پیش نوشت: در صف فیلم های سینما حقیقت ، تنها فیدبکی که از این فیلم گرفتم این بود که فیلمساز دچار ذوق زدگی شده و بچه بالاشهری است که دارد از بچه های پایین شهر فیلم می سازد.

اما جوایز نسبتا  زیادی که این مستند نصیب خودش کرد ، بهونه ی مهمی برای من بود که این فیلم رو حتما ببینم.

اما شاید مهمترین نکته ای که در جشنواره ، همه قبل از اینکه به خود فیلم بپردازن راجع به اون صحبت  می کردن ، نزدیکی کارگردانان این اثر به مهرداد اسکویی بود. ( دستیار و شاگردان ویژه ی اسکویی بودن)

 

فیلم ساز قبل از بالااومدن تیتراژ ابتدایی

خیلی سریع با پلان آواز خوندن پسر زیر پتو به ما جواب what ، یعنی اینکه فیلم دنبال چه چیزی هست رو می گه

حتی قبل از تیتراژ با نمایی هوایی جواب سوال where یا کجایی شکل گیری داستان رو هم می گه

به این معنا که ما خیلی سریع می بینیم که داستان در یک محله ی پایین شهر رخ می دهد

فیلم با شروع شدنش ، نکته ای را در ذهن من ایجاد کرد که اتفاقا در دنیای مستند سازها بسیار مناقشه برانگیز است

فیلمساز میزانسن داده

آیا این دستکاری در امر واقع نیست؟ این دست بردن در حقیقت نیست؟

( جواب هامون رو برای خودمون نگه میداریم)

در این فیلم ، سوژه به شکل حیرت انگیزی درگیر زدن حرف های شعاری است.  نمی دانم تا چه اندازه ای ممکنه است خود سوژه حرف شعاری بزنه ( که بنظرم اتفاقا ممکنه ، چرا که سوژه یه آدم از طبقه ی پایینه و بدلیل سواد رسانه ای پایین ، ممکنه همچین اشتباهی بکنه و اصلا حالا اگر فرض رو روی گفتن این حرف ها توسط خود سوژه بزاریم ، آیا کارگردان ، نباید جلوی سوژه را می گرفت و یا حداقل در تدوین از این حرف ها استفاده نمی کرد و اصلا  اگر این هدایت را می کرد ، آیا دستکاری در امر واقع نکرده ) و شائبه ی دیگری که وجود دارد این است که کارگردانان ، این جفنگیات را در دهن سوژه گذاشته اند  ( که البته امیدوارم این اتفاق نیوفتاده باشه)

بعد از بیست دقیقه داستان از ریتم می افته

چون به اون معنی میشه گفت داستان جلو نمی ره ، فیلم برای جلو رفتن در عمق زندگی کارکتر ناتوان است و نمی تواند ما را به دنیای شخصیت نزدیک کند و همذات پنداری مخاطب را برانگیزد.

نماهایی که قرار است به ذهن مخاطب استراحت بدهند ، عموما نمای رفت و آمد کارکتر ( استفاده از این نماهای برای اینکار بسیار متداوله) با استفاده از نریشن سوژه و آهنگ زیرصدای مناسب ، در برخی لحظات هم بدون موزیک و با آمبیانس خیابان یا مترو است که خوب هست ، اما عالی نیست.

به نظر می رسد ، بیشتر از اینکه رعایت این اصلوب برآمده از یک داستان قدرتمند باشد ، برآمده از اصل رعایت اصول از پیش تعیین شده است ، در نتیجه، کار ، مثل همان اصول از پیش تعیین شده  که ساخت یک اثر متوسط یا نهایتا خوب را تضمین می کند ، به این حد می رسد ، اما چیزی فراتر ندارد.

به طور کلی می توان گفت ، فریاد رو به باد ، اثری متوسط رو به خوب است که از نبود یک پرداخت دارماتیک خوب ضربه خورده است.

تا اندازه ای ، با حرف دوستی که در صف فیلم دیدم موافق که می گفت ، کارگردانان درگیر همون نگاه ترحم آمیز آمیخته با ذوق زدگی ای هستن که معمولا بچه های بالا شهر ، نسبت به جنوب شهر دارن

متن نریشن شخصیت در برخی لحظات فاجعه است. بیشتر از جنس شعارهای پوپولیستی گروه های تلگرامی است تا هنر و سینما ، آن هم سینمای مستند

هرچند که مهرداد اسکویی احتمالا با مشورت هایش شدیدا کارگردانان را هدایت کرده ، اما بنظر می آید مشکل دقیقا از همنی جا آغاز می شود. جایی که عوض مواجه شدن با یک فیلم ، با اثری کمی تا قسمتی مکانیکی مواجه ایم و نمی توانیم جذب فیلم شویم.

هرچند که قطعا از کارگردانان جوان و خوش آتیه ی این فیلم ، سیاوش جمالی و عطا مهراد به زودی حتما فیلم های بهتری خواهیم دید.