از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

کوکوی کبوتران حرم

این تاتر سال ۹۶ موفق شد جایزه ی بهترین نمایشنامه ی جشنواره ی فجر رو ببره و انصافا، از منظر ایرانی بودن و تعریف کردن قصه های مردم پایین جامعه ی سرزمینش، کاملا موفقه.

داستان درباره ی ۱۲ زنه که برای زیارت امام رضا میان مشهد و چند روزی رو در مهمانسرایی که طبقه ی پنجم ساختمانی قرار داره که ازش میشه صن حرم رو دید، مستقر میشن.

این افراد که به جز دو خواهر، همه با هم فامیل اند، درگیر یک عالمه داستان های مختلف هستند که ما با حفظ موقعیت فیزیکی مون در سالن مهمانسرای طبقه پنجم، شاهد این ماجرا ها هستیم.

در جاهای مختلف اثر از نمایش های زنانه ی ایرانی در عصر قاجار استفاده می شه که نشون دهنده ی سواد خوب سازندگان این تاتر از تاریخ هنرهای نمایشی در ایرانه.

این نمایش تونسته با انتخاب یک لوکیشن منحصر بفرد، موقعیت های دراماتیکی بسازه که این افراد هرکدوم داستان هایی از گذشته شون برامون بگن. (و نشون بدن) خنده هایی که از تماشاگر گرفته میشه در اثر کاملا بجاست و موجب میشه تلخی اثر، قابل هضم باشه. بخش تعویض چادرها یکی از به یاد ماندنی ترین صحنه های بصری طول نمایشه و خیلی خوب و خیلی جالب بود که تاتر با پایین آمدن چلچراغ تمام شد.

البته که بنظرم پایان کار جا داشت خیلی بهتر از این ها هم باشد.

اما مساله ی مهمتری که با این اثر داشتم، تعدد شخصیت ها و به طبع آن، ول شدن گاه و بی گاه شخصیت ها بود! شخصیت ها همه الکن باقی می ماندند و ما دلیل سندگلی برخی شخصیت ها را نمی فهمیدیم. تایم نمایش واقعا زیاد بود و من یکی را خسته کرد، هرچند از جذابیت داستان هم نمی شود گذشت.

باید بپذیریم که زندگی مردمان پایین شهر چندان شیرین نبوده و نیست، اما این حد از گذشته های سیاه در زندگی تک تک کارکتر ها هم دیگر بنظرم نامناسب بود.(کاری به این ندارم که چقدر زندگی این قشر سیاه است، بنظرم برای یک اثر نمایشی که مردم عادی مخاطب آن هستند، بیش از اندازه سیاه بود، یعنی سیاهی اش به گونه ای بود که شاید مخاطب را پس می زد)

هرچند که جایی می خوندم که بارها و بارها اثر با تیغ سانسور مواجه شده که اصلا هم غیرقابل انتظار نیست، چرا که همین حالاش هم روی خط قرمز حرکت می کند، اما اثر کاملا اثر خوبی است (عالی نیست) و مسلما برای روی پرده بردنش خیلی زحمت کشیده شده.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

خروجی پژوهشکده ها

حدودای یک سال پیش بود که یکی از دوستان رو دیدم و کمی گپ زدیم از این ور اون ور و بحث رسید به اینکه هر کدوممون چه می کنیم.

بعد از توضیحات من، گفت منم دارم روی طرح ایجاد یک پژوهشگاه برای یکی از سازمان ها کار میکنم.

(عکس صرفا تزیینی است )

من که خیلی با این کار موافق نبودم، سعی کردم بهش بگم می دونم نیت تو خیره، ولی الان از شهرداری تهران تا شورای شهر کرج هم دیگه واسه خودشون پژوهشکده دارن! تقریبا هر وزارت خونه ای واسه خودش پژوهشگاه داره.

جهاد دانشگاهی و بانک مرکزی و تامین اجتماعی که جای خود.

مجمع تشخیص و نهاد ریاست جمهوری و مجلس و قوه ی قضاییه هم که دارن پژوهشکده هاشون رو. ولی حالا یا خروجی مطلوبی ندارن، یا به حرفاشون عمل نمیشه. من بنظرم بهتره اگه می خواید کاری کنید، چند نفر رو بزارید که خروجی کار این همه نهاد پژوهشی دیگه رو بررسی کنن.

حالا کاری به این نداریم که این دوست ما رو هم عزیزان چند ماه بعد کنار زدن و در نهایت کاری که خودشون می خواستن رو کردن و اون نهاد که یک پژوهشکده ی کوچک در حوزه ی تخصصی خودش داشت، داره یک پژوهشگاه بزرگ با قابلیت سرک کشی به حیطه های دیگه راه می اندازه.

اما نکته ای که یک گوشه ای از ذهن منو این چند روزه به خودش مشغول کرده اینه که:

ما این همه دانشگاه و این همه پژوهشکده در کشور داریم.

