از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

مداحی

 

یک موضوع واحد و دو روایت کاملا متفاوت


از تباکی بهمن کیارستمی

لینک مشاهده ی تباکی

تا آیین هم آوایی- بلاکشان شهروز توکل

لینک مشاهده بلاکشان

 


تو خود تفاوت بین این دو مستند ببین

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

(با تشکر از حافظ)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

کویرس


راستش را بخواهید ، از این روایت جذاب فیلم کویرس شوکه شدم. در این چند ساله ، درباره داعش و سایر گروهک های تکفیری فیلم مستند کم ندیدیم. فیلم هایی که عموما به ابعاد مختلف جنگ این نیروها  در عراق و سوریه می پرداختند و خب ، طبیعتا در مستند های ایرانی همیشه دوربین سمت ارتش و حکومت است(بحثم این نیست که دوربین چرا سمت ارتش است یا داعش) و به همین دلیل ، با مستند هایی کم تاثیر و عموما بی خاصیت سفارشی مواجه هستیم که قطعا هیچ خاصیتی جز پر کردن جیب سازندگان ، در ازای فروش نفت بیشتر کشور ندارند!

اما در این میان ، تک و توک آثار مستند تحسین برانگیزی هم ساخته شدند مانند "زنانی با گوشواره های باروتی" که نسبتا هم دیده شدند ( طبیعتا به نسبت سینمای مستند ایران) و مورد تشویق قرار گرفته اند.

دیروز که برای دیدن آثاری که مرتضی پایه شناس ، تدوین آن ها را برعهده داشته فیلم "کویرس " را دیدم ، متوجه شدم که من چقدر نسبت به مستند های خوب ایرانی بی اطلاعم.

فیلم ، با استفاده از روایت اول شخص جذاب ، نماهای آرشیوی حیرت انگیز و تقسیم مواد داستانی در طول فیلم ، به روایتی روشن ، درست و ماندگار می رسد که می تواند بخوبی مخاطب را تا لحظه ی آخر پای فیلم نگه دارد. نمی دانم چقدر از کار رسیدن به این روایت جذاب کار پایه شناس بوده ( در تیتراژ آمده ، طراحی روایت و تدوین : مرتضی پایه شناس) اما هرچه که بوده ، راش ها کاملا مستعد ساخت یک اثر عادی و حوصله سر بربودند که با هوشمندی کارگردان و طراح روایت ، کار به اثری ماندگار تبدیل شده.

استفاده از صدا هم در بسیاری از لحظات فیلم ، عالی بود و بازهم باید به اعضای این گروه آفرین گفت.

 لینک مشاهده و دانلود  کویرس ، وطن کوچک من

فقط اینکه نمی فهمم چه زمانی و طبق چه الگوریتمی بعضی فیلم ها برای صاحبانشان می گیرد و برخی نمی گیرد؟ ( البته باید متذکر شوم که با توجه به موسیقی غیر ارجینال فیلم و خیلی موارد دیگه ، میشه گفت که سازندگان کویرس برای این فیلم نگاه خیلی  بلندی نداشتن)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

کشور ابلوموف ها

چند وقتی است که بحث آب های ژرف و استفاده از این آب ها در مناطق کویری ، بحث جذاب به اصطلاح خبرگزاری هایی است که در ترویج شبه علم برای خود صاحب سبک هستند.

دستیابی به "آب‌های ژرف"؛ نقطه‌ای امیدبخش برای مردم سیستان

سرنوشت شناسایی آب های ژرف سیستان/ کار به بنیاد سپرده شد

دستیابی به آب‌های ژرف در سیستان و بلوچستان+ فیلم

نکته ی نگران کننده نه پیدا کردن آب های ژرف است و نه نوید محرومیت زدایی از استان سیستان و بلوچستان

نکته ی نگران کننده ، این تصور بچه گانه است که عوض اینکه زحمت بکشیم و تلاش کنیم تا مدیریتمان را روی منابع آبی موجود بهبود ببخشیم ، عوض اینکه هر ایرانی الگوی مصرف آب را درست به کار گیرد

عوض اینکه زحمت بکشیم

به خود سختی دهیم

دنبال پیدا کردن منابعی هستیم که  در طی سال ها زیرپایمان شکل گرفته.( آن هم به شرط صدق این ادعا که تازه بعید می دانم این ادعاها اصلا درست باشند.)

اگر وطن را بخشی از وجود خودمان بدانیم

با خوردن آبی که از اعماق زمین می آید، مشغول خود خوری هستیم

با فروش نفت آن ، مشغول خود فروشی هستیم!

من نمی دانم شما آدمی که سال هاست به خودفروشی و خودخوری اشتغال دارد را با چه واژه ی مودبانه یا غیر مودبانه ای خطاب می کنید.

ولی من ترجیح می دهم بدون اینکه از واژگان غیر مودبانه استفاده کنم ، بگویم:

اگر گنچاروف روزی از گور برمی خواست و بر حسب اتفاق ، قدم به این ناحیه ی نفرین شده ی جغرافیایی می گذاشت . ( همین هم جای بحث داره که چرا باید می اومد اینجا ، واقعا ما چه جذابیتی داریم که یکی دلش بخواد بیاد اینجا)

از ابولوموف نمی نوشت.

از کشور ابلوموف ها می نوشت.

ازتون دعوت می کنم این یادداشت محمد فاضلی رو درباره ی آب های ژرف بخونید.

صحبت های دکتر رضا مکنون درباره ی آب های ژرف

سخنرانی دکتر رضا مکنون در تدکس تهران درباره ی آب مجازی ( کمی نامربوط به پست)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

مشق شب

از همان ابتدای داستان می توان متوجه هوش بالای فیلمساز شد. چرا که از همان اول تلکیف را معلوم می کند و می گوید نه این فیلم داستانی است ، نه حتی دقیقا یک مستند است.

این فیلم بیشتر یک پروژه تحقیقاتی مصور راجع به مشق شب است. دلیل جذابیت این موضوع برای فیلمساز هم نه یک دلیل روشن فکرانه و دهن پر کن ،بلکه به دلیل درگیری هر روزه ی فیلمساز با فرزندش سر انجام مشق شب است. به قول عباس کیارستمی ، انگار این تکالیف بیشتر برای پدر و مادرهاست تا بچه ها.

خلاصه که فیلسماز ، تصمیم می گیرد دوربین بدست بگیرد و ببیند آیا این مشکل فقط در خانه ی آن هاست یا در تمام خانه ها این مشکل وجود دارد؟

سکانس صف ایستادن بچه ها و شعارهایی که به آن ها گفته می شود بگویند ، به خوبی شعارهای یک جامعه ی ایده اولوژیک و انقلابی که به تازگی از جنگ رها شده را نشان می دهد.

نماهای مصاحبه ها تقریبا ثابت است. قاب ثابتی از بچه ها ، قاب ثابتی از کیارستمی که دو نفر از عوامل را پشت سر دارد ( از این نما کمتر از دو نمای دیگه استفاده می شه) و همینطور ، نمای فیلمبردار.

به نظر می آید نمای فیلمبردار بیشتر برای نشان دادن واکنش مخاطب به حرف ها یا گفته ها گذاشته شده یا شاید ، برای باز گذاشتن دست تدوینگر از آن استفاده شده ، ولی علی رغم اینکه ایده ی جالبی بنظر می رسید ، بنظرم خیلی هم در نتیجه ی کار ، ایده ی موثری نبود.

البته ، تدوینگر فیلم که اتفاقا خود عباس کیارستمی است ، فیلم را بسیار هوشمندانه تدوین کرده. بنظرمیاد هماهنگی و درک  متقابل خوبی بین کیارستمی کارگردان و کیارستمی تدوینگر وجود داشته. ( می دونم شوخی لوسی بود ، ولی سخت نگیرید ، بخندید دیگه!)

چرا که در زمان مناسب ، تصویر کات نمی خوره و وایمیسته تا از میمیک صورت و شیطنت های بچه متوجه خیلی از چیزایی که بچه نگفت بشیم. همون جوری که اسکویی گفت ، فیلم توی واکنش هاست که رخ می ده. اینجا هم نماهای واکنش بچه هاست که بسیار مهمه ، نماهایی که احتمالا اگر دقت نکنید ، اصلا دیده نمی شن ، ولی بسیار تاثیر گذارن.

کار کیارستمی در هدایت سوال ها به شخصه برای من عین یک کلاس درس بود. کیارستمی با سوال هایی ساده، یک فیلم تخت را تا اوج  تجربه ی دیوانگی می برد. به عنوان مثال ، کودک بیان می کند زمانی که پدرش به او می گوید بنشیند و او نمی شیند ، پدرش 5 بار او را می زند.

کیارستمی از بچه می پرسد که آیا به نظرت این کار درستی است؟

پسر می گوید: آره

کیارستمی می گوید: خب پس بنظرت نباید بیشتر بزنه ، مثلا 7 بار؟

پسر می گوید نه.

کیارستمی: خب کمتر چی؟ نباید کمتر بزنه؟

پسر می گوید: نه ، همان 5 تا سیلی کافی است.

کیارستمی از پسر می پرسد: اگر خودت بچه داشتی و به او گفتی بنشین و ننشست ، او را می زنی؟

پسر: آره

کیارستمی: چند بار؟

پسر: 7 بار!

.

.

.

فیلم مملو از  مصاحبه های این شکلی است.

نمی دانم که چه قدر درست است و اصلا این خاطره متعلق به همین فیلم است یا نه ، اما تا آنجایی که حافظه ام یاری می کند ، جایی خواندم که کیارستمی برای اینکه گریه ی یکی از بچه ها را در این فیلم  دربیاورد ، عکس بازیکن مورد علاقه ی بچه ( اگه بازم اشتباه نکنم پله) رو جلوی چشمای بچه پاره می کنه و بچه رو به گریه می اندازه

نه واقعا سوادش رو دارم ، نه دوست دارم خیلی راجع به مسایل اخلاقی در فیلمسازی بحث کنم ، اما بنظرم باید دید تاثیر همین طرز مصاحبه ی بی رحمانه با بچه ها و داستان پاره کردن عکس ( البته به شرط صدق) در روح و روان این بچه ها چی بوده؟

بچه ها بعد از سی سال که از ساخت این فیلم گذشته ، چه خاطره ای از اون روز دارن؟

به طور کلی میشه گفت که از عنصر کودک در این فیلم و بسیاری از موفق ترین فیلم های تاریخ سینمای ایران ، به عنوان عنصری استفاده می شده که سمبل صداقت هستن. روی واقعی یک جامعه هستن. بچه ها  حرف هایی می زنن که بزرگترها اون ها رو پنهان می کنن و از گفتنش در میرن.

به عنوان مثال ، کیارستمی از پسر می پرسه در آینده می خواد چیکاره بشه و پسر جواب میده: 

مهندس کمیته!

بعد در میان حرف هایی که کمی جلوتر در فیلم می زنه ( انصافا هدایت مصاحبه توسط کیارستمی برای رسیدن به این بخش ، بی نظیره) متوجه میشیم که پسر دایی کمیته ایش که خیلی هم پر زور و قدرتمنده در دعوایی که بین مادر و زن بابای بچه درگرفته، طرف مامان بچه رو گرفته .

شاید این عبارت "مهندس کمیته" بودن  این روزها برای ما بسیار خنده داره ( البته همون دوره هم خنده دار بوده واقعا) ولی نکته ای که باید به اون توجه بشه اینه که ما داریم این عبارت رو سی سال بعد مورد تحلیل قرار می دیم. در صورتی که مهندس کمیته رو باید توی اون شرایط بسته ی دهه شصت تحلیل کرد.

نکته ی بسیار مهم دیگه ای که در این فیلم می شه به اون اشاره کرد ، تاریخ نگاری 30 سال پیش ایرانه ، زمانی که بسیار از پدر و مادر ها بی سواد بودن و تنبیه بدنی اتفاقی کاملا مرسوم در مدارس و خانواده ها بود.

به طور کلی ، همون طور که در پست  بهمن کیارستمی  گفته شد ، بهمن کیارستمی شاگرد خلف پدر محسوب می شه و نمونه ی قدیمی تر همون خط فکری و سیاسی که در آثار پسر وجود داره رو میشه در آثار پدر مشاهده کرد. ( به عنوان مثال در پلان شعر خوندن بچه با اون صدا! یا عزاداری سر صف در آخر فیلم) البته جا داره تاکید کنم ، این نگاه به هیچ عنوان از جنس نگاه های زرد و شعاری قبادی و پناهی و امثالهم نیست.

راستش خیلی برام جالبه بودنم اون آقایی که در اواخر فیلم به عنوان پدر یکی از دانش آموزان باهاش مصاحبه شد و می گفت سال ها خارج از ایران زندگی می کرده ، واقعا طبق ادعا داشته از اونجا رد میشده یا از قبل ، هماهنگ شده بوده!

در هر صورت ، کارگردان خیال آدم رو راحت کرده و گفته این فیلم همچین هم مستند نیست!

پس فقط می مونه داستان این بچه ها که سی سال پیش ، مدرسه می رفتن و امروز ، خودشون پدرهای بچه هایی هستن که احتمالا هنوز با همون مشکل قدیمی "مشق شب" دست و پنجه نرم می کنن. اگر هم بنظرتون این مشکل دیگه حل شده ، باید ازتون دعوت کنم که حتما یادداشت امروز عصر ایران رو بخونید.

الحمدالله به همت دوستان ، در این سی سال آب از آب تو این مملکت تکون نخورده و می تونید مطمئن باشید، تمام اون مشکلاتی که سی سال پیش توو این مملکت بوده ، هنوز به قوت خودشون باقی ان و چه بسا تشدید هم شدن.

انگار اون نسلی که کیارستمی باهاشون مصاحبه کرد ، هر روز و هر شب ، باید کابوس مشق شب رو ببین. اون روز ها به عنوان دانش آموز و این روزها ، به عنوان اولیا

راستی

 اگه دلتون خواست

یه نگاهی به یادداشت " اگر کیارستمی «مشق شب» را در مدرسه‌ای دخترانه می‌ساخت" بندازید.


احیانا اگر باز هم دوست داشتید ، نگاهی بندازید به داستان جالبی که بهمن کیارستمی به مناسبت استعفای اجباری! محمد علی نجفی از سمت شهردار تهران نقل کرد . ناگفته نمونه ، در زمان منتشر شدن فیلم " مشق شب" نجفی وزیر آموزش و پرورش بوده.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

عطر جریمه

امروز

وسط زیر و رو کردن ویمو بودم که یه ویدیوی خیلی جالب پیدا کردم.

 

واقعا اتظارش رو نداشتم با یه ویدیو از یه کارگردان ایرانی درباره ی دورانی که بعد از مهاجرتش به آمریکا تجربه کرده بود مواجه بشم.

جالبه که من چیز زیادی راجع به فیلم و کارگردانش تو سایتای فارسی پیدا نکردم.

اگه خواستید درباره ی نغمه فرزانه هم بیشتر بدونید می تونید به اینجا مراجعه کنید.



پانوشت: فک کنم برای دسترسی به ویمو نیاز به فیلتر شکن باشه
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

بهمن کیارستمی که بود و چه کرد؟

آن دوران که ما دانش آموز بودیم (البته من خیلی هم سن بالایی ندارم ، ولی از وقتی که از بچه های فامیل نمره ی شان را می پرسم و می گویند"صد آفرین" شدم ، احساس می کنم از دوران مزوزوییک و عصر پارینه سنگی وارد این دنیا شدم و کوچکترین درکی از زمان حال ندارم!) در کلاس تاریخ ، این سوال که فلانی بود و چه کرد؟ به قول دوستان باکلاس، سوالی کلاسیک محسوب می شد و تقریبا درباره ی هرشخصیت مرده و تاثیر گذار تاریخی ای صدق می کرد.

اما بهمن کیارستمی نه یه شخصیت تاریخی است و نه جان به جان آفرین تسلیم کرده است.

هرچند که احتمالا شما هم حتی اگر اسم بهمن کیارستمی را تا به حال نشنیده اید ،  با شنیدن فامیل کیارستمی ، به یاد مرحوم، پدر بهمن کیارستمی افتادید ، اما اتفاقا بهمن کیارستمی بدون نام پدر هم بسیار آدم مهمی ( خصوصا در سینمای مستند) است.

هرچند که تاثیر گرفتن بهمن از پدر امری روشن است و به عقیده ی من ، بهمن کیارستمی شاگرد خلف سینمای عباس کیارستمی  است ، اما خلاقیت و رندی ای دارد که اصلا شاید اگر اسمش  زیر سایه ی نام  پدر نامدارش قرار نمی گرفت ، چه بسا برای مخاطبان عام هم چهره ی شناخته شده تری بود.

در این یادداشت کوتاه قصد دارم بگویم

چرا فک می کنم

باهوش

مثل بهمن کیارستمی


این چند روزه یک خبر خوب راجع به سینمای مستند ایران فهمیدم و یک خبر بد.

اول خبر بد!

سایت رای بن مستند، تنها سایتی که به شکل تخصصی به نقد و بررسی و پوشش خبری سینمای مستند در ایران می پرداخت ،احتمالا به دلیل پرداخت نکردن هزینه ی هاست و دامین و سرور از دسترس خارج شد!

پیش از این و در این مطلب  این سایت رو معرفی کردم و نوشتم که "پیک مستند" و "و مستند" پیش از این از دسترس خارج شده اند و الان بین رسانه های اینترنتی حوزه ی مستند فقط رای بن مستند مانده.

رای بن هم از دسترس خارج  شد تا دیگر کسی نتواند مطالبی که در طی سال ها در آن گردآوری شده را بخواند.

بگذریم تا به اخبار خوب برسیم. 

در ایران چند سرویس خوب ویدیوی استریم وجود دارند ( مثل فیلم نت و فیلیمو و آیوا و ...) اما حتی این سرویس ها هم ، انقدر در زمینه ی  مستند، آرشیو قدرتمندی ندارند.

چند روز پیش به شکل اتفاقی با سرویس استریم " هاشور" مواجه شدم. این سرویس تمرکز اصلی اش را بر روی پخش آثار مستند گذشته و از برخی آثار مهرداد اسکویی  تا بسیاری از فیلم های بهمن کیارستمی را می توانید در این سرویس مشاهده کنید.

این چند روز مستند های تباکی ، منیر ، تاکسی ، شبیه خوانی ، مجسمه های تهران ، تاکسی ، گنجینه ، مرثیه ی یک انقلابی رمانتیک برای جذابیت آشکار بورژوازی ، شوش را دیدم و تعدادی از آثاری که کیارستمی فقط به عنوان تدوینگر در آن ها حضور داشت را مشاهده کردم. با وجود اینکه استفاده از صدا گذاری و موسیقی بسیار معدود بود ( اگر هم استفاده شده بود ، مثلا خود راننده تاکسی ترانه ای گذاشته بود ) اما اکثر فیلم ها ، ریتم و تمپوی بسیار خوبی داشتن و برای مخاطب یه خورده جدی سینما ، بسیار جذاب بودن.

تصور من از بهمن کیارستمی حین ساخت این فیلم ها ، آدمیه که یه لبخند رندانه زده . اما نه از اون لبخندهای شیطانی . نه اصلا ، کیارستمی واقعا رنده ، این کار رو از روی بی سوادی یا ژست روشنفکرانه گرفتن انجام نمی ده ، اون اصلا به شکل زرد و سطحی برخورد نمی کنه.

به گونه ای که هرچند تمامی آثارش از زیر لایه های تند و تیز سیاسی و اجتماعی برخوردارند، ولی انقدر این کار رو به شکل درست و هنرمندانه ای انجام داده که هیچکس نمی تونه محکومش کنه.

کیارستمی حقیقت رو از دید خودش نشون می ده ، همین.

به عنوان مثال در فیلم راننده تاکسی ، پلانی که پسر جوان ، متوجه میشه جریان فیلمبرداری داخل تاکسی رو و اینکه کارگردان اثر ، بهمن کیارستمی است ، سیگاری بر لب می گذارد و شروع می کند به ابراز فضل و اینکه او هم فیلمبردار است و هنگامی که حسابی در صندلی فرو رفته و سیگاری از ته دل می کشد  ، می گوید می خواهد خلاقیت به خرج بدهد و قاب عمودی را تست کند!

دوربین برای لحظاتی کات نمی خورد و بعد از آن ،  نمایی از برج های تهران در قاب عمودی می بینیم.

هر چند که این عبارت بسیار خطرناک است و قطعا بسیاری این نظر را ندارند ، اما بنظر من ، فیلمساز پسر جوان را دست می اندازد. اصلا کیفیت بالای اثر کیارستمی زمانی مشخص می شود که هرکس در برخورد با این پلان برداشت خودش را دارد. فیلم مملو است از پلان های این شکلی است.

یا مثلا در فیلم تباکی ، کیارستمی  22 ساله در چند دقیقه ی پایانی فیلم غوغا می کند و معلوم می کند که همه ی آن پلان های قبلی را به ما نشان داد تا به ما چه بگوید.

این تم و این نحوه ی برخورد با موضوعات ، تقریبا در تمامی آثار او وجود دارد و هرچند که در ساختار کلاسیک ، هیچ کدام از این مستند ها نمی گنجند ، نه معمولا شخصیت مرکزی وجود دارد که دچار تغییر شود و نه تنشی که قهرمان در جهت حل آن برآید، اما اصلا با یک اثر خسته کننده و بی روح طرف نیستید. همه چیز خیلی ملو و آرام آرام پیش می رود ، ولی از آن مدل آرام آرام هایی است که کارگردان قشنگ می داند مخاطب را کجا می برد.

رندی کیارستمی  فقط مختص کارگردانی او نیست و او در آثاری که تدوینگر هست هم ، هوش و ذکاوت خود را به رخ می کشد.

به عنوان مثال ، در مستند وقت خوب مصائب ، ساخته ی ناصر صفاریان که به آثار و زندگی احمد رضا احمدی می پردازد ، تدوینگر تنها نماهای پشت صحنه و ظاهرا پرت فیلم را استفاده می کند و در نتیجه فیلم به اثری متفاوت و خارج از چارچوب رسمی تبدیل شده که احمدی در آن جک می گوید و خوش و بش می کند و هیچ شباهتی با یک شاعر اتو کشیده ندارد.

یا " بن بست" که مستند پرتره ای درباره ی بابک بیات است، یکی دیگر از آن کارهایی است که هوش بالا و تلاش زیاد کیارستمی تدوینگر را نشان می دهد. مثلا آنجایی که احمد رضا احمدی راجع به خانوم پری چهری جک می گوید که از دریا بیرون می آید  و پیرمردی او را می بیند.

تصویر  کات می خورد به مصاحبه ی  کیمیایی (دقیق یادم نمیاد راستش به کی کات می خورد) که می گوید: ولی دیگه جسم نمی کشه

و ما می فهمیم که در این لحظات ، احمدی احتمالا یک حرف غیرقابل پخش و خنده دار زده است.

یا یکی از بزرگترین مزایای مستند بسیار خوب "ایران در اعلان" تدوین فوق العاده ای آن است. تدوینی که به نظر می رسد حاصل ساعت های زیاد عوض بدل کردن جای مواد آرشیوی و رسیدن به یک فیلم یک دست است.

علاوه بر آثار مستند ، بهمن کیارستمی سابقه ی تدوین چند اثر از آثار پدرش مانند:"کپی برابر اصل" را در کارنامه دارد.

در نهایت ، به نظر نگارنده بهمن کیارستمی نه تنها بسیار باهوش و با پشتکار است ، که اکثریت این آثار حاصل عشقبازی کیارستمی با موضوعات است.


اصلاحیه: مثل اینکه دسترسی به سایت "رای بن مستند"  مقدور و مشکل برطرف شده  ، هرچند که سایت مدتهاست آپدیت نشده.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

فیلم کوتاه تهران ( ورک شاپ ساعت 2 و نیم بامداد!)

راستش اولش اومدم راجع به 35 امین دوره جشنواره فیلم کوتاه تهران بنویسم ، ولی دیدم ارزش نداره واسه انبوه فیلمای بد ، اهالی فرهنگی ( یا به ظاهر اهالی فرهنگی) که تو صف جلو می زدن ، فیلمسازانی که عوض فیلم دیدن ، پایین پردیس ملت سیگاری می کشن و راجع به ایده های منور الفکرانه ی سینمایی شون ابراز فضل می کنن صحبت کنم.

پس ترجیح دادم از ورک شاپ ساعت 12 تا 2:30 بامداد مهرداد اسکویی تعریف کنم.

قبلا و در این پست از ورک شاپ اول اسکویی نوشتم.

اما روز آخر جشنواره که مشغول گپ زدن با چنتا از بچه هایی بودم که ورک شاپ ها رو به طور کامل ثبت نام کرده بودن ( من فقط ورک شاپ اسکویی رو ثبت نام کردم) بچه ها گفتن، به این دلیل که خیلی از حرف ها در ورک شاپ اسکویی ناتموم مونده بود ، مهرداد اسکویی حاضر شد یک شب دیگر برای علاقه مندان صحبت کنه .

اول فک کردم بچه ها ایستگاه ام رو گرفتن  و حسابی دارن بهم می خندن! آخه ساعت 12 تا 2 و نیم بامداد تایم برگزاری ورک شاپه! (به قول آقای خیابانی ورک شاپ توو فردا بود)

اما برای اینکه اینکه خیالمان راحت شود ، از مسئول ورک شاپ ها جریان را پرسیدیم و در عین تعجب شنیدیم که :

بععععله، به دلیل برنامه ی فشرده ی کارگاه ها و اینکه به آخرین شب جشنواره رسیده بودیم ، زمان برگزاری کارگاه از 12 تا 2:30 بامداد تعیین شده است.

 

 

مهرداد اسکویی، مثل همیشه ، خستگی ناپذیر و پر انرژی در ورک شاپ حاضر شد و حاضران خسته را به شور و هیجان وا داشت.

این بار ، دکتر الستی ای هم در ورک شاپ حاضر نبود و اسکویی ، سعی کرد از خاطراتش کمتر صحبت کنه و بیشتر با هم فیلم ببینیم و گپ بزنیم.

چند فیلم ، از فیلم های امسال جشنواره پخش شد. فیلم اول که از همه بیشتر دوست داشتم ، فیلم کوتاه و ساده ای بود که از یک قبرستان شروع می شد و به زباله دان ختم می شد! ( متاسفانه اسم فیلم یادم نمیاد)

همین واقعا!

انقدر فیلم ، فیلم خوبی بود که واقعا داستان را در مدیوم نوشته نمیشه توضیح داد. فیلم بود واقعا

کارکرد درسته تصویر و صدا که به فضا سازی درستی بدل می شد.

یکی از مهمترین نکاتی که اسکویی درباره ی آن صحبت کرد ، ساخت لحظات از طریق صداگذاری درست بود.

در همین فیلم مزبور ، مخاطب با یک پد صدای مناسب که از ابتدای فیلم لحظه به لحظه صدایش بیشتر می شد ، به عمق لحظه نفوذ می کرد.

اسکویی سپس  به پخشی سکانسی از فیلم رویاهای دم صبح خود پرداخت. دختر 16 ساله ای که در کانون اصلاح و تربیت زندانی است ، بیش از یک سال است که بچه اش را ندیده است. امروز ، بچه ی یکی دیگر از دخترهای کانون را می آورند تا مادرش را ببیند. زمانی که بچه را می آورند ، در جمع دخترای کانون ولوله ای برای دیدن بچه برپا می شود ، دختری که بچه اش را برای یک سال ندیده ، بچه ی یک ساله ی هم بندی اش را در آغوش می کشد ، بغض می کند و بچه را پس می دهد و با گام هایی لرزان به سمت تختش می رود.

اسکویی همان طور که در جلسه ی قبل ورک شاپ گفته بود ، باز هم تکرار کرد که :

من لحظات رو میسازم. من همه ی صدا ها رو سر صحنه صدابرداری می کنم ، اما در جریان صدا گذاری ، صدا ها رو اونجوری که احساس می کنم نیاز قصه است استفاده می کنم.

اسکویی گفت:

داستان من توی واکنش انسان هاست که ساخته می شه ، نه کنش.

 واکنش این دختر به دیدن یه بچه ، مثل بچه ی خودش در زندانه که برای من مهمه. من از قبل خودم به فیلمبردارم گفتم که تمرکز روی دختره ، نه بچه! هرجا دختر رفت ، باهاش میری

به همین دلیله که دوربین ، بچه رو که همه دور و برشن و ظاهرا تمرکز صحنه ی روی اونه رها می کنه و دنبال دختر می ره.

به همین دلیله که با انتخاب یه قاب مناسب و یه زیر صدای خوب ، مخاطب هم حسی می کنه با این دختر ، خودشو جای این دختر و احساس اون قرار می ده و می تونه بفهمتش

یکی از مهمترین نکاتی که اسکویی بهش اشاره کرد ، خلاقیت از مسیر کاستن بود. 

ساعت ها راش و تصویر ، زمانی برای مخاطب قابل تحمل ان که همه چیز به موجز ترین شکلش تعریف بشه. اسکویی به اختصار توضیح داد که چطور با کم کردن خلاقانه ی نکات حشو و زاید روایت ، می تونیم به یک فیلم خوب برسیم.

در ادامه ، دو فیلم دیگه از فیلمای جشنواره  پخش شد. ( فیلم "تابستان چه می گوید " و "ایستگاه")

اسکویی راجع به خلاقیت این فیلم ها گفت و اینکه چگونه داوران جشنواره ها عاشق این فیلم ها میشن. بحث به تفاوت نگاه هالیوود و جشنواره ها رسید و این نکته که از نگاه جشنواره ای ها ، هالیوود ابتذال است و سینمای اصلی ، تقریبا 180 درجه مخالف هالیوود است.  

راستش نکته ای که همیشه می ترسیدم جلوی این اساتید بگویم این است که من عاشق!!! بسیاری از فیلم های جشنواره ای هستم.

 چرا که همیشه در سالن سینما با دیدن این فیلم ها خیلی خوب به خواب می روم!

راستش نه اصلا بلدم فیلم های اینجوری بسازم ( البته ، میشه به این نکته اشاره کرد که اون مدل سینما هم همچین بلد نیستم) و نه دلم می خواهد چنین فیلم هایی بسازم.

الگوی مناسب فیلمسازی برای من ، مستند های شبکه هایی نظیرHBO  وNETFLIX  است. فیلم هایی که قطعا از نظر بعد هنری و دقت علمی و خیلی پارامتر های دیگر ، شاید خیلی آثار عمیق و دقیقی نباشند ، اما همین همراه کردن مخاطب ، همین عمق حداقلی ، به نظر من ارزشمند تر است از فیلمی عمیق ، برای برای مخاطب حداقلی .

هرچند که  نباید نادیده گرفت که بسیاری از فیلم های تجاری ،انقدر بی ارزشند که حتی قابلیت بد و بیراه گفتن هم ندارند.

خلاصه که با تمام شدن ورک شاپ ، پرونده ی جشنواره هم تقریبا بسته شد و ما ماندیم و کلی سوال جدید که باید در فیلم های دنبالشان بگردیم.

مثلا من دیروز ، متوجه کارکرد بزرگ نمای واکنش و صدا گذاری در فیلم شوالیه ی تاریکی نولان شدم.

من این فیلم را بارها دیده ام ، ولی هرگز متوجه این پلان ها نشده بودم. هرچند که بلاخره فیلم محصول هالیوود است و این پلان ها را بدون عمیق شدن نشان می داد ، ولی حتی در فیلم های این چنینی هم در روایت داستان به این ریزه کاری های بسیار مهم توجه می شود و اصلا بنظرم دلیل اهمیت امثال نولان و فینچر در سینما توجه به همین جزییات است. به گونه ای که برای مخاطب عام هم جذاب باشد و حوصله ی او را سر نبرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

خر و خرابات

پیش از این و در این پست ، درباره ی مستند خوب خرامان نوشته بودم. آرش اسحاقی پیش از خرامان ، دو مستند خر و خرابات را ساخته که امروز فرصتی دست داد تا در موسسه خوانش به تماشای این فیلم ها بنشینیم.

خرابات ، خر و خرامان تشکیل یک تریلوژی را می دهند (تریلوژی خر) که البته راستش حداقل من خیلی متوجه وجوه مشترک این سه مستند نشدم. ( شاید جواب این سوال رو بشه در این مصاحبه ی کارگردان گرفت.)

به طور خلاصه خرابات راجع به فرقه های مختلف  صوفی گری است.

خر به رابطه ی مردی میپردازد که با 12 خر! زندگی می کند.

و خرامان هم که درباره ی یک رقصنده ی مرد است.

نکته ی اولی که برای من جلب توجه کرد این است که  پیشرفت اسحاقی  کاملا مشهود است.

آرش اسحاقی که پیش از کارگردانی تریلوژی خر بیشتر به عنوان تدوینگر و صداگذار ( علی الخصوص صداگذار)  چهره ی شناخته شده ای در سینما محسوب می شد ، سال 91 مستند خر را می سازد.

همه چیز با شعر خیام شروع می شود:

گاویست در آسمان و نامش پروین

یک گاو دگر نهفته در زیر زمین

چشم خردت باز کن از روی یقین

زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین

کات به تعدادی بچه که در دریا ی ساحل کنگان ( هم حدودای عسلویه و تاسیسات پارس جنوبی) مشغول بازی هستند. مسلما چنین کاتی از تماشاگر خنده ی خوبی میگیرد ، اما راستش من خیلی متوجه منظور دقیق کارگردان نشدم ، یعنی اگر منظورش شوخی عمیق تری هم بوده، یا به دلیل ادامه ندادن این شوخی تا آخر فیلم  یا به هر دلیل روایی دیگری به خوبی موفق نشده آن را بیان کند یا حداقل من نتوانسته ام درست متوجه شوم.

پلان بعدی ای که از فیلم در خاطر دارم ،  پلان هایی از مرد و خرهایش در خانه است . ( خانه که چه عرض کنم ، حیاتی که آلونکی هم در آن وجود دارد)

یعنی راستش دقیق یادم نمیاد اون وسطا چی شد که به مرد و خرهایش رسیدیم! بعد هم  یک سری مصاحبه داشتیم با همسایه و برادر

درباره ی رابطه ی مرد با الاغاش

یه سری نما از نحوه ی تعامل مرد با الاغاش

نماهیی که نشون می دن مرد چجوری از این ور اون ور کارتون و میوه جمع می کنه تا بده به خرهاش

مرد به ساحل میره تا ماهی بخره ، نه واسه خودش! واسه خرهاش! میگه خودش نون و خرما و نمک می خوره ، میگه حاضره  خودش بمیره ، ولی خرهاش باشن

مصاحبه با نزدیکان مرد که می گن چی شد که کارش به اینجا کشید و اینکه این مرد کنار معدن انرژی جهان ، چرا باید اینجوری ( بدون برق و بدون هیچی ) زندگی کنه

ولی خود مرد اصلا از اینکه وضعیت  کنگان اینجوری شده و پر از تاسیسات نفت و گاز شده راضی نیست

یه سری پلان از تاسیسات نفت و گاز عسلویه داریم

یه سری پلان از مغازله ی شبانگاهی خرها بغل گوش مرد! و مرد که میگه: هیچ زنی حاضر نمیشه باهاش ازدواج کنه

صب پلان خرها در روز که دارن سوار هم میشن و کات به بچه ها که دارن بازی می کنن و مسابقه ی خر سواری میدن! و یکی خر اون یکی میشه و با هم مسابقه میدن

شاید بگید اشکال از حافظه ی منه که تقریبا هیچ چیز رو نگه نمی داره و در کمتر از 24 ساعت ، بخش های زیادی از فیلم رو فراموش کرده. در این که حافظه ی من چیزی رو ثبت نمی کنه و عادت دارم موقع فیلم دیدن یه چرت کوچولویی بزنم! ( من میگم یه کوچولو ، شما هم بگید کوچولو ، چه کاریه آدم خاطر خودش رو مشوش کنه!) که شکی نیست.

اما مساله اینه که اگه روایت به درستی صورت می گرفت ، اگر تنشی وجود داشت ، داستان پردازی درست یا حتی یک کارکتر واقعی برای مخاطب شکل می گرفت که میتونست با کارکتر همذات پنداری کنه ، قطعا این یادداشت این شکلی نمی شد!

بنظر من کارگردان باید کاری کنه که فیلم در ذهنش مخاطبش موندگاربشه.


و اما مستند خرابات

طبق گفته های کارگردان ، خرابات حاصل کار تحقیقاتی بسیار سنگینی بوده که بخشی از آن را در دوران دانشجویی و بخش های دیگر آن در مرحله ی پیش تولید خرابات انجام شده است. 

خرابات از یک کنیسه شروع می شود. بعد به کلیسا ختم می شود و بعد از آن ، بازهم یادم نمیاد چگونه ، ولی به فرقه های صوفیانه ی ایرانی ( مثل دراویش گنابادی و ... ) می پردازد.

هرچند که مدت زمان مستند خرابات نزیک به یک ساعت بود و حجم اطلاعاتی که به مخاطب می داد بسیار بیشتر از مستند خر بود ، اما شلختگی روایت در این اثر هم موج می زد . 

 همان طور که حتی بنظرم در مستند خرامان هم مشکل تمام کردن به موقع فیلم بزرگترین مشکل فیلم بود ، اینجا هم کارگردان بدون اینکه فیلم مشغول دادن اطلاعات خیلی جذاب و هیجان انگیزی باشد ، فیلم را ادامه می دهد.

بعید می دانم مخاطب عام تحمل دیدن یک مستند آموزشی ، آن هم با این تایم بالا را داشته باشد. هر چند که  خرابات تقریبا به هیچ موضوعی به طور کامل نمی پردازد و ترجیح می دهد به مختصری از هرکدام اشاره کند ، اما در اواخر فیلم سعی می کند به سوالات مهمی دربارهی دیدگاه های صوفیان پاسخ دهد. پلان های پایانی فیلم که عملا به مباحثه ی بین دو استاد دانشگاه اختصاص دارد که یکی مدافع تصوف  است و  تصویر نورعلی تابنده را  در بک گراند دارد و دیگری مخالف است و تصویری در بک گراند ندارد.

خلاصه اینکه

مساله ای که واضح است این است که برای ساخت خرابات زحمت بسیار زیادی کشیده شده ، به مناطق مختلفی سفر شده و فیلم پلان زیبا کم ندارد.

پلان هایی چشم نواز از رقص های عرفانی که این جمع ها کمتر اجازه ی حضور دوربین در جمع های خود را می دهند. این که دوربین موفق شده به چنین مکان هایی نفوذ کند نشان دهنده ی میزان تلاش و توانایی کارگردان در نزدیک شدن به موضوع است.

اما به دلیل ضعف روایی داستان ، نزدیک نشدن به کارکتر ها و استراتژی از هر چیزی کمی گفتن ، عملا این همه تلاش و زحمت ، به اثری کم تاثیر مبدل می شود که  فقط برای پژوهشگران این حیطه جذاب خواهد بود. من که از این یک ساعت فیلم انصافا هیچ چیز به خاطر ندارم!

در پایان می توان گفت ، آرش اسحاقی فیلمسازی با جسارت است که به سراغ دغدغه های ذهنی خودش می رود و فیلم به فیلم ، کارکشته تر می شود. چنانچه خرامان واقعا اثری قابل دفاع و به یادماندنی از آب درآمده.

من که بی صبرانه منتظر اثر بعدی اسحاقی هستم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

خاطره ی یک لمیز نشینی

توجه: راوی این داستان شخص دیگری بوده

دو تا پسر با یه دختر حدودا 23-24 ساله اون ور لمیز نشستن و دارن بازی میکنن

هرچی هست دارن درباره ی پسر تنهای اون ور کافه حرف میزنن ، دختره ترسیده

خیلی  استرس داره

ولی می خنده

دوستاش بهش می گن برو جلو

نترس

ولی دختره هی دل دل می کنه

می ترسه

نگاه می کنه ، می خنده و به دوستاش نگاه می کنه

پسر اون ور کافه هم  انگار میدونه چه خبره

یه  ته لبخندی داره و داره زیر زیرکی گوش میده

دختر میره سمت پسر:

"با من ازدواج میکنی؟"

یکی از پسرا داره بلند میشه

اون میترسه ، ولی نه به اندازه ی دختر

پسروسط کافه به شکل مضحکی میرقصه

بعدم  میره سمت یه گروه دختر و پسر و از نوشیدنیشون میخوره

حالا نوبت پسر سومه

پسر پا میشه

لامپ بالا سرش رو در میاره  و با لامپ کناری اش عوض میکنه

دختر بلند میشه ، میره کنار یه دختر دیگه و کتابش رو میگیره!

میگه می خوام صفحه 85 کتابت رو بخونم!

...

نوبت نفره بعدیه که بازی کنه

ینی چیکار میکنه؟

اگه من می خواستم بازی کنم

احتمالا بازی رو خیلی سخت تر کردم

چیه این مسخره بازی ها

چی کار دارن میکنن ؟

به لباشون اشاره می کنن و می خندن

شت!

چرا هر سه تاشون دارن منو نگاه می کنن و می خندن؟!

کافه لمیز

ساعت 3:10 دقیقه ی ظهر

( عکس متعلق به یک ساعت و نیم بعده که همه شخصیت های داستان رفته بودن)

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

در جست و جوی فریده 2

پیش نوشت: پیش تر ، یادداشت دیگری هم درباره ی فیلم " در جستجوی فریده " نوشته بودم که می توانید اینجا ملاحضه کنید.

امروز برای بار دوم به تماشای در جستجوی فریده نشستم و سعی کردم تمام تلاشم را بکنم تا متوجه شوم ، چطور فیلم حتی برای بار دوم هم توانست من رو بخنداند، اشک در چشمانم بیاورد و بدون اینکه خسته ام کند ، مرا تا پایان فیلم نگه دارد؟

منی که به سرعت حوصله ام سر میره و تمام داستان فیلم رو می دانستم.

راستش هنوز نتوانستم به طور کامل روابط بین نکاتی که در پایین آوردم را هضم کنم. پس به اندازه ی سواد ناقصم فقط به عنوان یک سری نکات جدا از هم بهشون اشاره می کنم.

1)    کارگردانان ، تلقی بسیار درستی از داستان پردازی و احساسات کاراکتر های فیلم دارند ، بسیار درست می دانند چه زمانی و کجا باید به چه شخصیتی نزدیک شوند و چه زمانی و کجا باید فاصله را با سوژه حفظ کنند  و صرفا روایت گر اتفاق باشند.

