همون سال هایی که تازه تب سینمای فرهادی داغ شده بود ، حداقل تلویحا در جواب به اون سینما میرکریمی فیلم "یه حبه قند " رو می سازه. این رو می تونید از نامه ی حاتمی کیا به میرکریمی متوجه بشید.

 

سید رضا میرکریمی بدون شک یکی از بهترین و داستانگوترین کارگردانان سینمای ایرانه. کارگردانی که از همون فیلم ها و سریال های اولش نشون داد که خیلی خوب بلده در قالب مدیوم سینما داستان بگه. چه برسه به فیلم های متاخرتر کار با جزییات در یک فیلم شلوغی مثل یه حبه قند می تونه یک کلاس درس باشه.

اگر از طراحی صحنه و حض بصری که آدم از بسیاری از پلان ها می بره صرف نظر کنید ، می تونید دقیق بشید توی اکت ها ، قاب ها ، تک تک رفتارها و به داستان تک تک کارکتر ها و شخصیت پردازی اون ها در طول داستان دقت کنید.

ریزه کاری ها رو می بینید؟

برخورد های پسند رو ، هر وقت اسم قاسم میاد متوجه می شید؟

اون آخر فیلم که گوشه ی چادر پسند لکه داره رو می بینید؟

یا در فیلم به همین سادگی که فیلم شخصیت محور و خلوت تریه ، جزییات رفتاری  و شخصیت هنگامه قاضیانی رو می بینید؟

می بینید چقدر خوب ، از داستان فرعی فیلمش ، یعنی داستان ازدواج دختر همسایه در لحظلات پایانی فیلم استفاده می کنه ؟

میرکریمی بدون شک کارگردان مولف و بزرگیه

اما این باعث نمیشه ازش انتقاد نکرد.

اگه از من بپرسید ، مشکل سینمای میرکریمی اینه که تخیلش انقدر قدرت پرواز نداره تا ما رو درگیر اتفاقات و لحظات ناب سینمایی بکنه. لحظاتی که شاید خیلی در زندگی عادی باهاشون مواجه نباشیم ، ولی چه اهمیتی داره .

در اون لحظاته که آدم از خیال

 از سینما لذت می بره.

آدم های سینمای میرکریمی آروم ان. یه جورایی حتی انگار تسلیم ان. خودش هم تووی فیلم هاش انگار زیادی تسلیمه. انقدر کنشگر و انقدر قدرتمند نیست که بتونه یه کاری بکنه.

تماشاگر ، کارکتر و حتی کارگردان انگار همه  تماشاگر هستن. همه دارن می بینن. همه دارن نظاره می کنن.

فرهادی شخصیت های قدرتمندتری داره. آدم هایی داره که کنشگر ان. می تونن موقعیت های بحرانی خلق کنن. یک نظاره گر صرف نیستن. بنظرم دلیل اینکه میرکریمی به شهرت فرهادی در دنیا نرسیده اینه که انقدر کنشگر نیستن فیلم هاش. اهل شلوغ کاری نیستن. فیلم هاش دقیقا نقطه ی مقابل هالیوود قرار می گیرن.

هنگامه قاضیانی در به همین سادگی ، نه به فکره خیانت می افته ، نه به فکر یک لج بازی حسابی با بچه هاش یا شوهرش.اوج کنشش اینه که برگرده پیش خانواده اش که آخرش هم برنمی گرده (منظورم این نیست که باید برمی گشت ، منظورم اینه که کارکتر هاش آدم های کله خری نیستن! البته که الزاما این نکته ی منفی ای نیست.)

یا بنظرم این ایده که پسند سر سفره ی عقد ، کنار یک لپ تاپ نشسته فوق العاده است.

ولی چرا این رو بیشتر گسترش نداد؟

شاید دلیلش سواد دیجیتال کم و غیر عمیق مولفان بوده؟

شاید دلیلش اینه که قدرت رویاپردازی بیشتری نداشتن؟

شاید چون پسند قرار نیست کنش "گل درشتی؟" در اون رابطه داشته باشه؟

نمی دونم و نمی تونم جوابی به خیلی از سوالام  بدم ، ولی این رو خوب می دونم که فیلم های میرکریمی ،"ظاهرا" ادعای زیادی ندارن ، ولی سعی می کنن حرف های گنده ای بزنن ،  فیلم هایی که شاید لغت "ایرانی" بهترین توصیف برای اون ها نباشه ، ولی ادعای اینکه فیلم ها از زنانگی شیرینی بهره می برن ، به عقیده ی من اصلا ادعای دور از واقعی نیست.


پی نوشت: ایشالا در این یکی دو هفته ، میرم "قصر شیرین" رو هم می بینم.