خروجی این ها کجاست؟ چرا ما سال به سال، در ملموس ترین شاخص ها (از جی دی پی گرفته تا رشد اقتصادی و شاخص فساد و ... ) داریم افت می کنیم؟

چرا ما داریم از همه جای جهان عقب می افتیم؟ چرا صدای این همه پژوهشکده در نمیاد؟

اگر درمیاد و به سازمان های خودشون اطلاع می دن و احتمالا نقشه ی راه می دن، چرا اجرایی نمیشه؟ یا اگه میشه، چرا به شکست میخوره؟ یا اگر موفق میشه، چرا دیده نمیشه؟

من واقعا در حدی مطلع نیستم و اصلا سوادش رو ندارم که بتونم نظر کارشناسی درباره ی این سیستم ها بدم (دقیقا جون میده واسه اینکه یکی از پژوهشگاه ها بیاد یه پروژه ی تپل در این باره تعریف کنه و کلی پول به باد بده) اما چیزایی که بنظرم میاد رو این پایین می نویسم، طبیعتا هم فقط دارم حس و شهودم رو از دیده هام می نویسم و هیچ دلیلی برای درست بودن حرفام ندارم:

  • بخش زیادی از افرادی که در این شوراها هستن، بازنشتگان یا افراد در شرف بازنشستگی سیستم ها هستند و این آخر کاری می خواهند تا آخرین قطره از سیستم بکنند. در جلسات هم موزشان را می خورند و باقی را تماشا میکنند و زمانی حرف میزنند که منافع رفقایشان در سیستم تحت شعاع قرار گرفته باشد. البته به جوان گرایی اهمیت می دهند و از هر فرصتی برای اینکه پروژه های سیستم را به فرزندان و نزدیکان خود واگذار کنند، دریغ نمی کنند.
  • بخش زیادی از افرادی که در این شوراها هستن، بازنشتگان یا افراد در شرف بازنشستگی سیستم ها هستند که اتفاقا افراد با سواد و با تجربه ی سیستم ها هستند. ولی چون سیستم احساس کرده که مزاحم اند و نمیگذراند مدیران نالایق کارشان را بکنند (و اگر این افراد کنار مدیران نالایق قرار بگیرند، بی سوادی مدیران بیشتر توی چشم میاد) آن ها را به حاشیه رانده اند. این افراد یا بیخیال شده اند و فقط حقوقشان را می گیرند، یا هنوز احساس مسولیت می کنند و با جدیت در جلسه ها سعی می کنند راهکار بدهند، ولی موز خوران که معمولا مدیریت بالادستی پژوهشکده را بر عهده دارند،با پرتابی سه امتیازی بررسی های کارشناسی را درون سطل آشغال می اندازند و کار خودشان را می کنند.
  • بخش زیادی از افرادی که در این سیستم ها هستند، جوانان هستند که به صورت نسبی یا سببی با موز خوران رابطه دارند. پژوهشکده ها با توجه به وجهه ی علمی شان نقطه ی خوبی برای ورود جوانان به سیستم و تبدیل شدن آن ها به موز خورهای آینده هستند.
  • بخش زیادی از افرادی که در این سیستم ها هستند، جوانان هستند که اتفاقا دارای صلاحیت های علمی بالایی هستند، ولی چون کار اجرایی نکرده اند، توان دادن مشاوره های بدرد بخور به سیستم را ندارند و فعلا خودشان را با حقوق بخور نمیر اداره راضی کرده اند تا راه و چاه را خوب یادبگیرند و بعدش، شرکت مشاوره ی خصوصی خودشان را بیرون از اداره راه اندازی کنند.
  • در بسیاری از اداره ها، موز خوران جوان و پیر کنار هم می نشینند و راه حل می دهند. این راه حل ها که تضمین کننده ی ثروتمند شدن نزدیکان موزان خوران است، توسط سیستم اجرا می شود و نتایج نامطلبوش، دید سیستم نسبت به نظرات کارشناسی و طرح های پژوهشی را مخدوش می کند.
  • بنظر می آید در بسیاری از موارد، خروجی پژوهشکده ها خروجی خوبی است، اما سیستم به شکل ساختار یافته، کار خودش را می کند! چرا که منافع موز خوران درون سیستم در این مساله نهفته است.
  • بعضی وقت ها نظر پژوهشی خوبی داده می شود، توسط سیستم هم به خوبی اجرا می شود، نتیجه هم مطلوب است، اما موزخوران چون منافعشان در این رویه نیست در رسانه هایشان بوق و کرنا می کنند که این کار چقدر فاجعه آمیز بوده و خطر در راه است. برای موارد دیگر می توان فکر چاره بود، اما این مشکل آخر را بعید می دانم به این راحتی ها بتوان حل کرد.

نتیجه گیری: عامل تمامی مشکلات موز است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

گفتمان مشترک

دکتر محمود سریع القلم به تازگی مطلبی در وب سایتشون منتشر کردن با عنوان

 چرا جامعۀ ما دموکراتیک نمی شود؟

اکیدا بهتون توصیه می کنم حتما یادداشت ایشون رو با دقت بخونید.

دکتر سریع القلم به نکته ی بسیار مهمی اشاره کردن که شاید شما هم مثل من کمتر بهش دقت کرده باشید.

طبقه ی به اصطلاح الیت جامعه ی ما ، مملو از دسته ها و گروه های متعددی است که این دسته ها بعضا با هم هیچ گفتمان مشترکی ندارن.

به این معنا که حتی رفرنس های این گروه ها در منظومه های متفاوتی قرار دارند، آن وقت ما چگونه انتظار داریم که آدم های مختلف این طبقه ی به اصطلاح الیت به یک درک مشترک از یک مفهموم برسند؟

عدالت

قانون

خروج

دعوت می کنم که این روزها به تماشا حاتمی کیا در اکران آنلاین آن بنشینید. اکیدا قصد نداشتم و ندارم به دلایلی درباره ی این فیلم در فضای عمومی بنویسم و حرفی بزنم. اما از شما دعوت می کنم که به معنایی از مفاهیم بالا که در ذهن کارگردان خروج وجود دارد بیندیشید.

چقدر به مفاهیمی که از این واژه ها در ذهن شما وجود دارد ، دور یا نزدیک است؟

فاصله ی درک ما از مفاهیم در این روزگار حیرت انگیز است. البته دلیل آن هم مشخص است. با گسترش اینترنت فرقی نمی کند کجای دنیا باشی. همیشه و همه جا به هر منبعی که بخواهی دسترسی داری.

این در شرایطی است که ما اصلا و اصولا درباره ی پدیده های مدرن نیندیشیده ایم و اصلا بسیاری از این پدیده های مدرن ،‌شاید نیاز ما در آن دوره نبوده که به آن ها فکر نکردیم!

آن وقت چیزی که نفهمیدیم را به زور وارد کردیم. (شاید احساس کردیم بلاخره هرچه نداشته باشد کلاس دارد)

همین شد که بعد از چند سال که حالا اتفاقا هم به آن مفاهمیم نیاز داشتیم و هم دقیقا نمی دانستیم یعنی چی، دست به مفهموم سازی زدیم.

هرکه هم گفت خب این چیزی که شما ساختید ربطی به اون چیزی که در غرب هست و ما این رو از اونا گرفتیم، نداره.

دوستان گفتند: شما نمی فهمید! ما این ها رو بومی سازی کردیم. (بخونید هم وزن خودمون پایین اوردیم)

این شد که مفاهیمی نظیر عدالت  و قانون توسط هر گروهی و با توجه به منافعشان مفهوم پردازی می شود. (بلاخره شاید برای ما آب نداشته باشه ، ولی برای بعضی ها مثله اینکه اتفاقا نان خوبی هم داره)

داشتم فکر می کردم

تازه ما برای عدالت ، قانون و تعابیری از این دست، واژه داریم.

داستان داریم

افسانه داریم

اگر گذشته را نبش قبر کنیم ، بلاخره یک چیزهایی ته مه ها پیدا می کنیم.

ولی برای آن مفاهیم مدرنی  که هیچ واژه ای نداریم چه؟

منظورم آن هایی است که حتی داستان و افسانه ای هم برایشان نداریم.

یعنی اصلا تا بحال بهشان فکر نکرده ایم؟

اصلا آیا می تونیم بهشون فکر کنیم؟

آیا می توانیم لیستی از مفاهیمی که در نقاط دیگر دنیا وجود دارد و ما نداریم ، تهیه کرد؟ آیا اینکار مفید است؟

ما چه مفاهیمی داریم که کمتر نقطه ای از جهان به آن فکر می کند؟

چرا ما برای برخی مفاهیم یکسان، این همه واژه داریم، آیا ما به این مفاهیم خیلی بیشتر فکر می کنیم؟

اصلا ما امروز کجای دنیا ایستاده ایم ؟

آیا ممکن است ما صرفا در توهمی از جایگاهمان قرار داشته باشیم؟

اصلا باید چه کار کرد الان؟

گفتگوی ملی راه انداخت درباره ی عدالت و قانون و مفاهیم دیگر

گروه های مختلف در طبقه ی الیت مدام در تربیونهاشون به هم می تازند، تهش که چی؟

وقتی ما ادبیات یکسانی برای حرف زدن نداریم، چگونه می توانیم به نتیجه برسیم؟

یعنی تنها کاری که باید بکنیم این است که منتظر بنشینیم تا نسل عوض شود و امیدوارم باشیم نسل جدید، گونه ی دیگری فکر کند؟

نظر شما چیست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

از محمد معماریان تا محمد معماریان

این چند روزی که دیگه حسابی قرنطینه!‌ برمن مسلط شده  و کار کردن برام سخت شده ، به خوندن و شنیدن مطالب ترجمان می گذرونم و واقعا ، چقدرخوبن این تیم ترجمان و چقدر مقالات و کتاب های خوبی رو ترجمه می کنن.

یکی از مترجمان اصلی این تیم ، محمد معماریانه

می خواستم کمی سرچ کنم تا با این آدم بیشتر آشنا شم

 در اولین نتیجه ی سرچ ،‌این محمد معماریان رو پیدا کردم! (پیراهن آبی)

یک میلیون هم فالوور داره

کاری به این ندارم که به عقیده ی من  جایگاه این کجا و آن کجا

حتی به این هم کاری ندارم که از تعداد نظرات و تاریخ آخرین آپدیت ، معلومه همچین هم کسی به وبلاگ محمد معماریان مترجم سر نمی زنه و اون ور ، دوست عزیزمون یک میلیون فالوور داره و نکته ی جالبترش اینجاست که ویدیو هایی که میسازه برای من اصلا خنده دار نیست.

ولی داشتم فکر می کردم چقدر تمام این ویدیوهای به اصطلاح طنز الگوهای فیلمفارسی ها رو دارن بازتولید می کنن. به نوعی میشه گفت امروز که رسانه های رسمی ایران نه می خوان و نه می تونن فرهنگ پاپ جوانان شهری رو نشون بدن ، این ویدیو های طنز اینستاگرامی هستن که به بازنمایی تفکرات، رویاها و آرمان های این طبقه می پردازن و اصلا دلیل اقبال بهشون هم همین نکته است.

داشتم فکر می کردم که چقدر در دوران عجیبی هستیم که به اصطلاح هکرهایی مثل بهروز کمالیان (تامین کننده ی امنیت پیج اینستاگرامی محمد معماریان) ، تبدیل به شومن های کت و شلواری اینستاگرام شدن و تصاویری با بادیگارد و در لوکیشن ولنجک از خودشون منتشر می کنن.

تازه ، بعید می دونم محمد معماریان مترجم با این کتاب هایی که ترجمه کرده ، درآمدی حتی نصف درآمد محمد معماریان اینستاگرامر داشته باشه.

نمی دونم ، فقط می خواستم این اطلاعات که احتمالا به درد هیچ کس نمی خوره رو با شما هم به اشتراک بذارم که دیگه دارم از ادامه ی این شرایط کرونایی خل میشم!

پی نوشت: طبیعتا باید برای رفع هرگونه سو تفاهم تاکید کنم که این متن خدایی ناکرده قصد توهین یا حتی انتقاد نسبت به هیچ کدام از این عزیزان رو نداره و من به شخصه مخلص همه ی دوستان هستم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

هم هوایی

زن در ایران

نگاهی به تاتر هم هوایی

من موفق به دیدن فیلمی از این تاتر شدم که در سالن اکو و با بازی ستاره اسکندری ،‌الهام کردا و باران کوثری به روی پرده رفته و طبیعتا من امکان قضاوت درباره ی سایر اجراهای این تاتر را ندارم.

نخستین چیزی که در طول تمامی داستان ذهنم را درگیر کرده بود ، دکور خود نمایش است. یک آشپزخانه که تقریبا همیشه ، دو تا از سه زن در آن مشغول آشپزی اند. آشپزی ، ظرف شستن ، جمع و جور کردن ،‌همه ی این ها کارهای به اصطلاح زنانه ای هستند که در این سال ها توسط خانم ها انجام شده اند و بنظر می رسد ، دلیل این دکور هم همین مساله باشد.

هم هوایی روایتی از زندگی سه زن است. روایت هایی که به مرور زمان می فهمیم روایت های چه افرادی هستند. تمهید دادن اطلاعات قطره چکانی در شرایطی که نمایشنامه فاقد هرگونه دیالوگی است و عملا بر مونولوگ بنا شده ،‌ ضرورتی دو چندان دارد.

در لحظه ی اول نمایش ، یک عالمه لیمو امانی رها شده روی زمین خودنمایی می کند که در دقایقی بعد ، متوجه می شویم که دلیلش چیست و به علت چه خبری از دست های الهام کردا رها شده اند. لهجه ی الهام کردا جالب توجه است (چون واقعا اطلاعی درباره ی میزان درست بودن لهجه ی شیرازی اش ندارم ،‌جرات نمی کنم صریح تر اظهار نظر کنم ) و استفاده ی مداوم از فلش بک و فوروارد به واسطه ی نوع روایت عالی عمل می کند.

انگار که مشغول دیدن فیلمی هستیم و سه نفر همزمان با هم تدوین موازی شده اند! این تداوم هم با واژه ها حفظ می شود. مثل کسی داستانش را تا واژه ای تعریف می کند و با استفاده از همان واژه شخص دیگری داستان خودش را تعریف می کند.

به این دلیل که بنظرم بخشی از جذابیت اجرا این است که آدم خودش کشف کند چه کسی جای چه چهره ی حقیقی بازی می کند ، چیزی از این عنصر کلیدی نمایش نمی گویم ، ولی به نظرم این نمایش خوب ، می توانست کمی کوتاه تر باشد ،  در دقایق پایانی صرفا قصد احساساتی کردن مخاطب را دارد و انگار از ملات داستانی کافی برای ادامه ی راه برخوردار نیست.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

خنکای ختم خاطره

پیش از این پست اینجا ، آنجا و اون یکی جا درباره ی تعدادی تاتر که جدیدا آن ها را دیدم ، نوشتم.

این پست به یک تاتر با موضوع دفاع مقدس می پردازد.

خنکای ختم خاطره

حمید رضا آذرنگ را به عنوان بازیگری توانا در تاتر همه می شناسند. اما من دفعه ی اولی بود که از او نمایشنامه نامه ای می دیدم و باید بگویم ، متن او ، نشانه دهنده ی شناخت خوب او نسبت به خانواده ی شهداست. (بنظر میاد اینکه تا ۱۸ سالگی در اندیمشک زندگی کرده ، به شناخت بیش از پیش این آدم ها کمک زیادی کرده باشه)

البته شناخت خوب آذرنگ از فرهنگ ایران را می توان در بخش های استفاده از نوحی و مرثیه خوانی به سبک و سیاق محرم به خوبی متوجه شد.

او به خوبی احساسات مخاطبان را در اختیار می گیرد تا همراه با طنزی هوشمندانه ، روایتی تراژیک از خانواده های شهدای جنگ ارایه دهد.

داستان ، از پیدا کردن رزمنده ای که ن یوسف نام دارد ، آغاز می شود ، اما رزمنده نمی تواند حرف بزند و بنیاد شهید ، الان این همه سال بعد از جنگ چگونه باید یوسف را به خانواده اش برساند.

کارمندان بنیاد شهید به خانه های خانواده ی شهدایی که شهید گمنامشان یوسف نام دارد می روند تا بفهمند یوسف داستان ما متعلق به کدام خانواده است.

دکور هوشمندانه که شکل یک بازی ماز است ، طراحی لباس درخشان که با رنگ های خاکستری اش به خوبی فضا سازی می کند و استیج در وسط تماشاگران ،‌همه و همه به خوبی کارکشتگی نیما دهقان ، کارگردان اثر در هدایت این مجموعه را به ما نشان می دهد.

بازی بازیگران عالی است و بازی آذرنگ حیرت انگیز است ، نمایش به خوبی از خود مدیوم تاتر بهره می برد و مخاطب را احساساتی می کند و با خانواده های این شهدا همراه می کند.

اما شاید نقطه ی ضعف نمایش همینجاست. هرچند که این مساله احتمالا برمی گردد به سلیقه ی تماشاگر ایرانی ، اما عموم نمایشنامه های ایرانی به طرز اغراق شده ای علاقه به احساساتی کردن مخاطب دارند و به نظر می آید از نظر مفهوم ، خیلی دست پری ندارند.

این دقیقا مشکلی است که در پایان نه چندان خوب کار ، بیشتر خودنمایی می کند.

هرچند با تمام این تفاسیر و اینکه تنها نسخه ای کم کیفیت با صدای دیستورد! از این نمایش روی یوتیوب موجود است ،‌شما را به دیدن این نمایش خوب دعوت می کنم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

کلاه قرمزی

 

دیدن کلاه قرمزی ، خصوصا در ایام کرونا انگیز کنونی ، حتما یک اقدام منطقی و مفرح بخش است. در دوره ای که تلویزیون مملو از برنامه های سخیف و مبتذل و کم مایه که نه،‌بی مایه است ، وجود این برنامه غنیمت است.

هر چند که متاسفانه یکی دو سال است که فصل های جدید این مجموعه هم ساخته نمی شود ، اما قصد دارم در این یادداشت به یکی از بخش های جذاب این برنامه ،‌یعنی آیتم نمایشی آن بپردازم. آیتمی که به طور خاص به انجام یک نمایش ، مثلا اتللو می پردازد.

البته در این یادداشت قصد دارم به مجموعه نمایش هایی که با موضوع خواستگاری در کلاه قرمزی ساخته شده اند ، بپردازم.

دکور

شاید بتوان جالب ترین و متفاوت ترین المان این مجموعه نمایش های ایرانی را در بک گراند تصویر دید!‌ جایی که یک فرش نصب شده. برای من که خیلی جالب بود.

تعدادی المان کوچک هم تدارک دیده شده که با آن ها نمایش اجرا شود.

بازیگران

با توجه به اینکه در این مجموعه اکثر بازیگران مرد هستند و در نمایش های خواستگاری حداقل نیمی از پرسوناژ ها باید زن باشند ، در نتیجه عروسک ها باید تغییر جنسیت بدهند که این خود طنز بیشتری ایجاد می کند.

گریم و لباس

عموما با استفاده از روسری ، چادر ، سبیل ، گل سر یا چیزهایی از این قبیل عروسک ها تغییر شکل می دهند.

المان های تصویری مثل آنتن

هرچند به خاطر ذات ماهیت کار ، در بخش هایی اثر بیش از حد بر کلام تکیه دارد و می توان آن را مشابه یک نمایشنامه ی رادیویی دانست ، اما تیم تمام تلاش خود را کرده تا حد نهایت آن را تصویری کند.