2)    مهرداد اسکویی در ورک شاپ فیلم کوتاه تهران تاکید کرد که من لحظات را میسازم. در زمان صداگذاری این کارگردان است که با تفسیر خودش از داستان ، صداگذار را هدایت می کند تا داستان مد نظر او را روایت کند. صدا گذاری در جستجوی فریده با هدایت کارگردانان بی نظیرعمل می کند و خصوصا در لحظاتی که نمای بسته تری از فریده داریم و او در حال فکر کردن است ، با یک پد صدای مناسب ، فضای ذهنی فریده را به ما می دهد. این مساله هم باعث می شود ذهن بیننده کمی استراحت کند و اطلاعاتی که در دقایق گذشته فهمیده را آنالیز کند و  هم باعث می شود به احساسات فریده دقیق تر شویم و با او همذات پنداری کنیم. البته این نزدیک شدن فقط مختص فریده نیست و به دلیل صداگذاری خوب ، به راحتی با احساسات شخصیت های دیگر داستان هم همذات پنداری صورت می گیرد. این صدا گذاری خوب قطعا نتیجه ی یک صدابرداری خوب سر صحنه است.

3)    یکی از مهمترین اتفاقاتی که باید از آغاز تا انتهای فیلم مستند رخ دهد ، تغییر است. تغییر درونی شخصیت اصلی داستان. ما از همان ابتدای کار ، در لحظات بسیاری با نماهای بسته تری از فریده مواجه می شویم که فریده مشغول نگاه کردن بقیه است. فریده فکر می کند. اما اینکه به چه فکر می کند را می توانید از نریشن های گاه و بی گاه و از آن مهمتر ، میمیک صورت فریده متوجه شد.

4)    تصویر برداری محمد حدادی در این فیلم چشم نواز است و هرچند که مشخص است کارگردان و فیلم بردار از قبل برای قاب بندی بسیاری از نماها برنامه ریزی کرده اند ، اما حتی در نماهایی هم که احتمالا بدون برنامه ریزی فیلمبرداری شده ( مثلا در زمان رفتن فریده به خانه ی خانواده ها ، زمانی که افرادی که گروه انتظارش را نداشته لب به سخن می گشایند) هر چند در برخی از این تصاویر نویز بالاست و احتمالا  نور کم بوده ، اما باز هم قاب ، قاب قابل قبولی است و بلاخره در فیلم مستند چنین چیزهایی را نمی شود پیش بینی کرد و اصلا جذابیت مستند به همین است.

5)    یکی از مهمترین جوایزی که این فیلم موفق به گرفتن آن شده ، جایزه ی بهترین تدوین برای حمید نجفی راد است. البته که کار نجفی راد  در جا گذاری هوشمندانه ی متریال ، ایجاد ریتم و تمپوی فوق العاده و رعایت نهایت ایجاز و اختصار در روایت داستان،انصافا اثری ستودنی خلق کرده است، اما نباید از کار خوب تمام عوامل فیلم گذشت که منجر به این شده که متریالی که در اختیار نجفی راد قرار بگیرد ، متریال بسیار مناسبی باشد.  وگرنه یک تدوینگر خوب هم  حتی نمی تواند با متریال بد فیلم خوبی درست کند.

6)    یکی از مهمترین مزیت های فیلم ، موسیقی آن و استفاده ی بجا از موسیقی است. موسیقی کاملا در جهت فضاسازی  داستان پیش می رود و هرچند که موسیقی در لحظات نسبتا زیادی وجود دارد ، جز لحظاتی که تعمدا بر فیلم سوار می شود (مثل موسیقی  مقامی داخل قطار) از فیلم  بیرون نمی زند و کاملا در داستان فیلم حل می شود.

7)    در جست و جوی فریده فقط داستان فریده نیست. فیلم به خوبی بین شخصیت های داستان می چرخد ، به خانواده ها نزدیک می شود و ما می تونیم خودمان را جای اعضای خانواده ها قرار بدیم و درکشان کنیم. ( خصوصا زمانی که نتیجه ی تست دی ان ای مشخص می شود)

8)    راستش سری قبلی مقداری دیر به سالن رسیدم و دقایق ابتدایی فیلم را از دست دادم. اما این دفعه که از ابتدا در سالن حضور داشتم ، شروع داستان برایم خیلی جالب بود. انقدر در طول فیلم اطلاعات به درستی پخش شده که ابتدای فیلم ، نکاتی وجود داشت که تا آخر فیلم ، دیگر هرگز به آن ها اشاره نمیشود ،نکاتی که در شکل گیری شخصیت فریده در ذهن مخاطب بسیار موثر خواهند بود.

9)    عملا روایت این داستان اول شخص و از دید فریده است و دوربین جایی حضور دارد که فریده هست. طبیعتا نریشن های این فیلم هم خود فریده می خواند. متن و گفتار نریشن ها هم خوبه و جایی خواندم که کارگردان ها گفتن ، برای متن نریشن از نوشته های وبلاگ فریده استفاده کردن.

 

و اما مهمترین راز موفقیت فیلم از نظر من  که بعید می دونم ، جایی به این صراحت بهش اشاره بشه :

10)                       مهرداد اسکویی در ورک شاپ اخیرش گفت: " داستان فیلم در واکنش هاست". فوت کوزه گری این فیلم هم ، نماهای واکنش فریده و زیر صدای مناسب این نماها در تمامی طول فیلم است. در این لحظات است که داستان ساخته می شود. در حقیقت تمامی اکشن ها و اتفاقات داستان بهانه ای برای نشان دادن این لحظات است. این لحظات مهمترین لحظات فیلم اند. فیلم داستان تغییرات درونی فریده است و این تغییرات را ما در این نماها می بینیم. باقی نماها ، اتفاقاتی است که توجیه می کند که چه شد فریده تغییر کرد و  به درک دیگری از جهان رسید.

به طور کلی در هر فیلم مستندی ، مهمترین نماها ، این نماها هستند. نماهایی که حکم چشم های شخصیت را دارند و از نگاه کردن به آن ها ، می توان به روح و ماهیت  اثر  پی برد. اگر اثری فاقد نماهایی با چنین کارکردی باشد ، احتمالا تبدیل به اثری بی روح خواهد شد. چرا که چشم ها ، دریچه ی روح هستند.

پانوشت: در نهایت و پس از این همه تعریف ، تنها کاری که می تونم بکنم اینه که همه رو دعوت کنم به دیدن مستند "در جست و جوی فریده" که این روزها در گروه هنر و تجربه در حال اکران است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی