راستش شاید یه روزی از این حرفایی که میزنم پشیمون بشم،
ولی دلم خواست یه جایی ثبتشون کنم که اگه بعدها با خودم گفتم
»این چه غلطی بود تو زندگیم؟ چرا این انتخابو کردم؟«
بدونم دور و برِ تولد ۳۲ سالگیم تو سرم چی میگذشته و چی باعث شده اینطوری فکر کنم.
بهنظرم آدمهای بهدردبخور—اونایی که میتونی روشون حساب کنی، از دورهمی باهاشون لذت ببری و جهانهاتون شبیه هم باشه—خیلی آسون پیدا نمیشن.
اینجوری نیست که هرجا بری بتونی دوستیِ عمیق بسازی.
منظورم از «عمیق» هم اون نزدیکی خاصه که کمکم بین آدمها شکل میگیره، نه سلامعلیکای دمدستی.
وقتی سن آدم پایینتره، فکر میکنه همهچی دست خودشه؛
با همه میتونه دوست شه، با همه میتونه معاشرت کنه.
روانشناسی زرد و این جلبکهای پکیج فروش زیاد رو این مانور میدن که
»باز باش، با همه ارتباط بگیر، خودتو نبند«!
ولی تجربهی زندگی میگه خیلی از آدمها فقط فرسودهت میکنن.
این البته تجربهی شخصی منه؛
من کلاً آدم سفت و سختیام و دیدگاههام مشخصه،
خیلی هم نمیتونم با آدمهایی که همفازم نیستن کنار بیام.
رفیق واقعی، شریک کاری قابل اعتماد، یا کسی که بتونی تاریکترین چیزای زندگیت رو بهش بگی، اصلاً راحت گیر نمیاد.
زندگی امروز تو ایران مثل فیلم هالیوودی ۲۰۱۲ شده
هر لحظه یه چیزی داره فرو میریزه،
استانداردهای زندگی از مالی و آب و برق گرفته تا هوا، هر روز یه درجه پایینتر میره.
اصلاً معلوم نیست فردا که از خواب پا میشیم، یه جنگ جدید شروع نشده باشه.
ولی از اونور، تجربهی دوستایی که رفتن هم این بوده که اونطرف
بهاینراحتیها هم دوستی عمیق پیدا نکردن.
خیلیا میگن یهجور تنهاییِ تهنشینشده همراهشون هست؛
همون تنهایی که حتی وسط یه خونهی تمیز و امن هم دست از سرت برنمیداره.
من دلم نمیخواد تو خونهی خودم، تو اتاق خودم، رو تخت خودم، اون تنهایی رو حس کنم.
میدونم بیرون از ایران شرایط زندگی بهتره؛
ثبات هست، امید هست، کار هست، هوا هست، آب هست، اصلا زندگی هست.
با اینحال بهنظرم حلقهی نزدیک آدمها خیلی مهمه.
پیدا کردن آدمهای همفاز آسون نیست و من دوست ندارم تو بهترین جای دنیا باشم ولی کنار کسایی که هیچ نسبتی باهام ندارن.
شاید با این متن بهنظر بیاد آدم معاشرتی و رفیقبازی هستم که خب، اصلا نیستم.
اما برای پیدا کردن همین چندتا آدم همدل تو ایران کلی زحمت کشیدم و صادقانه، میترسم از اینکه برم جایی که نتونم چنین حلقهای دوباره برای خودم بسازم.

نمیدونم…
به هر حال، مهاجرت برای من اینجوری تعریف شده.
و فعلاً بین «مکان» و «آدمها»
من آدمها رو انتخاب کردم.
شایدم یه روزی بیاد که بشه با آدمهایی که واقعا دوستشون داریم مهاجرت کنیم و یه زندگی جدید بسازیم و ...
(امیدوارم اون روز، روز مرگ نباشه)





_85d3.png)
_6yb5.png)
_uadg.png)
_wu5x.png)


