از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موزیک» ثبت شده است

بعد از سفر

راستش اومدم از داستان سفر اخیرم بگم.

از داستان کاری که خیلی سال بود میخواستم انجامش بدم و بلاخره ، اخیرا به  بهترین شکل ممکن انجام شد.

ولی راستش دیدم انگار خیلی دل و دماغ نوشتن ندارم.

اصن شاید نوشتن همچین داستان هایی خیلی هم درست نباشه.

پس واسه اینکه کسی رو دست خالی روونه نکنم ، یه آهنگ میزارم براتون.

راستش تو سفر ، یه آدم عجیب ،یه جای حیرت آور یه موسیقی  بینظیر پلی کرد که هنوز نتونستم فراموشش کنم. ولی هرکاری کردم دیگه نتونستم پیداش کنم. ( مالکوف ، روسترو و remembranze تنها چیزایی بودن که از عنوان آلبوم ، خواننده و اسمش یادم مونده ، شاید شما بتونید تو پیدا کردنش بهم کمک کنید.  ( عوضش یه آهنگی پیدا کردم که تقریبا همون احساس رو برام زنده می کنه ،پس اون رو براتون اینجا گذاشتم.


Whale Music

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

مرا دردیست اندر دل

ره میخانه و مسجد کدام است

که هر دو بر من مسکین حرام است

نه در مسجد گذارندم که رند است

نه در میخانه کین خمار خام است

 

من دقیقا الان در این وضعیت قرار دارم!


خیلی بده! خیلی بده وقتی به حدی میرسی که فقط میتونی بگی:

مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد

اگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد


تنها کاری که تو این شرایط می تونی انجام بدی اینه که هدفون ها رو بزاری تو گوشت، صدای موزیک رو بیشتر کنی و از آدم ها بیشتر فاصله بگیری.


 ره میخانه و مسجد کدام است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

کلاس موسیقی

چهارشنبه عصر 4 هفته پیش - خیابان انقلاب - خارجی 

 

من و رفیق شفیقم سعید (معنیه فراواقعی نمی خوام بدم به کارم  ، واقعا یه رفیق دارم اسمش سعید هه) داشتیم از کلاس خارج میشدیم و راستش، من اصلا نمی تونستم اون یکی دو ساعت قبلش رو فراموش کنم. 

برای اولین بار در کلاسی شرکت کرده بودم که به نحوی به موسیقی ربط داشت و من هم که راستش دیوانه وار عاشق موسیقی ام و اینکه یکی ساز بزنه برام، نتونستم خوشحالی ام رو پنهان کنم و به محض اینکه از محوطه کلاس خارج شدیم هیجان زده به سعید گفتم: 

وااای پسر،ما تا حالا چجوری زندگی رو بدون موزیک تحمل میکردیم،کلاس مگه از این بهتر میشه 

 

چهارشنبه ظهر این هفته - من روی تخت اتاقم! - داخلی 

 

الو سعید سلام.  

سعید من دیگه نمی خوام کلاس سلفژ بیام! 

خودمم میدونم ، ولی واقعا دغدغه ی الانم نیست و نمیرسم.  

 

 

 

این تمام اتفاقی بود که برای من سر کلاس سلفژ و توری موسیقی افتاد. راستش من همیشه آرزو میکردم یه موقعیتی برام پیش بیاد تا بتونم یه ذره از موسیقی سر رشته دربیارم ولی خب هیچ موقع تا حالا این موقعیت پیش نیومده بود تا اینکه بلاخره برای کلاس سلفژ این موقعیت برام پیش اومد و من تونستم تو این کلاس شرکت کنم. 

 

راستش مدت هاست دیگه نشستن سر کلاس و گوش دادن به حرفای یه آدم دیگه عملا برام غیر ممکن شده و به هیچ عنوان نمی تونم این شرایط رو تحمل کنم. 

این کلاس هم از این قضیه مستثنا نبود! 

تمرین سر ریتم خوندن و نشانه های موسیقی و ترتیبشون و حفظ کردنشون انقد بنظرم عبث و دور از من و دغدغه های من بود تا این هفته دیگه بلاخره مجبور شدم تعطیلش کنم و به استادم بگم: 

دیگه نمیام! 

کلاس آواز و سلفژ برای من بعد از 4 جلسه 

و حتی خیلی زودتر از اینکه چیزی از موسیقی یادبگیرم برای من تموم شد. 

نمی دونم 

شاید یه روز دیگه 

خییییلی زود 

دوباره این فرصت برام پیش بیاد که سر کلاس موسیقی بشینم. 

نمی دونم 

شاید این بار برم سراغ زدن یه ساز

شاید این بار دیگه بیشتر دل به کار بدم و حال و حوصله ی کار کردن پیدا کنم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی