جلوی آینه وایساده بود و با ترس

به این مرد جدید نگاه می کرد

 

هنوز چند ساعتی نگذشته از زمانی که یکی از بزرگترین قسمت های وجودش رو

 جایی

جا گذاشته بود

 

 

میگن آدم وقتی از کسی جدا میشه

انگار بخشی از وجودش رو اونجا جا میذاره

 

بعد یه مدت به خودت میای میبینی هیهات

خودت رو کلا جا گذاشتی!

 

دیگه من نیستی!

دیگه چیزی از خودت باقی نمونده

هرجا رفتی

یه تیکه از خودتو جا گذاشتی

 

و اینجا

جلوی آینه

من دارم به آخرین بخش وجود خودم که برام مونده نگاه می کنم

بنطرتون بازم قمار کنم؟

بنظرتون آخرین بخش وجودم رو به کسی هدیه بدم؟


 

گاهی وقتا با خودم فک می کنم که بقیه هم وجودشونو پیش من جا گذاشتن

هرکس به اندازه ی بزرگی اش

بعضیا بیشتر

بعضیا کمتر

 

و وای از اون روزی که

بخش بزرگی از یه آدم پیش تو جا بمونه

اون موقع دیگه من تو

کم کم تبدیل میشه به من اون!

می فهمیی!

دیگه من اون به من شما غالبه

دیگه خودتون نیستید

دیگه اونید

می فهمید!

همونی که وجودش رو پیش تو جا گذاشته

تو اونی


اریک شاندل