پیش نوشت 1: متن حاضر با تمرکز بر سه فیلمی که دوباره بعد از مدت ها دیدم (جدایی، فروشنده و چهارشنبه سوری) نوشته شده، ولی در این متن اشاراتی به درباره ی الی هم خواهد شد. هرچند که مطمن نیستم چقدر حافظه ی داغون من درباره ی فیلم هایی که سال ها پیش دیده قابل استناد باشه.

پیش نوشت ۲: چون در ادامه کمتر انتقادی به فیلم های فرهادی می کنم و شاید متن مقداری ستایش آمیز به نظر بیاد، جا داره تاکید کنم که من نه تنها از شیفتگان سینمای فرهادی نیستم، که اتفاقا از سینمای فرهادی بدم میاد. (دلیلش کاملا سلیقه ای است)

پیش نوشت ۳: تصور نمی کنم اگر علاقه مند به سینما نیستید،‌ این یادداشت کوچکترین جذابیتی براتون داشته باشه.

این یادداشت بخش های مهمی از داستان این فیلم ها را لو خواهد داد.

چهارشنبه سوری، داستان خیانت حمید فرخ نژاد به همسرش، هدیه تهرانی است. خیانتی که ضلع دیگر آن را پانته آ بهرام بازی می کند. اما این داستان هرگز امکان رخ دادن نداشت، اگر فرخ نژاد و بهرام همسایه نبودند. این فیلم هرگز متریال کافی برای تعریف داستان نداشت، اگر هدیه تهرانی نمی توانست از راه دریچه ی حمام صدای منزل پانته آ بهرام را به شکلی غیردقیق بشنود.

فیلمنامه نویس تمام مدت فیلم با المان های مختلفی بازی می کند که همه ریشه در موقعیت جغرافیایی وقوع داستان، یعنی همسایه بودن این دو خانه دارد. از ماجرای ورود ترانه علیدوستی به خانه تا آرایشگاه رفتن و ماجرای دروغ بلیط هواپیما و ... همه استفاده ی درست از جغرافیای داستان است.

جدایی نادر از سیمین، از یک پیرنگ اصلی تشکیل شده است. ادعا شده پیمان معادی، ساره بیات را هل داده و ساره بیات به همین دلیل، فرزند در شکمش را از دست داده است.

اینجا حتی نوع معماری ساختمان هم در تعریف داستان نقش ایفا می کند. خانه دورتا دور یک نورگیر بنا شده و نقاط مختلف خانه از این طریق به هم دید دارند. بسیاری از نگاه های کارکتر های فیلم که بینشان رد و بدل می شود، از طریق همین نوع خاص معماری است. حتی شاید بتوان ماجرای شنیدن حرف های ساره بیات توسط پیمان معادی را بی ارتباط با نوع معماری و جغرافیای داستان ندید.

فیلمنامه نویس حتی از قدیمی بودن آپارتمان و عدم وجود آسانسور و فرهنگ آپارتمان نشینی سنتی تر ایرانی (خیلی در آپارتمان های امروزی مرسوم نیست که همسایه ها انقدر صمیمی باشن، البته باز هم بستگی داره به ساختمون و هماسیه ها) برای تعریف  داستان بهره برده.

اگر ساختمون آسانسور داشت دیگه دختر بچه آشغال رو روی پله ها نمی کشید، پله ها کثیف نمی شد، همسایه اعتراض نمی کرد، ساره بیات مجبور نمی شد زمین رو تمیز کنه و در نهایت، روی زمین خیس لیز بخوره و احتمالا، بچه اش سقط بشه.

فیلم های فرهادی همین قدر کنترل شده و مهندسی شدن و دقیقا از هر المانی برای پیشبرد داستان استفاده می کنن.

در فیلم فروشنده هم، خانه ای که در ابتدا در حال فرو ریختنه و زوجی که مجبور میشن از خونه ی خوب خودشون، به یک بالا پشت بوم و یک خانه ی کوچیک نامناسب نقل مکان کنند، مشخصا تاکید زیادی روی جغرافیای داستان داره و اصلا در یک پنت هاوس اعیانی چنین داستانی امکان وقوع نداشت. خانه باید این می بود تا به داستان بخورد. اصلا پیرنگ اصلی داستان برپایه ی اهمیت جغرافیا و مکان در این فیلم است.

نکته ی مهمی که در تمامی این آثار وجود دارد، موضوع جا به جایی و تغییر موقعیت فیزیکی است. در چهارشنبه سوری، خانواده قصد سفر به دوبی را دارند و مشغول خانه تکانی اند.

در درباره ی الی، کارکترها به سفر رفته اند و در ویلایی مخروبه در کنار دریای خزر اقامت دارند.

در فیلم جدایی نادر از سیمین، سیمین قصد دارد به همراه خانواده اش مهاجرت کند.

در فروشنده خانه ای ترک برداشته و در حال ریختن است. لذا مرد و زن مجبور به اقامت در مکان دیگری می شوند.

ناگفته پیداست که در تمامی موارد بالا، اتفاقی فراتر از یک تغییر موقعیت جغرافیایی در جریان است و در حقیقت به شکلی استعاری، همه ی این موارد نمادی از تغییر فاز داستان است.

در پایان باید گفت، فرهادی نه تنها یکی از بهترین کارگردانان و فیلمنامه نویسان ایران محسوب می شود، که بنظر بنده در سطح جهان یکی از بهترین هاست و دلیل بسیاری از جوایزش ( شاید استثناهایی نظیر جوایز فیلم فروشنده هم وجود داشته باشند ) سطح متفاوت آثاراو از سایرین است.