از خواستگاری رفتن برای یک آنتن (و آن را در تصویر می بینیم) تا خواستگاری رفتن برای مداد.

 

 اصل ماجرا و محور جانشینی

تصور کنید بخواهیم داستان خواستگاری یک پسر و دختر را تعریف کنیم. چی میگیم و چه اتفاقی می افتد؟

حالا جای پسر و دختر ، یک کاغذ و قلم یا یک چای و قند بزارید. این اتفاقیه که در ساخت ماجرا می افتد. اما هدایت این اتفاق تا اوج دیوونه بازی فقط ازدست یک تیم خلاق و کاربلد برمیاد.

در حقیقت تمام شوخی های این به اصطلاح نمایش های ایرانی اشاره به چیزهایی در زندگی ما آدم ها داره که دیدیمش ، فقط احتمالا از زوایه ی یه قندون یا چایی باهاش برخورد نکردیم.

شگرد مجموعه ی کلاه قرمزی اینه که در قالب داستان هایی ساده از دنیای عروسک ها ، ما رو با جهان انسانی که درش زیست می کنیم بیشتر آشنا می کنه.

پی نوشت: پیش از این و در این مطلب به فیلم کلاه قرمزی پرداخته بودم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

درخت بلوط

(این متن داستان را لو نخواهد داد)

پیش از این در این پست و این پست درباره ی چند تاتر نوشتم.

درخت بلوط ، نمایشی خلاقانه از وحید رهبانی است که به عنوان یک اثر تجربه گرایانه از نمایشنامه ی تیم کراوچ ، بسیار جالب توجه است.

رضا مولایی در نقش شخص هیپنوتیزم کننده در کنار بازیگری بازی می کند که هر شب اجرا متفاوت است و هیچ پیش زمینه ای از متن ندارد و تازه سر صحنه برای اولین بار فیلمنامه را می خواند.آدم های مختلفی ، از مهدی پاکدل و پیمان معادی تا امین تارخ و داریوش مودبیان و حامد بهداد نقش بازیگر مهمان را بازی کرده اند. شبی که من دیدم ، شب علی سلیمانی بود.

هرچند که به نظر می رسید در برخی لحظات واقعا (بعضی لحظات هم تعمدا) ناهماهنگی هایی پیش می آمد ، اما در مجموع کار به خوبی پیش رفت.

هرچند که داستان اثر تا اندازه ای تکراری بود و خیلی از عنصر تعلیق خبری نبود ، اما به نظر من که با اثری مدرن و جذاب از نظر فرمی طرف بودیم.

به نوعی این تاتر داشت خود قواعد و جهان تاتر را به بازی می گرفت.  علی سلیمانی نقش های مختلفی بازی می کرد و به جای درخت بلوط ، یک لیوان یک بار مصرف!‌ می گذاشت.

تاتر به نوعی بازی در بازی بود. یعنی نمایش یک نمایش دیگر(نمایش هیپنوتیزم)

هرچند تعاملی که تاتر درخت بلوط با تماشاگران ایجاد کرده بود ، دم دستی بود ، ولی باز هم به نسبت سایر آثار ، جالب توجه بود.

نکته ی جالب توجه دیگر این بود که تقریبا از هیچ دکوری در طول اثر استفاده نمی شد. ولی ما طبق روایت به مکان های مختلفی سفر می کردیم.

اتفاقات متعددی بر سر پرسوناژ ها می افتد . ولی ما فقط اکت آن را می بینیم. این اکت از صدای ریخته شدن باران و سرد بودن هوا می تواند باشد (ما اکت لرزیدن رو می بینیم) تا هر چیز دیگری.

از موسیقی خاص هم به عنوان موتیفی برای شرطی سازی استفاده میشود ،‌به گونه ای که می دانیم هر موقع چنین صدایی آمد ، ممکن است چه اتفاقی بیوفتد.

در مجموع درخت بلوط ، حداقل ارزش یک بار دیدن را دارد.

درخت بلوط ، نمایشی خلاقانه از وحید رهبانی است که به عنوان یک اثر تجربه گرایانه از نمایشنامه ی تیم کراوچ ، بسیار جالب توجه است.

رضا مولایی در نقش شخص هیپنوتیزم کننده در کنار بازیگری بازی می کند که هر شب اجرا متفاوت است و هیچ پیش زمینه ای از متن ندارد و تازه سر صحنه برای اولین بار فیلمنامه را می خواند.آدم های مختلفی ، از مهدی پاکدل و پیمان معادی تا امین تارخ و داریوش مودبیان و حامد بهداد نقش بازیگر مهمان را بازی کرده اند. شبی که من دیدم ، شب علی سلیمانی بود.

هرچند که به نظر می رسید در برخی لحظات واقعا (بعضی لحظات هم تعمدا) ناهماهنگی هایی پیش می آمد ، اما در مجموع کار به خوبی پیش رفت.

هرچند که داستان اثر تا اندازه ای تکراری بود و خیلی از عنصر تعلیق خبری نبود ، اما به نظر من که با اثری مدرن و جذاب از نظر فرمی طرف بودیم.

به نوعی این تاتر داشت خود قواعد و جهان تاتر را به بازی می گرفت.  علی سلیمانی نقش های مختلفی بازی می کرد و به جای درخت بلوط ، یک لیوان یک بار مصرف!‌ می گذاشت.

تاتر به نوعی بازی در بازی بود. یعنی نمایش یک نمایش دیگر(نمایش هیپنوتیزم)

هرچند تعاملی که تاتر درخت بلوط با تماشاگران ایجاد کرده بود ، دم دستی بود ، ولی باز هم به نسبت سایر آثار ، جالب توجه بود.

نکته ی جالب توجه دیگر این بود که تقریبا از هیچ دکوری در طول اثر استفاده نمی شد. ولی ما طبق روایت به مکان های مختلفی سفر می کردیم.

اتفاقات متعددی بر سر پرسوناژ ها می افتد . ولی ما فقط اکت آن را می بینیم. این اکت از صدای ریخته شدن باران و سرد بودن هوا می تواند باشد (ما اکت لرزیدن رو می بینیم) تا هر چیز دیگری.

از موسیقی خاص هم به عنوان موتیفی برای شرطی سازی استفاده میشود ،‌به گونه ای که می دانیم هر موقع چنین صدایی آمد ، ممکن است چه اتفاقی بیوفتد.

در مجموع درخت بلوط ، حداقل ارزش یک بار دیدن را دارد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

اتاق ورونیکا

تعلیق و معما

(این متن داستان رو لو نخواهد داد)

پیش از این و در این پست درباره ی چند تاتر نوشتم و امروز قصد دارم درباره ی  یکی از جذاب ترین تاترهایی که دیدم صحبت کنم.

اتاق ورونیکا

بدون شک عنصر تعلیق یکی از کاربردی ترین عناصر درام است و چقدر این متن به خوبی ما را لحظه به لحظه با معماهای جدیدی رو به رو می کند.

این تاتر که چند سال پیش به کارگردانی رضا ثروتی در عمارت مسعودیه به روی صحنه رفت ، نوشته ی ایرا لوین است وبدون شک یکی از بهترین نمونه های چرخش داستانی و ساخت معما در آثار نمایشی است.

داستان با ورود یک زوج جوان به اتاق ورونیکا و تعریف کردن داستان ورونیکا از زبان آقا و خانوم خدمتکار خانه آغاز می شود. آن ها یک به یک پرده های سفید کشیده شده روی اجسام اتاق را برمی دارند و برای ما داستان این خانه و ساکنان آن را تعریف می کنند.

چرخش های متعدد داستانی حیرت انگیز است و بازیگران با وجود جابه جا شدن نقش هایشان و گریم نسبتا زیاد ، متن را به خوبی منتقل می کنند.

بگذارید حرفم را اصلاح کنم.

بازی بازیگران خیره کننده است و نشان دهنده ی توانایی فوق العاده ی رضا ثروتی در بازی گرفتن از بازیگران است. اما ستاره اسکندری و بهناز جعفری شاهکار بازی می کنند. 

شاید باید باز هم حرفم را اصلاح کنم ، بهناز جعفری فرا انسانی بازی می کند. بهناز جعفری یکی از بهترین بازی هایی که در تمام زندگی ام دیده ام را انجام می دهد و کاملا به یاد ماندنی است.

من شاید با توجه به سلیقه ام تاکید و جهت دهی به احساسات و ادراک مخاطب با موسیقی را نپسندم ، ولی موسیقی و صداهای اطراف کاملا فکر شده انتخاب شده اند  و این عالی است.

مانند موسیقی ، شاید من این حد از جهت دهی و هدایت مخاطب با استفاده از نور را نپسندم (حالا نور رو یهو قرمز نمی کردن باعث نمی شد ما نفهمیم اتفاق ترسناکی در حال افتادن نیست) ولی همین حساب شده بودنش جای تقدیر دارد.

اتاق  ورونیکا ، یک تاتر کاملا استادارد جهانی در ژانر معمایی و وحشت است. با کارگردانی ای درخشان و بازی هایی حیرت آور.

 اثری که اگر با آثار کمی ترسناک مشکلی نداشته باشید ، بعید است از دیدن آن پشیمان شوید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

یادداشتی بر سه تاتر

در این وبلاگ کمتر پیش اومده (جز این و این یادداشت) که مطلبی درباره ی تاتر بنویسم. اما این چند هفته خانه نشینی فرصتی رو فراهم کرد تا تعدادی فیلم تاتر ببینم و درباره شون بنویسم.

تعمدا هم سعی می کنم فقط از تاترهایی که دوست دارم بنویسم.

این شما و این هم ۳ تا از بهترین تاترهایی که این چند روزه دیدم:

مخاطب خاص

به جرات می تونم بگم ، خلاقانه ترین تاتر محیطی که در زندگیم دیدم. به بهترین شکل ممکن از امکانات لوکیشن (کافه ی تاتر شهر) استفاده کرده بود تا روایتی خلاقانه از حمید سمندریان رییس رستوران ،‌ارایه دهد.

شرایط تاتر ایران بعد از انقلاب و با آغاز جنگ پرفراز و نشیب دنبال می شد ، سوسن تسلیمی از اداره ی تاتر بازخرید میشه و با توجه به اینکه اجازه برای ادامه ی فعالیت هاش داده نمیشه ، راه پناهنده شدن رو انتخاب می کنه.

حمید سمندریان و شاگردان و همکارانش هم از این جریانات بی بهره نبودن. حمید سمندریان در اوایل دهه ی شصت ، مجبور میشه رستورانی در خیابان کاخ (فلسطین امروزی) راه اندازی کنه. رستورانی که پاتوق بسیاری از تاتری های اون دوران بود. رستورانی که البته به دلیل اینکه کادرش اصلا اینکاره نبودن!‌ خیلی زود با ضرر جمع شد.

مخاطب خاص روایتی خلاقانه از این رستورانه. روایتی که با استناد به معدود یادداشت ها درباره ی اون دوران اجرا می شه و مملو از خلاقیت های فرمی و  بصریه .

از این که بازیگرا جای چند نفر بازی میکنن تا تعاملی که با تماشاگران برقرار می کنن و استفاده ی هوشمندانه از صدا (موتیف صدای ظرف)

این تاتر ، یکی از خلاقانه ترین روایات درباره ی حمید سمندریان ، یکی از مهم ترین ستون های تاتر ایران است.

باید آفرین گفت به رضا مولایی که بینظیر بازی می کنه و دست مریزاد گفت به علی شمس که در اوج هوشمندی متن رو نوشته و کارگردانی کرده.

این جا کجاست

هرچند که نغمه ثمینی اگر هم بین مردم شناخته بشه ، احتمالا بیشتر به عنوان نویسنده ی سریال شهرزاد خواهد بود. انا تاتری ها خوب می دونن که پیشتر بین خانوم های نویسنده به عنوان یک نمایشنامه نویس طراز اول مطرح بوده.

این جا کجاست با بازی بی نظیر ریما رامین فر، داستان دختری حدودا ۴۰ و پرحرف ساله است که منتظر آمدن چمدان های خود در سالن ترانزیت فرودگاه کانادا است. داستان عملا تک پرسوناژ است . رامین فر در طول نمایش چنان فضا را برای ما ایجاد می کند که ما بخوبی می توانیم افراد کناری او در سالن ترانزیت را تصور کنیم.

و چقدر کارگردانی شیوا مسعودی بی نقص است. استفاده ی او از تسمه ی وسایل در سالن فرودگاه ، تصویر نمایشگر بزرگ سالن و ترکیب همه ی این ها با نور و صدا و اجسامی که روی نواز نقاله می آیند ، کاملا دقیق است.

اما متن نمایشنامه که آرام آرام حقایقی از پرسوناژ رامین فر برای ما افشا می کند و علی الخصوص ، پایان ماجرا ، ضربه ی پرقدرتی است که به واسطه ی متن فوق العاده ی کار زده می شود.

این جا کجاست ، هرچند نمایشی مملو از ظرافت های زنانه است ، اما دیدنش را به هر مرد و زنی توصیه می کنم.

سه گانه ی اورنگ

شاید تا دیروز مثل من ،‌شما هم فکر می کردید محمد حاتمی صرفا بازیگر سریال هایی در سطح دلنوازان است ، ولی نکته ی جالب توجه این است که او کارگردان این اثر است و اتفاقا به شکل قابل قبولی از پس این کار هم برآمده.

سه گانه ی اورنگ ، از سه پرده تشکیل شده که به ترتیب پرده ی اول را از دومی و دومی را از سومی بیشتر دوست داشتم.

پرده ی اولی با اجرای گلاب آدینه ، اجرای بسیار خوبی است. مدام مخاطب را درگیر می کند. به وقتش به مخاطب باج هم می دهد (با حرف های مدل لاله زاری و گاها فراتر از ادب) و با استفاده از تعلیقی که در اول داستان به واسطه ی نفرین کردن ذبی سیاه در ذهن مخاطب می گذارد ، مخاطب را به داستان جذب می کند.

این اثر هم یکی از آثار خوبی است که در این چند روز دیدم.

(چون سایر قسمت هاش رو خیلی دوست نداشتم ، راجع بهشون ننوشتم)

به طور کلی می توان شاخصه های این چند تاتر خوبی که اخیرا دیدم را در موارد زیر خلاصه کرد:

مینیمال بودن این آثار (به دقت نشانه گذاری می کردن نمایشنامه ها)

مینیمال بودن دکور ، پرسوناژ ها و حتی اکت ها

 به بازی گرفتن مخاطب

عوض شدن پرسوناژ ها به جای هم

کم بودن تعداد پرده ها

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی