خود را به ناشنوایی زدن، بهتر از کر شدن از صداهای ناهنجار است.

در گذشته، انسان‌ها تشنه‌ی شهرت بودند و شیفته‌ی اینکه از آنها و در مورد آنها حرف بزنند.

اما حرف زدن دیگر کافی نیست.

بازار، بسیار شلوغ و بزرگ شده است و جز جیغ زدن و فریاد زدن، کسی راه به جایی نخواهد برد.

حاصل این شده که حتی گلو‌های خوب هم، نمی‌توانند حرف‌شان را جز از راه فریاد زدن و خفه کردن صداهای خوب دیگر، به گوش مردم برسانند.

و حتی بهترین ابزارها هم، جز با نخراشیده‌ترین صداها به فروش نمی‌رسند.

بدون این فریادهای بازار و آن جیغ‌های نخراشیده، دیگر هیچ نابغه‌ای به نبوغ شهره نخواهد شد.

باور دارم که عصری منحوس برای متفکران آغاز شده است: متفکر،‌ شاید باید سکوت و آرامش‌اش را در لحظات کوتاه میانه‌ی این صداها و آزارها جستجو کند.

و باید وانمود کند که ناشنواست، تا بیاموزد که واقعاً در هیاهوی این صداها و فریادها ناشنوا شود.

تا زمانی که این هنر را نیاموخته است، هر آن ممکن است از سردرد و بی‌حوصلگی نابود و تلف شود.

 

حکمت شادان نیچه

ترجمه ای از سایت متمم