از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم

دلم رمیده شد و غافلم من درویش

که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش

 

چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم

که دل به دست کمان ابروییست ، کافر کیش



پست مرتبط: حافظ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

بهترین کاری که میشه کرد

مصلحت دیدن من آنست که یاران همه کار

بگذارند و خم طره ی یاری گیرند


حافظ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

حافظ

جدیدا دارم کاری میکنم که بنظر خودم حداقل کار جالبیه

دارم اون شعر هایی که خیلی دوسشون دارم رو از روی کتاب تایپ می کنم ( کپی ، پست نمی کنم) .

دیشب فال زدم و این اومد :



صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا

 

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

 

چه نسبتست به رندی صلاح و تقوی  را

سماع وعظ کجا نغمه ی رباب کجا

 

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد

چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

 

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست

کجا رویم بفرما از این جناب کجا

 

مبین بسیب زنخدان که چاه در راهست

کجا همی روی ایدل بدین شتاب کجا

 

بشد که یاد  خوشش باد روزگار وصال

خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

 

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ایدوست

قرار چیست صبوری کدام خواب کجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی