از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

شغل برای حیات

پیش نوشت:محمود دولت آبادی قرار بود در تداکس جوانان تهران سخنرانی کند و حتی ما تا لحظه ی آخر هم انتظار داشتیم ایشان تشریف بیاورند،  اما بدلیل کسالتی که براشون پیش آمده بود ، متاسفانه این اتفاق نیافتاد و من ، به مناسبت سخنرانی ایشان ، متنی نوشته بودم که دلم نیامد، آن را با شما به اشتراک نگذارم.


"در آینده می خواهید چه کاره شوید؟"

احتمالا  یکی از کلاسیک ترین موضوعات انشا در مدارس ماست.

همیشه موضوع انتخاب شغل موضوع مهمی بوده است ،اما  قطار تکنولوژی  با سرعت بی سابقه ای در حال  حرکت است  و همه  چیز را دگرگون می کند . هرچند که این موضوع انشا در تمامی دوران ها ثابت باقی مانده، اما آیا باید پاسخ دانش آموزان هم به این موضوع ثابت باقی بماند؟

محمود دولت آبادی در کتاب" نون نوشتن" می نویسد:

کدام ضوابطی در دنیا هستند که تغییرناپذیر باشند؟

هیچ چارچوبی نمی توان شناخت که دچار دگرگونی نشده باشد، یا نشود.

و طبیعی ست که با دگرگونی هر چهارچوب، باور نسبت به آن هم دچار دگرگونی می شود.

پس تنها می توان به دگرگونی باور داشت: دگرگونی!

محمود دولت آبادی ، خالق کلیدر و جای خالی سلوچ ، مثل یک معلم انشای واقعی ، دلسوزانه  داستان  مسیر شغلی  خودش را تعریف می کند تا به شاگردان کلاسش کمک کند ، داستان های بی نظیر خودشان را بسازند.

دولت آبادی سرگذشت پر فراز و نشیبی داشته است .

او از سن 14 سالگی و در دوران دانش آموزی ، کارکردن را از یک کارخانه ی تولید پنبه آغاز کرد.

او تقریبا در تمام طول عمرش کار کرده و به راحتی نمی توان کار و شغل او را مجزا از هم دانست. محمود دولت آبادی ، نویسنده ی دقیق و بزرگی که ما می شناسیم ، تمام شخصیت های رمان هایش را از آدم های اطرافش ، علی الخصوص روستای زادگاهش ، یعنی دولت آباد برداشت کرده است.

دولت آبادی عاشق کارش است و حتی در زمانی که در دوران پهلوی چندبار به دلیل نوشته هایش به زندان افتاد ، در زندان دست از نوشتن و ممارست در کاری که عاشقش بود ، برنداشت.

دولت آبادی برای ما از موضوع کلاسیک " در آینده می خواهید چه کاره شوید "  نخواهد گفت . او از اهمیت " شغل برای حیات " به ما می گوید. از اینکه چطور عاشق شغلمان باشیم.

شاید هم خاطره ی آن شبی را تعریف کند که همسر آقای دولت آبادی، از صدای گریه ی ایشان از خواب بلند می شوند و سراسیمه رد صدا را دنبال می کند. همسر آقای دولت آبادی  در اتاقی دیگر ، محمود را غرق در اشک پیدا می کند.

دولت آبادی که  به پهنای صورت اشک می ریخت و کلیدر را می نوشت، با صدایی لرزان می گوید:

گل ممد رو کشتند. (گل محمد ، قهرمان داستان کلیدر، در نهایت  توسط  ماموران کشته می شود.) 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

هزاردستان

هرچند با توجه به تعداد آثار اندکی که دیدم، واقعا خیلی زوده که بخوام درباره ی خود علی حاتمی و سینماش اظهار نظر کنم.

اما فکر می کنم ، اظهار نظر درباره ی سریالی که تا کنون نصفش رو دیدم و واقعا دیگه نمی تونم تحملش کنم ، بهترین کار باشه.

ریتم بسیار کند ، داستانی که اصلا تکلیفش با خودش مشخص نیست و از این شاخه به اون شاخه می پره و دیالوگ هایی به شدت شعاری و عجیب که هیچ نسبتی با سینما ندارن ، همه شاخصه های اصلی هزارداستانن .

مسعود فراستی در برنامه ی هفت گفته بود :

علی حاتمی ، فتیشیسم اشیا داشت!

کاری ندارم که این جمله علی رغم تفکر و صحبت های ناشی از بی سوادی دوستان ،  خیلی هم جمله ی منفی ای نیست و اصلا اون بار معنایی اروتیک مورد نظر دوستان رو نداره ، اما در حقیقت حداقل میشه اینجوری گفت که علی حاتمی ، علاقه ی زیادی به اشیا داشته!

نماهای اینسرت متعدد از اشیا و  زمان خیلی زیادی که برای پرداخت اشیا می زاره ، باعث میشه که اصلا نتونه داستان درستی رو تعریف کنه و بیشتر موفق میشه گزافه گویی بکنه عوض داستان گویی.

شاید بشه با این بهونه که داستان گویی ما ریشه داره در سبک داستان گویی قصه های هزار و یک شب و ما باید داستان هامون رو خیلی طولانی توضیح و بست بدیم . ولی با تمام احترامی که برای تمامی دوستان قائلم ، باید بگم این دیگه اصلا سینما نیست!

این ، یک ساخته ی کاملا مصنوعی و غیرفابل پذیرش از سینماست که هیچ خریداری نداره و عاقبت جنس بدون خریدار هم ، قطعا حذف از بازاره.

واقعا نمی دونم ، اون دوران که این مجموعه پخش میشد ، مردم چطور با اون همه علاقه به دیدن فیلم ها می نشستن و اون ها رو دنبال می کردن ، اما به جرات می تونم بگم ، دیگه حتی حرفه ای ترین تماشاگر سینما هم حال و حوصله ی این داستان های بی ربط رو نداره!

این همه تصویر سادیسمی از یک مفتش سادیسمی ، اون هم بدون اینکه داستان به جای مناسبی لید بشه ، قطعا غیر قابل پذیرشه.

البته ، فیلم نکات خوب هم داره ، مثلا اینکه علی حاتمی ،؛ واقعا تسلط بی بدیلی نسبت به تاریخ دوره ی قاجار داره ، هرچند خیلی وقت ها با بیش از حد خوب و گل و بلبل نشون دادن ایران ، حتی زندگی اعیان ، داره دروغ های بسیار بزرگی رو به مخاطبانش میگه.

پ.ن:شاید بزرگترین آورده ای که دیدن این فیلم برای من حداقل داشت ، این بود  که در سال 64 ، وضعیت نشون دادن حجاب در صدا و سیمای جمهوری اسلامی چطور بوده.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

خواب

دلم می خواد یه اعترافی بکنم

اصن آدم اعتراف که می کنه هااا

سبک میشه

یه باری از بارهاش کم میشه

اصن تصور کنید اگه شخصیت اول داستان جنایت و مکافات داستایوفسکی ، همون اول میرفت اعتراف میکرد. داستایوفسکی بنده خدا هم مجبور نبود انقد کتاب بنویسه.

والاع

اصن من اگه جای داستایوفسکی بودم هااا

عوض نوشتن و این قرتی بازی ها با خیال راحت می گرفتم می خوابیدم.

اصن قضیه همینه

من با وجود اینکه عملا کارم سینماست.

یادم نمیاد رفته باشم سینما و نخوابیده باشم!!!

دیشب که رفته بودم یکی از فیلمای جشنواره فجر رو ببینم ، نصف بیشترش رو خواب بودم.

اصن آقا کدوم آدم عاقلیه که تو یه جای تاریک و ساکت بشینه فیلم ببینه.

کلی کار هست که میشه تو اون شرایط انجام داد.

تازه منی که تو سینما می خوابم بچه مثبتشونم!

اصن آقا ، من سینما می رم واسه اینکه بخوابم.

فیلم میبینم ، که ذهنم آماده ی خواب بشه.

این مساله فقط محدود به سینما هم نمیشه

من تو خونه یا با دوستام هم که فیلم می بینم ، می خوابم.

من، بعد از دقایقی که همه آروم شدن و با تمرکز دارن داستان فیلم رو پیگیری می کنن ، چشمام رو آروم روی هم میزارم و به خواب فرو می رم. اصن آقا جان ، همین که یه فیلم پلی میشه ، انگار که به من یه دز بالا داروی خواب آور زده باشن ، آروم و بی صدا و بدون اینکه برای کسی جلب توجه ایجاد کنم ، به خواب فرو می روم.

بین خودمون بمونه ، ولی حتی همین الان هم خوابه خوابم.

دلم می خواد یه گوشه ی دنج پیدا کنم و با خیال راحت بتونم بخوابم.

نمی دونم ، شاید چون دارن یه فیلم تماشا می کنم.

یه فیلم به مدت زمان طول عمر بشر.


پی نوشت: همینجوری داشتم خواب و سینما رو گوگل می کردم که به تصاویر جالبی از یه تعداد سینما رسیدم که مردم عوض نشستن روی صندلی ، روی تخت ها دراز می کشن و هم فیلم می بینن و هم می خوابن . با این تفاسیر ، خیلی هم کار و عادت من ، عجیب غریب و غیر عادی نیست یا حداقل دست کم میشه گفت : دیوونه های این شکلی زیادن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی