راستش اولش اومدم راجع به 35 امین دوره جشنواره فیلم کوتاه تهران بنویسم ، ولی دیدم ارزش نداره واسه انبوه فیلمای بد ، اهالی فرهنگی ( یا به ظاهر اهالی فرهنگی) که تو صف جلو می زدن ، فیلمسازانی که عوض فیلم دیدن ، پایین پردیس ملت سیگاری می کشن و راجع به ایده های منور الفکرانه ی سینمایی شون ابراز فضل می کنن صحبت کنم.

پس ترجیح دادم از ورک شاپ ساعت 12 تا 2:30 بامداد مهرداد اسکویی تعریف کنم.

قبلا و در این پست از ورک شاپ اول اسکویی نوشتم.

اما روز آخر جشنواره که مشغول گپ زدن با چنتا از بچه هایی بودم که ورک شاپ ها رو به طور کامل ثبت نام کرده بودن ( من فقط ورک شاپ اسکویی رو ثبت نام کردم) بچه ها گفتن، به این دلیل که خیلی از حرف ها در ورک شاپ اسکویی ناتموم مونده بود ، مهرداد اسکویی حاضر شد یک شب دیگر برای علاقه مندان صحبت کنه .

اول فک کردم بچه ها ایستگاه ام رو گرفتن  و حسابی دارن بهم می خندن! آخه ساعت 12 تا 2 و نیم بامداد تایم برگزاری ورک شاپه! (به قول آقای خیابانی ورک شاپ توو فردا بود)

اما برای اینکه اینکه خیالمان راحت شود ، از مسئول ورک شاپ ها جریان را پرسیدیم و در عین تعجب شنیدیم که :

بععععله، به دلیل برنامه ی فشرده ی کارگاه ها و اینکه به آخرین شب جشنواره رسیده بودیم ، زمان برگزاری کارگاه از 12 تا 2:30 بامداد تعیین شده است.

 

 

مهرداد اسکویی، مثل همیشه ، خستگی ناپذیر و پر انرژی در ورک شاپ حاضر شد و حاضران خسته را به شور و هیجان وا داشت.

این بار ، دکتر الستی ای هم در ورک شاپ حاضر نبود و اسکویی ، سعی کرد از خاطراتش کمتر صحبت کنه و بیشتر با هم فیلم ببینیم و گپ بزنیم.

چند فیلم ، از فیلم های امسال جشنواره پخش شد. فیلم اول که از همه بیشتر دوست داشتم ، فیلم کوتاه و ساده ای بود که از یک قبرستان شروع می شد و به زباله دان ختم می شد! ( متاسفانه اسم فیلم یادم نمیاد)

همین واقعا!

انقدر فیلم ، فیلم خوبی بود که واقعا داستان را در مدیوم نوشته نمیشه توضیح داد. فیلم بود واقعا

کارکرد درسته تصویر و صدا که به فضا سازی درستی بدل می شد.

یکی از مهمترین نکاتی که اسکویی درباره ی آن صحبت کرد ، ساخت لحظات از طریق صداگذاری درست بود.

در همین فیلم مزبور ، مخاطب با یک پد صدای مناسب که از ابتدای فیلم لحظه به لحظه صدایش بیشتر می شد ، به عمق لحظه نفوذ می کرد.

اسکویی سپس  به پخشی سکانسی از فیلم رویاهای دم صبح خود پرداخت. دختر 16 ساله ای که در کانون اصلاح و تربیت زندانی است ، بیش از یک سال است که بچه اش را ندیده است. امروز ، بچه ی یکی دیگر از دخترهای کانون را می آورند تا مادرش را ببیند. زمانی که بچه را می آورند ، در جمع دخترای کانون ولوله ای برای دیدن بچه برپا می شود ، دختری که بچه اش را برای یک سال ندیده ، بچه ی یک ساله ی هم بندی اش را در آغوش می کشد ، بغض می کند و بچه را پس می دهد و با گام هایی لرزان به سمت تختش می رود.

اسکویی همان طور که در جلسه ی قبل ورک شاپ گفته بود ، باز هم تکرار کرد که :

من لحظات رو میسازم. من همه ی صدا ها رو سر صحنه صدابرداری می کنم ، اما در جریان صدا گذاری ، صدا ها رو اونجوری که احساس می کنم نیاز قصه است استفاده می کنم.

اسکویی گفت:

داستان من توی واکنش انسان هاست که ساخته می شه ، نه کنش.

 واکنش این دختر به دیدن یه بچه ، مثل بچه ی خودش در زندانه که برای من مهمه. من از قبل خودم به فیلمبردارم گفتم که تمرکز روی دختره ، نه بچه! هرجا دختر رفت ، باهاش میری

به همین دلیله که دوربین ، بچه رو که همه دور و برشن و ظاهرا تمرکز صحنه ی روی اونه رها می کنه و دنبال دختر می ره.

به همین دلیله که با انتخاب یه قاب مناسب و یه زیر صدای خوب ، مخاطب هم حسی می کنه با این دختر ، خودشو جای این دختر و احساس اون قرار می ده و می تونه بفهمتش

یکی از مهمترین نکاتی که اسکویی بهش اشاره کرد ، خلاقیت از مسیر کاستن بود. 

ساعت ها راش و تصویر ، زمانی برای مخاطب قابل تحمل ان که همه چیز به موجز ترین شکلش تعریف بشه. اسکویی به اختصار توضیح داد که چطور با کم کردن خلاقانه ی نکات حشو و زاید روایت ، می تونیم به یک فیلم خوب برسیم.

در ادامه ، دو فیلم دیگه از فیلمای جشنواره  پخش شد. ( فیلم "تابستان چه می گوید " و "ایستگاه")

اسکویی راجع به خلاقیت این فیلم ها گفت و اینکه چگونه داوران جشنواره ها عاشق این فیلم ها میشن. بحث به تفاوت نگاه هالیوود و جشنواره ها رسید و این نکته که از نگاه جشنواره ای ها ، هالیوود ابتذال است و سینمای اصلی ، تقریبا 180 درجه مخالف هالیوود است.  

راستش نکته ای که همیشه می ترسیدم جلوی این اساتید بگویم این است که من عاشق!!! بسیاری از فیلم های جشنواره ای هستم.

 چرا که همیشه در سالن سینما با دیدن این فیلم ها خیلی خوب به خواب می روم!

راستش نه اصلا بلدم فیلم های اینجوری بسازم ( البته ، میشه به این نکته اشاره کرد که اون مدل سینما هم همچین بلد نیستم) و نه دلم می خواهد چنین فیلم هایی بسازم.

الگوی مناسب فیلمسازی برای من ، مستند های شبکه هایی نظیرHBO  وNETFLIX  است. فیلم هایی که قطعا از نظر بعد هنری و دقت علمی و خیلی پارامتر های دیگر ، شاید خیلی آثار عمیق و دقیقی نباشند ، اما همین همراه کردن مخاطب ، همین عمق حداقلی ، به نظر من ارزشمند تر است از فیلمی عمیق ، برای برای مخاطب حداقلی .

هرچند که  نباید نادیده گرفت که بسیاری از فیلم های تجاری ،انقدر بی ارزشند که حتی قابلیت بد و بیراه گفتن هم ندارند.

خلاصه که با تمام شدن ورک شاپ ، پرونده ی جشنواره هم تقریبا بسته شد و ما ماندیم و کلی سوال جدید که باید در فیلم های دنبالشان بگردیم.

مثلا من دیروز ، متوجه کارکرد بزرگ نمای واکنش و صدا گذاری در فیلم شوالیه ی تاریکی نولان شدم.

من این فیلم را بارها دیده ام ، ولی هرگز متوجه این پلان ها نشده بودم. هرچند که بلاخره فیلم محصول هالیوود است و این پلان ها را بدون عمیق شدن نشان می داد ، ولی حتی در فیلم های این چنینی هم در روایت داستان به این ریزه کاری های بسیار مهم توجه می شود و اصلا بنظرم دلیل اهمیت امثال نولان و فینچر در سینما توجه به همین جزییات است. به گونه ای که برای مخاطب عام هم جذاب باشد و حوصله ی او را سر نبرد.