتقاد نکرد.

اگه از من بپرسید ، مشکل سینمای میرکریمی اینه که تخیلش انقدر قدرت پرواز نداره تا ما رو درگیر اتفاقات و لحظات ناب سینمایی بکنه. لحظاتی که شاید خیلی در زندگی عادی باهاشون مواجه نباشیم ، ولی چه اهمیتی داره .

در اون لحظاته که آدم از خیال

 از سینما لذت می بره.

آدم های سینمای میرکریمی آروم ان. یه جورایی حتی انگار تسلیم ان. خودش هم تووی فیلم هاش انگار زیادی تسلیمه. انقدر کنشگر و انقدر قدرتمند نیست که بتونه یه کاری بکنه.

تماشاگر ، کارکتر و حتی کارگردان انگار همه  تماشاگر هستن. همه دارن می بینن. همه دارن نظاره می کنن.

فرهادی شخصیت های قدرتمندتری داره. آدم هایی داره که کنشگر ان. می تونن موقعیت های بحرانی خلق کنن. یک نظاره گر صرف نیستن. بنظرم دلیل اینکه میرکریمی به شهرت فرهادی در دنیا نرسیده اینه که انقدر کنشگر نیستن فیلم هاش. اهل شلوغ کاری نیستن. فیلم هاش دقیقا نقطه ی مقابل هالیوود قرار می گیرن.

هنگامه قاضیانی در به همین سادگی ، نه به فکره خیانت می افته ، نه به فکر یک لج بازی حسابی با بچه هاش یا شوهرش.اوج کنشش اینه که برگرده پیش خانواده اش که آخرش هم برنمی گرده (منظورم این نیست که باید برمی گشت ، منظورم اینه که کارکتر هاش آدم های کله خری نیستن! البته که الزاما این نکته ی منفی ای نیست.)

یا بنظرم این ایده که پسند سر سفره ی عقد ، کنار یک لپ تاپ نشسته فوق العاده است.

ولی چرا این رو بیشتر گسترش نداد؟

شاید دلیلش سواد دیجیتال کم و غیر عمیق مولفان بوده؟

شاید دلیلش اینه که قدرت رویاپردازی بیشتری نداشتن؟

شاید چون پسند قرار نیست کنش "گل درشتی؟" در اون رابطه داشته باشه؟

نمی دونم و نمی تونم جوابی به خیلی از سوالام  بدم ، ولی این رو خوب می دونم که فیلم های میرکریمی ،"ظاهرا" ادعای زیادی ندارن ، ولی سعی می کنن حرف های گنده ای بزنن ،  فیلم هایی که شاید لغت "ایرانی" بهترین توصیف برای اون ها نباشه ، ولی ادعای اینکه فیلم ها از زنانگی شیرینی بهره می برن ، به عقیده ی من اصلا ادعای دور از واقعی نیست.


پی نوشت: ایشالا در این یکی دو هفته ، میرم "قصر شیرین" رو هم می بینم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

قاعده تصادف و سندرم فیلم های فرهادی

فرهادی در فیلم های این چند ساله اش از یک پروتکل نسبتا ثابت استفاده می کند. کنش اصلی داستان (گم شدن الی  ، لحظه ی هل دادن ساره بیات ، دعوای فیلم گذشته ، صحنه ی تجاوز احتمالی به ترانه علیدوستی ، مفقود شدن دختر در جریان مراسم عروسی) را حذف می کند و مخاطب را درگیر دیدن واکنش ها می کند.

در این پست ، اشاره کردم که به نظر مهرداد اسکویی ، فیلم خوب ، از واکنش ها ساخته می شود.

اصلا این بحث وجود دارد که دلیل مبتذل دانستن هالیوود این است که تماشاگران را درگیر کنش می کند ، در صورتی که زندگی واقعی در واکنش ها ساخته می شود.

اصغر فرهادی هم با هوشمندی بسیار این کار را در آثارش می کند.

بهنام بهزادی بعد از فیلم بسیار خوب "تنها دوبار زندگی می کنیم" سراغ قاعده ی تصادف رفت. فیلمی از گونه به اصطلاح "اجتماعی" سینمای ایران که در ادامه ی سیل موفقیت های فرهادی ساخته شده.

هرچند که فیلم به سبک و سیاق فیلم های فرهادی کنشی را حذف نمی کند ، اما در بسیاری از المان ها (پرداختن این شکلی به واکنش ، تا اندازه ای دوربین) کاملا متاثر از سینمای فرهادی است.

مشکل فیلم بهزادی پرداخت داستان و چگونگی رساندن ماجرا به اوج تنش است.

اصغر فرهادی به خوبی می تواند  داستان را تا اوج جنون ، اوج تنش و تا لحظه ای که افراد به اصطلاح "جوش می آورند" هدایت کند. او انقدر درست اینکار را می کند که مخاطب مقهور داستان می شود و به خوبی کارکتر ها را می شناسد .

یکی از مهمترین دلایل موفقیت فرهادی ، تسلط بر فیلمنامه نویسی است.

هرگز در دیالوگ های فرهادی نمی بینید که :

علیدوستی: تو چرا اینقدر عصبی هستی ؟

شهاب حسینی : آری ،  عصبی هستم. زین  پس همینی که هست.

(با بازی و لحن های اغراق شده خوانده شود)

او به ما نشان می دهد که شهاب حسینی عصبی است و این یعنی سینما. او با پرداختن به جزییات کارکتر شهاب حسینی و نشان دادن  کنش های او به زبان سینما ، مدام شخصیت را به سمت عصبی شدن هدایت می کند.

  به عقیده ی بسیاری از منتقدان هنری، تفاوت جنس مرغوب و نامرغوب در عالم هنر ، در پرداخت به جزییات نمود پیدا می کند. یک اثر جدی هنری مملو از جزییاتی است که داستان اصلی را منطقی می کنند . برای اینکه تفاوت جنس مرغوب و نامرغوب را متوجه شوید ، می توانید به تماشای قاعده ی تصادف بنشینید و پس از مدت کوتاهی یک فیلم از اصغر فرهادی تماشا کنید.

تصور می کنم شما هم بتوانید تفاوت این دو را متوجه شوید.

نظر شما چیست؟


پی نوشت1: تمجید های من از فیلم های فرهادی ممکنه شائبه ی تحت تاثیر جو بودن من رو داشته باشه ، اما اگر براتون راهگشاست ، باید بگم من از سینمای فرهادی متنفرم.

پی نوشت2:قاعده ی تصادف بهنام بهزادی فیلم قابل قبولی است. هرچند که عالی نیست ، حتی خوب هم نیست . اما یک سر و گردن از اکثریت قریب به اتفاق فیلم هایی که به سندرم فرهادی دچارند بهتر است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

تنهای تنهای تنها و تیک آف

نوشتن از فیلمی که لحظاتی اش رو میشه خیلی دوست داشت ، کار سختیه

خصوصا که یه هفته ای میشه که فیلم رو دیدم و مدام نوشتن درباره اش رو عقب انداختم.

ولی خب ، چون در این پست گفتم درباره ی این فیلم می نویسم ، نمی خوام حرفم رو زمین بزارم.

تازه ، علاوه بر اون ، تیک آف ، دیگر اثر کارگردان رو هم دیدم تا از این کارگردان بیشتر براتون بنویسم.

تنهای تنهای تنها ، فیلمی با محوریت دو کودکه ، یکی بوشهری و دیگری روسی و داستان با هوشمندی حول منازعات هسته ای ایران و پنج به علاوه یک می گرده.

مشکل اصلی فیلم از همین هوشمندی شروع میشود.

بعد از دیدن تیک آف ، خیلی بیشتر به این نتیجه رسیدم که اگر عبدی پور بیست سال دیرتر این فیلم ها رو می ساخت ، حتما به عنوان آدمی خلاق و باهوش ازش نام برده می شد و این فیلم ها ، به غایت فیلم های کالتی محسوب می شدن. اما خب مشکل کار اینجاست که عبدی پور بعد از کلی آدم که این چنین داستان هایی رو ساختن وارد گود ماجرا شده و خب طبیعتا حالا باید یه چیزی بیشتر برای گفتن داشته باشه .(که متاسفانه نداره)

دیالوگ های رنجرو در تنهای تنهای تنها هرچند ظاهر شعاری ندارن ، اما باطنی شدیدا شعاری دارن! هر اتفاقی که در درام می افته ، در راستای همین شعارهاست که بعضا خیلی هم کارکرد های دارماتیک ندارن.

اگر از بازی های واقعا افتضاح کاپیتان کشتی و مترجم بچه ها بگذریم ، از شخصیت پردازی نامناسب و باسمه ای کارکتر ها نمیشه گذشت. شخصیت هایی که فیلم نمی تواند به آن ها نزدیک شود. چرا که خودش هم به درستی آن ها را نمی شناسد.

یکی از بزرگترین اشتباهاتی که خیلی وقت ها در شخصیت پردازی کارکتر بچه ها صورت می گیرد این نکته است که بچه ها خیلی قاطع و قدرتمند و بدون ترس پرداخت می شوند. این دقیقا اتفاقی است که در خصوص رنجرو هم صورت گرفته. او انگار یک ابر انسان است.

فیلم ایده های تلف شده ی خیلی خوب زیادی داره که  به درستی پرداخت نشده اند. ایده ی دو پسری که زبان یکدیگر را نمی فهمند ، خود به اندازه ی کافی سینمایی هست ، چه نیازی بود که انقدر نقش مترجم در آن پر رنگ شود ، آن هم مترجمی که انقدر بد بازی می کند.

توالی بسیاری از فصل های فیلم بی ربط است . بسیاری از سکانس ها از پیوستگی منطقی داستانی برخوردار نیستند .(حالا نمی دونم در تدوین سکانس هایی دورانداخته شدند یا این چاله ها از همان اول در فیلمنامه حضور داشته اند)

هرچند که خب حقیقتا تنهای تنهای تنها یک تله فیلم است ،  ولی چون به عنوان اثری که در سینما پخش شده، به عنوان یک اثر سینمایی مشغول نقد آن هستیم ، همین زیادی تلویزیونی بودن و بعضی جاها نوع دکوپاژ غیر سینمایی را هم می توان از ضعف های این فیلم به حساب آورد.

به نوعی میشه گفت ، آثار عبدی پور به طرز غریبی درگیر آماتوری ای هستن که در زیر روی انداز حرفه ای گری پنهان شدن ، آماتوری ای که عمیقا انتظار می رفت در آثار بعدی عبدی پور رفع بشه و ما شاهد یک کارگردان بسیار بزرگ در سینمای ایران باشیم ، ولی متاسفانه چنین اتفاقی نیوفتاده.

چرا که در تیک آف اوضاع از تنهای تنهای تنها خرابتر هم می شود.

داستان یک مشت بومیان بوشهر (بخونید بچه خوشگل های تهرانی) که یعنی از همه جا قطع امید کرده اند و در جریان یک بطری بازی دیووانگی شان بالا می زند و کارهای جنون آمیز تری می کنند تا اینکه در نهایت پگاه آهنگرانی (که بعید می دانم از این می توانست در یک فیلم بدتر بازی کند) که مدتی کلاس خلبانی می رفته ، تصمیم می گیرد هواپیمایی را بدزدد و با آن پرواز کند.

اما انقدر تمام فیلم از یک داستان شل و بی منطق برخوردار است که دلیل هیچ کدام از این اتفاقات منطقی نیست.

فیلم به همه چیز و همه کس می خواهد چنگی بزند و این خود نتیجه اش ، فیلمی شلخته و بی تاثیر می شود. فیلمی که دیدنش برای من یک روز به طول انجامید. (وسطش خوابم برد ، صب بقیه اش رو با عذاب دیدم)

بعضی کم و کاستی های تیک آف هم ذهن آدم را به اینجا می برد که نکند عبدی پور خیلی هم فیلمنامه نویس و کارگردان توانایی نیست؟

چرا عبدی پور دوباره مثل تنهای تنهای تنها برای فیلمش  راوی گذاشته؟

نکند دلیلش این است که چون نویسنده بهتری است تا فیلمنامه نویس بهتری؟

تیک آف در باسمه ای بودن ، یکی از پیشرو ترین فیلم های این سال هاست. رضا یزدانی واااقعا افتضاح بازی کرده و اصلا بنظر نمی رسد میمیک صورت یزدانی مناسب بازیگری باشد.

مصطفی زمانی بدک نیست ، حداقل من به عنوان بازیگر غیربومی ،  بازی و تلاشش در بوشهری حرف زدن را دوست دارم. ولی خب این ها کافی نیست!

فیلم واقعا کار نمی کند.

البته ، هردوی این فیلم ها نقاط مثبت هم کم ندارد.

داستان تنهای تنهای تنها روی دوش پسربچه ای می گردد که فوق العاده بازی می کند. بازی ای که احتمالا مدیون تلاش های کارگردان اثر است. (واقعا نمی فهمم چرا عبدی پور که انقد خوب از رنجروش بازی گرفته ، از هیچ کدوم از بازیگرای سایر آثارش نتونسته حتی یک بازی متوسط بگیره؟!)

رنگ آمیزی تصاویر بی نظیر اند و آدم را به وجد می آورند.

بدون شک کارگردان شناخت بی نظیری از منطقه ی بوشهر دارد و علاوه بر جغرافیا ، به خوبی از فرهنگ و ادبیات مردم ناحیه در قصه هایش استفاده می کند.

فیلم ها ، خصوصا تنهای تنهای تنها ، با توجه به اینکه یک سر داستان نهاد انرژی اتمی است ، قطعا و حتما تولید سخت و رایزنی های پیچیده ای داشته است و حتما پشتکار و تلاش تهیه کننده و کارگردان برای ساخت چنین فیلمی قابل ستایش است.

اما در نهایت یادداشت به اینجا می رسیم که آرزو کنیم عبدی پور فیلم های بعدی اش ، فیلم های بهتری باشند. آرزویی که خیلی هم دور از دسترس به نظر نمی رسد. چرا که او نشان داده بسیار با استعداد است.

نوشتن از فیلمی که لحظاتی اش رو میشه خیلی دوست داشت ، کار سختیه

خصوصا که یه هفته ای میشه که فیلم رو دیدم و مدام نوشتن درباره اش رو عقب انداختم.

ولی خب ، چون در این پست گفتم درباره ی این فیلم می نویسم ، نمی خوام حرفم رو زمین بزارم.

تازه ، علاوه بر اون ، تیک آف ، دیگر اثر کارگردان رو هم دیدم تا از این کارگردان بیشتر براتون بنویسم.

تنهای تنهای تنها ، فیلمی با محوریت دو کودکه ، یکی بوشهری و دیگری روسی و داستان با هوشمندی حول منازعات هسته ای ایران و پنج به علاوه یک می گرده.

مشکل اصلی فیلم از همین هوشمندی شروع میشود.

بعد از دیدن تیک آف ، خیلی بیشتر به این نتیجه رسیدم که اگر عبدی پور بیست سال دیرتر این فیلم ها رو می ساخت ، حتما به عنوان آدمی خلاق و باهوش ازش نام برده می شد و این فیلم ها ، به غایت فیلم های کالتی محسوب می شدن. اما خب مشکل کار اینجاست که عبدی پور بعد از کلی آدم که این چنین داستان هایی رو ساختن وارد گود ماجرا شده و خب طبیعتا حالا باید یه چیزی بیشتر برای گفتن داشته باشه .(که متاسفانه نداره)

دیالوگ های رنجرو در تنهای تنهای تنها هرچند ظاهر شعاری ندارن ، اما باطنی شدیدا شعاری دارن! هر اتفاقی که در درام می افته ، در راستای همین شعارهاست که بعضا خیلی هم کارکرد های دارماتیک ندارن.

اگر از بازی های واقعا افتضاح کاپیتان کشتی و مترجم بچه ها بگذریم ، از شخصیت پردازی نامناسب و باسمه ای کارکتر ها نمیشه گذشت. شخصیت هایی که فیلم نمی تواند به آن ها نزدیک شود. چرا که خودش هم به درستی آن ها را نمی شناسد.

یکی از بزرگترین اشتباهاتی که خیلی وقت ها در شخصیت پردازی کارکتر بچه ها صورت می گیرد این نکته است که بچه ها خیلی قاطع و قدرتمند و بدون ترس پرداخت می شوند. این دقیقا اتفاقی است که در خصوص رنجرو هم صورت گرفته. او انگار یک ابر انسان است.

فیلم ایده های تلف شده ی خیلی خوب زیادی داره که  به درستی پرداخت نشده اند. ایده ی دو پسری که زبان یکدیگر را نمی فهمند ، خود به اندازه ی کافی سینمایی هست ، چه نیازی بود که انقدر نقش مترجم در آن پر رنگ شود ، آن هم مترجمی که انقدر بد بازی می کند.

توالی بسیاری از فصل های فیلم بی ربط است . بسیاری از سکانس ها از پیوستگی منطقی داستانی برخوردار نیستند .(حالا نمی دونم در تدوین سکانس هایی دورانداخته شدند یا این چاله ها از همان اول در فیلمنامه حضور داشته اند)

هرچند که خب حقیقتا تنهای تنهای تنها یک تله فیلم است ،  ولی چون به عنوان اثری که در سینما پخش شده، به عنوان یک اثر سینمایی مشغول نقد آن هستیم ، همین زیادی تلویزیونی بودن و بعضی جاها نوع دکوپاژ غیر سینمایی را هم می توان از ضعف های این فیلم به حساب آورد.

به نوعی میشه گفت ، آثار عبدی پور به طرز غریبی درگیر آماتوری ای هستن که در زیر روی انداز حرفه ای گری پنهان شدن ، آماتوری ای که عمیقا انتظار می رفت در آثار بعدی عبدی پور رفع بشه و ما شاهد یک کارگردان بسیار بزرگ در سینمای ایران باشیم ، ولی متاسفانه چنین اتفاقی نیوفتاده.

چرا که در تیک آف اوضاع از تنهای تنهای تنها خرابتر هم می شود.

داستان یک مشت بومیان بوشهر (بخونید بچه خوشگل های تهرانی) که یعنی از همه جا قطع امید کرده اند و در جریان یک بطری بازی دیووانگی شان بالا می زند و کارهای جنون آمیز تری می کنند تا اینکه در نهایت پگاه آهنگرانی (که بعید می دانم از این می توانست در یک فیلم بدتر بازی کند) که مدتی کلاس خلبانی می رفته ، تصمیم می گیرد هواپیمایی را بدزدد و با آن پرواز کند.

اما انقدر تمام فیلم از یک داستان شل و بی منطق برخوردار است که دلیل هیچ کدام از این اتفاقات منطقی نیست.

فیلم به همه چیز و همه کس می خواهد چنگی بزند و این خود نتیجه اش ، فیلمی شلخته و بی تاثیر می شود. فیلمی که دیدنش برای من یک روز به طول انجامید. (وسطش خوابم برد ، صب بقیه اش رو با عذاب دیدم)

بعضی کم و کاستی های تیک آف هم ذهن آدم را به اینجا می برد که نکند عبدی پور خیلی هم فیلمنامه نویس و کارگردان توانایی نیست؟

چرا عبدی پور دوباره مثل تنهای تنهای تنها برای فیلمش  راوی گذاشته؟

نکند دلیلش این است که چون نویسنده بهتری است تا فیلمنامه نویس بهتری؟

تیک آف در باسمه ای بودن ، یکی از پیشرو ترین فیلم های این سال هاست. رضا یزدانی واااقعا افتضاح بازی کرده و اصلا بنظر نمی رسد میمیک صورت یزدانی مناسب بازیگری باشد.

مصطفی زمانی بدک نیست ، حداقل من به عنوان بازیگر غیربومی ،  بازی و تلاشش در بوشهری حرف زدن را دوست دارم. ولی خب این ها کافی نیست!

فیلم واقعا کار نمی کند.

البته ، هردوی این فیلم ها نقاط مثبت هم کم ندارد.

داستان تنهای تنهای تنها روی دوش پسربچه ای می گردد که فوق العاده بازی می کند. بازی ای که احتمالا مدیون تلاش های کارگردان اثر است. (واقعا نمی فهمم چرا عبدی پور که انقد خوب از رنجروش بازی گرفته ، از هیچ کدوم از بازیگرای سایر آثارش نتونسته حتی یک بازی متوسط بگیره؟!)

رنگ آمیزی تصاویر بی نظیر اند و آدم را به وجد می آورند.

بدون شک کارگردان شناخت بی نظیری از منطقه ی بوشهر دارد و علاوه بر جغرافیا ، به خوبی از فرهنگ و ادبیات مردم ناحیه در قصه هایش استفاده می کند.

فیلم ها ، خصوصا تنهای تنهای تنها ، با توجه به اینکه یک سر داستان نهاد انرژی اتمی است ، قطعا و حتما تولید سخت و رایزنی های پیچیده ای داشته است و حتما پشتکار و تلاش تهیه کننده و کارگردان برای ساخت چنین فیلمی قابل ستایش است.

اما در نهایت یادداشت به اینجا می رسیم که آرزو کنیم عبدی پور فیلم های بعدی اش ، فیلم های بهتری باشند. آرزویی که خیلی هم دور از دسترس به نظر نمی رسد. چرا که او نشان داده بسیار با استعداد است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

Black Mirror

هرچند که احتمالا باید بعد از این همه مدت که خبری ازم اینجا نبوده ، یه پست خیلی درست و حسابی راجع به یه اتفاق درست حسابی تر بزارم ، اما خب راستش هرچی که میگذره ، احساس می کنم کمتر دنیا و آدم هاش رو می شناسم و ترجیح می دم همه چیز رو صرفا به یه سکوت محترمانه بگذرونم و هیچی نگم.

اما برای خالی نبودن عریضه ، شاید بد نباشه کمی راجع به بلک میرور بگم.

من در طی این چند ماه ، ریک اند مورتی هم دیدم و انصافا ، خصوصا در اپیزود های اول ، حیرت انگیز بود سریال ، اما به مرور زمان و در اپیزود های آخر ، برام تکراری شد ، به حدی که رهاش کردم و هنوز فرصت نکردم چند اپیزود آخر سیزن سه رو ببینم.

وست ورد هم بنظرم از ریک اند مورتی به مراتب ضعیف تر بود و حال و حوصله ام نکشید سیزن دو رو ببینم.

اما داستان بلک میرور ، متفاوت بود. تخیل چارلی بروکر و درک و شناختش از تکنولوژی  و رسانه به حدیه که شما رو هرجا که حال کنه می بره.

علی رغم اینکه در هر ایپیزود ، چهار عبارت بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم و بخش چهارم تکرار میشه و عملا باعث فاصله گذاری مخاطب با اثر میشه ، ولی وااااقعا اگر این نوشته ها نبود ، سریال مخاطب رو در خودش غرق می کرد و انقدر درام قویه که کمتر کسی می تونه در مقابل داستان های تخیلی و فعلا غیر واقعی! فیلم مقاومت کنه.

اکثر آدم ها داستانها رو می پذیرن و فیلم ، مرتبا و جا به جا مخاطبش رو بهت زده می کنه .

من همیشه معتقد بودم ، اثر هنریه خوب ، اثریه که سوال در ذهن مخاطبش ایجاد کنه ، همین و بس.

به بنظرم  جواب دادن بزرگترین اشتباهیه که یه اثر می تونه بکنه ، اما خب مخاطب دنبال جوابه و سوال خالی، عصبی و مایوسش می کنه. بلک میرور هرچند که معمولا سوال ها رو پاسخ میده و به عقیده ی من ، به مخاطب باج میده و سطح خودش رو از یه شاهکار به یه مجموعه ی عالی تنزل میده ، ولی باز هم دیدنش رو حتما به همه ، خصوصا دوستداران تکنولوژی و رسانه توصیه می کنم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

پرسه در مه

بعضی وقتا

خصوصا تو روزای بارونی فک می کنم شخصیت امین توی پرسه در مه بهرام توکلی زبان حال خیلی هاست

داستان وقتی جالب می شه که بهتون بگم

سرانجام خود بهرام توکلی هم ، خیلی بهتر از شخصیت امین نبود

 

 دیدن پرسه در مه  بهرام توکلی رو شدیدا توصیه می کنم

 خصوصا تو دورانی که ممکنه  فک کنید بهرام توکلی همیشه همین مزخرفاتی میساخته که امروز میسازه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

شارلاتانیسم آغشته به ریاکاری یا معصومانه و صادقانه

استفاده از کودک در سینمای ایران

شارلاتانیسمی آغشته به ریاکاری یا سینمای معصومانه صادقانه

سینمای دهه ی هفتاد را (بعلاوه ی  چند سال بعد و چند سال قبل از این دهه را) می توان اوج  استفاده از بچه ها (علی الخصوص پسر بچه ها) در سینمای ایران نامگذاری کرد.

پیش از این دهه و در فیلم های سال ها قبل ،علاوه بر آثار کیارستمی ، عموسیبیلوی بیضایی و ... از آثار امیر نادری می توان بعنوان نمونه ی اعلای آثاری که در آن ها از بچه ها استفاده شده ، نام برد . اما اوج این سینما را می توان دردهه هفتاد وآثار کیارستمی ، رنگ خدا و بچه های آسمان مجیدی ، باشو غریبه ی کوچک بیضایی و نیاز داوودنژاد مشاهده کرد. (احتمالا شما اسم های دیگه ای هم به ذهنتون میرسه)

مشخصه ی تمام این فیلم ها یک چیز است. استفاده از کودک به عنوان مظهر صداقت و پاکی

عموما جنس این سینما شاعرانه تر از سایر فیلم های سینمایی است و مخاطب به علت وجود بچه ، راحت تر همذات پنداری می کند.

اما بازتماشای این آثار در این روزگار ، حداقل در قبال پاره ای از این آثار یک سوال بزرگ در ذهن من ایجاد کرد:

این فیلم ها صادقانه هستند ، یا شارلاتانه؟

شاید تقصیر روزگار است که آدم را نسبت به همه کس و همه چیز بدبین می کند ، اما یک حقیقت غیرقابل کتمان در خصوص آن دوران وجود دارد که نمی توان انکار کرد.

اکثر این کارگردان ها (که اتفاقا بسیار هم آدم های بزرگ و دوست داشتنی ای هستند) به واسطه ی این فیلم ها موفقیت های بزرگی کسب کردند ، اما بازیگران خردسالشان را نابود کردند.

کودکی که به یکبار سوپراستار می شود و به یکباره هم فراموش می شود ، احتمالا به اندازه ی داستان موفقیت این کارگردان ها  داستان جذابی نیست ، اما حقیقت است.

او نابود می شود و تا آخر عمر، در توهم اینکه بلاخره دوباره سوپراستار می شود ، به سر می برد.

نظر شما چیست ؟

آیا سینمای کودکانه ی دهه هفتاد ، سینمایی معصومانه بود یا ریاکار؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

کاشکی من دایناسورت بودم

دلم برای دنیای کلاه قرمزی و پسرخاله تنگ شده

برای دنیایی که تلخ ترین شخصیتش ، یه دایناسور فانتزی بود!

واسه حمیده خیرآبادی با اون خبه خبه گفتناش

واسه فاطمه معتمد آریای خندون و مهربون

واسه آقای مجری ای که دلش اندازه ی یه گنجیشکه

کلاه قرمزی خرابکاری می کنه و اون زودی می بخشتش

دلم واسه تمام شیرینی ها دوران بچگی تنگ شده

متنفرم از دنیای آدم بزرگا

از سینمای به اصطلاح واقع گرا

سینمایی که من می فهمم

رویاست

فانتزیه

می تونه یه عروسک باشه که هرجایی میره و هرکاری می کنه

هیچکس هم بهش نمی گه : آقا شما که عروسکید!

با خودم بعضی وقتا فک می کنم ، اگه امروز ، یه نفر بیاد در صدا و سیما   و بگه مجری تون بیست سال پیش گفت پاشید بیاید اینجا تا باهم برنامه اجرا کنیم، از در گیت صدا و سیما  می تونه رد بشه یا نه؟

آقای مجری ، انقد مهربون بود که نگفت فلانی و فلانی بیان و فلانی نیاد. اون همه رو دعوت کرد.

ینی یه روزی میشه که یه پسر یا دختر دیگه هم به آقای مجری بگه: کاشکی من دایناسورت بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

پله آخر

بعضی وقت ها فکر می کنم

پله ی آخر

بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

مورد عجیب بنجامین باتن


بنجامین باتن ، یادگار اول دبیرستانمه، اولین فیلمیه که سی دی بدون سانسورش رو گرفتم، یادمه تمام مدت می ترسیدم پلیس بگیردم و حواسم بود، موقع خریدن کسی نبینتم تا آبروم بره!😂 یا خونه کسی نفهنه (نشون به اون نشون هنوزم که هنوزه ، سی دی های اون دوران رو تو جعبه و یه جایی که عقل جن هم بهش نمیرسه نگه داری میکنم) یادمه مامانم خونه روضه داشت و من به همین دلیل! بنجامین باتن رو به پیشنهاد یکی از همکلاسی های مدرسه، خریدم تا تایم رو بگذرونم.

دفعه اپلی که دیدمش، خیلی ازش خوشم نیومد.

ولی امروز دوباره بعد از مدت ها دیدمش

بی نظیر بود

فضاسازی 

استان

فیلم داستان آدمیه که با بقیه فرق می کنه ، برعکس زندگی می کنه

هیچ کدوم از ما ، پیر بدنیا نمیایم و نوزاد از دنیا نمیریم ، ولی من عجیب با داستان همذات پنداری کردم. خودم رو توش دیدم و این یعنی سینما

سینما هنر هیپنوتیزم کردنه

من هیپنپتیزم شده بودم واقعا 

کارگردان با track in و نماهای کرین متعدد ،استفاده ی به جا از نماهای سوبجکتیو،میزانسن درست و یه قاب بندی با زاویه ی کمی لو انگل در نماهای اوبجکتیو، قاب های مینیمال ، اما پر و استفاده ی درست از عمق میدان، هیپنوتیزم می کرد آدم رو واقعا

تدوین کار با شناخت درست از ریتم ، مخاطب رو به خوبی با خودش همراه می کرد و با دیزالو های زیادی که اتفاقا معمولا خوب از آب دراومده بودن ، غوفا کرد.

صدا و موسیقی فیلم هم که نگم براتون ، بنظرم مهمترین دلیل موفقیت فیلم های هالیوودی در فضاسازی نسبت به فیلم های ایرانی، صدا است. 

بازی ها ، علی الخصوص بازی کیت بلانشت بی نظیر بود. حتی گریمش هم عالی بود. گریم بنجامین باتن و بازی برد پیت هم که حرفی برای گفتن باقی نمیذاشت واقعا

بنجامین باتن فیلم خوبیه

حتی اگه از من بپرسید ، میگم خیلی خوبه

خیلی خیلی خوبه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی