این یادداشت ، آخرین یادداشت و در حقیقت جمع بندی تموم یادداشت های قبلی که در این وبلاگ  بر فیلم "در جستجوی فریده" نوشته بودم.

خطر لوث شدن داستان

در جستجوی فریده ، داستان دختری به اسم فریده است که زن و شوهری هلندی ، زمانی که اون فقط چند ماه داشته، از شیرخوارگاه آمنه به سرپرستی قبولش می کنن و با خودشون به آمستردام می برن.فریده پس از نزدیک به چهل سال ، می خواد به ایران برگرده و بفهمه کی اون رو در حرم امام رضا رها کرده بود. 3 خانواده در مشهد اعلام کردن که اون ها دختربچه ای در همون حدود زمانی در حرم امام رضا رها کردن و فریده به ایران میاد تا بفهمه کیه. این سه خانواده هرکدوم برای چند هفته ، انقد خوشحالن که انگار دنیا رو بهشون دادن . خانواده ها از داستان هاشون می گن و اینکه چی شد دخترشون رو مجبور شدن رها کنن و اینکه چقد سخته، آدم سال های سال ، منتظر گمشده اش باشه. اما زمانی که نتیجه ی آزمون دی ان ای مشخص می شه ، انگار دنیا روی سر اون ها خراب میشه. انگار قرار نیست انتظار این آدم ها به سرانجام برسه. فریده هم مثل اون ها گریه می کنه ، اون هم گمشده هاش (پدر و مادر واقعی اش) رو ظاهرا پیدا نکرد ، اما وقتی به هلند برمی گرده ، فریده انگار یه تغییری رو تجربه کرده!

نمی دونم ، ولی من احساس کردم ، انگار فریده خودش رو گم کرده بود

ولی بعد از سفر به ایران ، بلاخره خودش رو پیدا کرده.

اگر بخوایم داستان فیلم رو مطابق بالا در قالب کلمات تعریف کنیم ، شاید همچین هم به داستان منحصر بفردی نرسیم. اما اشتباه نکنید ، با یک فیلم عالی سروکار داریم.

کارگردانان با هوشمندی ، فیلمی ساختن که نه داره راجع به وضع ایران غلو آمیز صحبت می کنه و نه ایران رو خیلی عقب افتاده به تصویر کشیده. کارگردانان با هوشمندی شخصیت مترجم (نگار) رو قرار دادن تا نماد یک دختر امروزی و خود ساخته ی ایرانی باشه که تنها زندگی می کنه و درکنار تصویر اون سه خانواده که از نظر تحصیلات سطح پایینی دارند ،فیلم تصویر همه جانبه ای  از ایران امروز برای مخاطب خارجی می سازد. کارگردانان این فیلم ، به درستی (و نه انقدی که مخاطب داخلی رو اذیت کنه) به فکر مخاطب خارجی هم بودن که یه سری سوال و جواب ها رو برای مخاطب خارجی گذاشتن ، یعنی سوال و جواب های راجع به حجاب و علی الخصوص سوال و جواب بین نگار و فریده در کوپه ی قطار بنظر میاد پاسخ دادن به پرسش های مخاطبان خارجی راجع به حجابه ، چرا که مخاطب داخلی که سال هاست با این دوگانگی ها مواجهه و جواب این سوال ها رو احتمالا می دونه.

به طور کلی دلیل اینکه این اثر ، به یک اثر عالی تبدیل شده رو باید در داستان گفتن درست سینمایی اثر دید. برای دقیق تر شدن ، شاید بد نباشه خیلی کوتاه به بخش های مختلف فنی فیلم بپردازیم.

تصویربرداری کار ، کنترل شده و خوبه ، تصاویر استانداره و مشکل نور یا فوکوس نداره و  لحظاتی که تصویربردار آزادی عمل بیشتری داشته ، تصاویر بسیار چشم نوازه (مثل پلان های دوچرخه سواری فریده در هلند که یکی از چشم نوازترین و درست ترین نماهای استراحتیه که من در سینمای مستند ایران دیدم)

دوربین با هدایت کارگردانان ، در گرفتن نماهای تنهایی کارکتر بسیار خوب عمل کرده و ما به خوبی می بینیم که کارکتر ، داره چی می بینه و چه واکنشی نشون می ده (این واکنش ها، واکنش های عجیب غریبی نیست ، همین که می بینه و می شنوه و انگار داره فک می کنه ، قوی ترین و واقعی ترین واکنشه)جای دوربین جای درستیه ، در نتیجه به خوبی می تونیم با کارکتر همذات پنداری کنیم

برای نوشتن درباره ی صدای فیلم ، شاید بهتر باشه اول به موسیقی اثر بپردازیم . موسیقی فیلم بسیار به جا و خوبه ، نه زیاد استفاده شده ، انقدی که شنیده نشه (مثلا به درستی اون سکانس که فریده داره چمدون رو می بنده از موسیقی استفاده نشده و فقط صدای بستن زیپ و ... داریم) و نه کم استفاده شده (مثل مد این روزهای سینمای ایران)موسیقی در ایجاد حس به خوبی کمک می کنه (مثلا در لحظه ی نشستن هواپیمای فریده در ایران) اما از فیلم بیرون نمی زنه ، چرا که مثلا در سکانس دادن تست دی ان ای که اتفاقا از پلان های بسیار احساساتی فیلم محسوب میشه وبه راحتی با یک موسیقی غلط ، می شد در دام سانتی مانتالیزم افتاد ، فقط از چند کلید پیانو روی یک پد صدایی استفاده می شه. همین

البته انتقادی که میشه به موسیقی فیلم کرد اینه که چرا موسیقی فیلم ، حالت آلبوم نداره و از ساز بندی نزدیک به همی استفاده  نشده. هر قطعه از موسیقی ، انگار از دنیایی جدا افتاده از موسیقی دیگه میاد.

صدا گذاری  کار، کاملا حساب شده است. یعنی هرچند که فیلم ، باند صدایی بسیار فعالی داره و بنظرمیاد برای هر مکان جرافیایی  آمبیانس طراحی شده که باعث میشه هم مخاطب خسته نشه و هم به فضاسازی کار کمک بسیار بزرگی می کنه (دلیل این آمبیانس خوب رو حتما میشه در صدابرداری خوب فیلم جستجو کرد) اما صدا ها کاملا گزینش شده به گوش ما میرسه ، یعنی مثلا در لحظاتی که قرار است مخاطب دقیق شود یا احیانا احساساتی شود ، تمام آمبیانس ها قطع میشه ، از پد صدا استفاده میشه و صدا ها کامل گزینش شده و کم به گوش می رسه(چه دیالوگ ، چه هر نوع صوت دیگه ای)

تدوین فیلم هم در هماهنگی کامل با صدا گذاری به خوبی می تونه احساسات و روایت داستان رو انجام بده. این مساله رو میشه در ریتم کار و نقطه کات های حساب شده ی اثر به خوبی مشاهده کرد.به عنوان مثال میشه در پلان آرایشگاه هلند ، حرکت و صدای شدید قطار که به اسکایپ با علی اکبر کات می خوره اشاره کرد.این صدای شدید قطار و سیاه شدن تصویر به واسطه ی عبور قطار از جلوش انگار ما رو از دنیایی وارد دنیای دیگه ای می کنه و از این مساله به خوبی به عنوان ترنزیشن استفاده شده. قطعا مهمترین عامل رسیدن فیلم به این ریتم خوب که انصافا ، از اکثر فیلم های داستانی روی پرده ی سینمای ایران بهتره ، نتیجه ی کار تحسین برانگیزه تدوینگر فیلمه.

اما شاید کار عالی سایر المانها ، بدون درست بودن روایت داستان بی معنی باشه. روایت فیلم از یک ساختار سه پرده ای کلاسیک بهره می بره که به اصطلاح چک اولش اینه که  فریده اصالتا هلندی نیست و یه ایرانیه که یه خانواده ی هلندی به فرزند خوندگی گرفتنش.

نقطه ی عطف اول وقتیه که فریده به ایران میاد و با خانواده ها رو به رو میشه

کشمکش پرده ی دوم اینه که فریده متعلق به کدوم خانواده است

نقطه ی عطف دوم ،سکانس نتیجه ی آزمون دی ان ای و پایان بندی داستان ،سکانس هاییه که فریده در هلند داره و از پیدا شدن گمشده اش میگه

فیلم از نماهای رفت و آمد فریده ( روی دوچرخه و با صدای منقطع زنگ دوچرخه در هلند ، با نماهای ورود و خروج و نماهای بدون دیالوگ فریده در خانواده ها) نماهای استراحت دادن به مغز مخاطب رو به زیبایی و در مسیر خط داستان می سازه

با استفاده از نریشن فریده ، هرجایی که احساس می شه تصویر در نشون دادن ناتوانه ، کمبودهای  روایت پوشونده می شه (که خوشبختانه این لحظات معدودا)

البته

اگر بخوایم داستان رو در ساختار دیگه ای بررسی کنیم ، می تونیم بگیم

فیلم ابتدا به درستی در هلند طرح مساله می کنه . مساله ی دختری که احساس جدافتادگی میکنه و یه گمشده ای داره . گذشته ی گمشده ای که فریده ی امروز رو دچار مشکل کرده .

میگن تنش ، مهمترین المان زندگی انسانیه. فیلم به خوبی حول تنش اینکه : فریده متعلق به کدوم خانواده است روی یک خط دقیق پیش میره و مخاطب منتظره ببینه که بلاخره جواب تست دی ان ای چی میشه

در طول زمان ، در ذهن مخاطب کارکتری ساخته میشه که می تونیم بفهمیمش و باهاش همذات پنداری کنیم. گذشته اش رو می بینیم، امروزش رو، شیطنت هاش (غافلگیری دوستش ) کمکش به بقیه (کار داوطلبانه )  رابطه اش با خانواده ی هلندی اش و البته ، تنهایی ها و درد ودلش با پسر دایی اش(مطمئن نیستم ، پسر دایی بود ، یا پسر عمو یا پسر خالیه یا پسر عمه)

شاید اینکه داستان ، خودش هم تا اندازه ی زیادی داستان احساسی ایه و آدم ها در لحظات زیادی از داستان واقعا از ته دل گریه می کنن یا از ته دل می خندن ، در ایجاد همذات پنداری مخاطب موثر بوده (البته که باید هوشمندی مستندساز برای شکار و ساخت سینمایی این لحظات رو ستود)

تغییر، به نوعی چکیده ی یک داستان محسوب میشه و اگه از اول تا آخر داستان ، تغییری در کارکتر داستان رخ نده ، عملا سلسله اتفاقات داستان رو میشه بی دلیل دونست.

تغییر فریده از نوع بیرونی و عجیب غریبی نیست. اتفاقا نکته ای که یک فیلم خوب رو به عالی تبدیل می کنه همینه. تغییر فریده درونیه و فیلمساز تونسته ، با نشان دادن هوشمندانه ی فریده و آن چیزی که در طول داستان داره می بینه ، این تغییر درونی رو برای مخاطب باورپذیر بکنه و یه فیلم عالی بسازه.

فریده بعد از اتفاقاتی که در ایران براش افتاد، به آدم دیگه ای تبدیل می شه. اون تغییر می کنه و همین مساله ما رو به یکی دیگه از المان های یک داستان سینمایی خوب ، راهنمایی می کنه

نتیجه گیری

فیلم نتیجه گیری مشخص و دقیقی ، حداقل از جنس برنامه های تلویزیونی نازل یا فیلم های کلاسیک نداره ، ولی داستان ، به خوبی در ذهن مخاطب بسته میشه و همینجور که فریده بعد از این سفر ادیسه وار ظاهرا واقعی و باطنا درونی ، به جواب سوال هایی که اول فیلم مطرح کرده بود میرسه ، مخاطب هم به جواب سوال هاش میرسه

نکته ای که در پایان میشه بهش اشاره کرد ، روایت مینیمال و سینمایی با المان های مشخصه. به عنوان مثال شما می تونید به خوبی تفاوت سفره های گرم ایرانی  و کلی آدم که دور هم غذا میخورن رو با میز غذا خوری سرد هلندی مقایسه کنید. داستان اصلا درگیر گزافه گویی و اضافه کردن یه لشکر المان اضافه نیمشه و از دام زدن حرف های بزرگ بزرگ به خوبی فرار می کنه .فیلم هرچی که اضافه می کنه ، ازش استفاده ی سینمایی می کنه  و واقعا چقد بعضی المان های این فیلم جذاب و چشم نواز و بعضا گوش نواز هستن. (من عاشق صدای زنگ دوچرخه در این فیلمم )

در جستجوی فریده هم  بسیار خوش ریتم است

هم در لحظاتی فکر مخاطب را هدف قرار می دهد

هم مخاطب را به وقتش می خنداند

هم به وقتش اشک را به چشمانش می آورد

پس باید برای کوروش عطایی و آزاده موسوی ایستاده دست زد و برای ساخت این فیلم عالی به آن ها تبریک گفت.