از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

رادیو و وضعیت ترافیک جاده

امروز توی تاکسی که نشستم ، گوینده رادیو شروع کرد به گفتن وضع ترافیک 

داشتم با خودم فک میکردم ، الان خود گوینده ،واسه رفتن به خونه از waze استفاده میکنه یا maps؟

با خودم فک میکردم ، بعضی کارا  خیلی وقت دیگه دورانشون تموم شده 

اینکه مقصر آدم هان یا سیستم هم نمی دونم! 

مهم اینه که ما نمی فهمیم آینده رو

نمی فهمیم گذشته تموم شده


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

روایت تاریخ در دستان ویکی پدیا

پیش نوشت: مهمترین نکته ای که بنظرم باید قبل از خوندن ادامه ی این مطلب به اون توجه کرد اینه که این مطلب اصلا قصد نداره به شکل مثبت یا منفی ای به کارکرد ویکی پدیا نگاه کنه . فقط داره دغدغه ی نویسنده رو راجع به موضوعی مطرح می کنه که احتمالا برای اکثر آدم ها هیچ اهمیتی نداره

پس اگر جزو اکثر آدم ها هستید و وقتتون براتون مهمه ، بنظرم قبل از اینکه کل مطلب رو بخونید و شروع کنید به فحش دادن به بنده ، همین الان از خوندن ادامه ی مطلب صرف نظر کنید.

با تشکر

 

این روزها ، بسیاری از ما خیلی قبل تر از اینکه سوالی رو از دوستان و آشنایان بپرسیم ، اول اون رو گوگل می کنیم. البته که اینکار کاملا هم منطقی بنظر می رسه. چرا که گوگل می تونه با گشتن در حجم بسیار زیادی از اسناد و اطلاعات ،طبق الگوریتم های خودش ( که انصافا داره روز به روز بهتر میشه) بهترین ها رو به ما نشون بده.

اینکار از پرسیدن از نزدیکان و آشنایان و حتی نگاه کردن یکی دو کتاب احتمالا بسیار دقیق تر خواهد بود. اما نکته ای که می خوام دربارش صحبت کنم ،  اولین گزینه ای هست که موتور جستجوی گوگل به ما نشون میده.

ویکی پدیا ، بزرگترین دایره المعارف جهانه که این روزها واقعا از شیر مرغ تا جون آدمیزاد توش پیدا میشه و بسیاری از ما ، وقتی می خوایم راجع به اتفاق ، شخص خاص یا مکان خاصی بدونیم ، از ویکی پدیا کمک می گیریم و انصافا ، ویکی پدیا هم بدیل ماهیتش و اینکه خود مردم عادی مطالب اون رو تهیه می کنن و  خود مردم روی اون ها نظارت می کنن ، انصافا ماهیت بی طرفانه ی بیشتری داره تا بسیاری از وبسایت های دیگه

نمی دونم به خاطر دارید یا نه ، سال ها قبل ، اون دوران که تازه اینترنت واقعا داشت همه گیر می شد ، مایکروسافت هم ایده ی ساخت بزرگترین دایره المعارف دنیا رو داشت و مثل دایره المعارف های سنتی  کلی آدم استخدام کرد تا براش مطلب تهیه کنن و کار کنن

همون موقع تقریبا ویکی پدیا هم با ایده ای که بنظر خیلی ها اون موقع مسخره می اومد شروع به کار کرد

دایره المعارفی که خود مردم می نویسن و خود مردم روی نوشته هاش نظارت می کنن!

احتمالا شما بهتر می دونید که سرانجام این مسابقه چی شد!

چنانچه بسیاری از ما امروز اسم دایره المعارف مایکروسافت رو نشنیدیم ( حتی بنظرم انقد ارزش نداشت تا اسمش رو سرچ کنم و ببینم اسمش چی بوده ، چرا که احتمالانتیجه ی سرچ گوگل ، مقاله ای از ویکی پدیا درباره ی این پروژه ی شکست خورده خواهد بود!)

 خلاصه که ما این روزها ، همه از ویکی پدیا استفاده می کنیم و بسته به دقت علمی خودمون ، میزان اهمیتی که یه موضوع برامون داره و از همه مهمتر تنبلی خودمون، معمولا به هیچ سایت ، کتاب و منبع دیگه ای هم سر نمی زنیم و به اطلاعات نیم بند ویکی پدیا بسنده می کنیم.

اما مشکل از همینجا آغاز میشه

از جایی که ما فقط به این منبع مراجعه می کنیم و ویکی پدیا هم  به دلیل ماهیتش صرفا یک شرح مختصر راجع به اشخاص و اتفاقات و ... می ده.

مساله ی خلاصه سازی در ذات خودش سوگیری داره ، چرا که نویسنده رو مجبور می کنه که بخش زیادی از اطلاعات رو برای کاهش حجم مطلب کم کنه و خب طبیعتا ، اینجا دست تولید کننده ی محتوا برای انتخاب بازه که از چه نوع اطلاعاتی استفاده کنه و کدوم بخش رو کنار بزاره

بیاید برای اینکه قضیه روشن بشه درباره ی یک مثال صحبت کنیم.

این صفحه ی ویکی پدیا ی حجت الاسلام و  المسلمین محمد جعفر منتظری ، دادستان محترم کل کشور است.

 

همان طور که در این صفحه مشخص است ، هیچ نقل قولی از ایشون وجود نداره که بخش زیادی از جامعه با اون مخالف باشن. در صورتی که در همین چند روز گذشته و در بحث ورود بانوان به استادیوم ، ایشان اظهار نظرهایی کردند که احتمالا به مذاق بسیاری از مردم خوش نیامد یا در بحث نقل صحبت های مرحوم عباس کیارستمی ، ایشان دچار بدفهمی ای شدند که از یک مقام رده بالا بعید بنظر می رسید.

نوشته نشدن این موارد باعث می شود به مرور زمان ، این نقل قول ها از ذهن  بخش زیادی از جامعه پاک شود و جامعه ، حجت الاسلام و المسلمین  محمدجعفر منتظری را در مختصات دیگری بشناسد.

البته و در مقابل ایشان ، افراد بسیار زیادی از طیف مقابل هستند که اظهار نظر های شاخ داری انجام داده اند و مطلبی که ویکی پدیا درباره ی آن ها نوشته ، عاری از هرگونه نکته ی منفی درباره ی آن هاست. به دلیل مفصل تر نشدن مطلب عجالتا مثال نمی زنم تا به نکته ی مهمتری برسم.

یکی از مهمترین و حساس ترین بخش های هر رسانه ای آرشیو اون رسانه است و مدیریت درست آرشیو ، یکی از مهمترین کارهاییه که رسانه های حرفه ای دنیا انجام می دن. ( یادم باشه بعدا براتون تعریف کنم که در چندباری که به آرشیو صدا و سیما مراجعه کردم ، با چه سیرکی مواجه شدم!)

به عنوان مثال ، گفته می شه که بی بی سی ، یکی از مهمترین آرشیو های دنیا رو در تموم این سال ها رو گردآوری کرده و بسته به اینکه می خواد مخاطب رو به کدوم طرف هدایت کنه ، از آرشیوش در اون جهت استفاده می کنه.

بعنوان مثال ، برای اسم محمود احمدی نژاد میلیون ها داده در آرشیو بی بی سی با تگ محمود احمدی نژاد وجود داره ( شامل فیلم ، عکس ، نقل قول ، صدا و ...) ، برخی از این حرف ها در ذهن عموم مخاطبان تصویر مثبتی درباره ی یک آدم ایجاد می کنند و برخی از آن ها تصویر منفی.

حالا زمانی که محمود  احمدی نژاد در دوران اول ریاست جمهوری اش به عنوان یک چهره ی رادیکال مخالف غرب و مورد وثوق جناح راست محسوب میشه ، بی بی سی سعی می کنه روی نقل قول ها ، اظهار نظرها ، فیلم ها و صداهایی مانور زیادی بده که احتمالا چهره ی منفی ای از محمود احمدی نژاد در ذهن مخاطب بسازه.

و این روزها و در دوره ای که محمود احمدی نژاد هم اپوزیسیون شده! بی بی سی نقل قول ها و فیلم هایی از او منتشر می کنه که مخاطب رو به سمت تفسیر مثبت تری نسبت به شخصیت احمدی نژاد هدایت کنه.

( امیدوارم که متوجه منظور من شده باشید ، من به هیچ عنوان قصد دفاع یا حتی بد گفتن از آقای احمدی نژاد رو ندارم ، این مثال رو صرفا به این دلیل زدم که از چهره ای استفاده کنم که همه میشناسنش و نسبتا آدم معلوم الحالی! محسوب میشه)

در حقیقت و با این نحوه ی پرداخت ، بی بی سی هیچ دروغی نگفته و تنها با گزینش دقیق آرشیو تونسته اهداف خود را پیگیری کند. ( عجالتا بحثم این نیست که این اهداف خوبن یا بد ان یا چی ، مساله اینه که مخاطب به اونجایی که بی بی سی می خواد هدایت  میشه)

برگردیم به ویی پدیا ، به عنوان مثال ، ما می خوایم بدونیم در شهریور 1320 چه اتفاقی در ایران افتاد. احتمالا اولین نتیجه ی گوگل برای ما ، ویکی پدیا خواهد بود. برای من و هم نسلان من که حتی پدربزرگشون هم به وقت شهریور بیست تنها سه سال داشتن ، قطعا هیچ اطلاعات دست اولی از اون دوران وجود نداره و اگه کسی بخواد به یه سری اطلاعات اجمالی در این خصوص برسه ، احتمالا از طریق ویکی پدیا یه سری اطلاعات پیدا می کنه ، اما جریان اینه که اصل ماجرا خیلی مفصل تر از اون چهارتا خطی یه که در ویکی پدیا نوشته شده و احیانا ، اگر نویسنده ی مطلب و ویراستاران ، مغرضانه یا غیرمغرضانه به تحریف آرام آرام تاریخ در ویکی پدیا دست بزنند و با گزینش جهت دار اطلاعات ، کم کم تصویری متفاوت با آنچه در گذشته اتفاق افتاده در ذهن ما بسازند چه؟!

اگر ذهن هم نسل های من و نسل های پس از من به مرور با دروغ پر شود ، آن وقت چه اتفاقی می افتد؟

به اعتقاد من ، بحثی که در جهت پاسخ دادن به این سوالات در می گیرد قطعا بحث جالب و مفیدی است و می تواند برای فهمیدن امروز و درک آینده ، کمک شایانی به ما بکند.

نظر شما چیست؟

آیا به نظر شما اگر شخص یا گروهی بتواند، کنترل سایت های بسیار پر بازدیدی مثل ویکی پدیا را برعهدا داشته می شود، می تواند هدایت تاریخ ، افکار و نظرات مردم را انجام دهد؟

بگذارید حتی سوال را در لول و سطح بالاتری پیگیری کنیم

حتی کتاب ها ، به هر ترتیب هر کدام هم مجبور به گزینش اطلاعات است. بنظر شما چقدر این گزنیش در طول تاریخ موثر بوده ؟ چقدر تاریخی که ما می شناسیم اصلا وجود خارجی داشته و آیا اصلا اهمیتی دارد که وجود خارجی داشته یا نه؟

آیا حتی نقل مستقیم یک اتفاق از سوی یک شاهد زنده سرشار از تحریف نیست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

تنها دوبار زندگی می کنیم

از نظر من ، تنها دوبار زندکی می کنیم یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینمای ایرانه که انقدر مهجور و نادیده است که حتی خود سینمایی ها هم کمتر تا حالا این فیلم رو دیدن.

 

فیلم روایت غیرخطی داره و همون طور که از اسم فیلم برمی آد به هیچ عنوان با یک داستان تکراری سرو کار ندارید.

 

ایده ی فیلم بسیار خلاقانه و حتی واقعی بنظر میاد ( شاید حتی تجربه ی شخصیه کارگردان یا یکی از نزدیکان کارگردان باشه) و فرم فیلم هم ، بسیار درست انتخاب شده و بهنام بهزادی در اجرا هم کاملا موفق  عمل کرده و در نهایت میشه گفت ، به عنوان یک فیلم اول ، فیلم یک شاهکار تمام عیار حساب میشه ( هر چند که نمی دونم چرا کار های بعدی بهنام بهزادی یکی از یکی ضعیف تر شدن!)

 

موسیقی فیلم هم که کار استاد حسین علیزاده است و کاملا به جا و به موقع در فیلم استفاده شده و به همین دلیل ، مخاطب خیلی خوب می تونه از نظر احساسی با فیلم درگیر بشه ، هرچند که شاید برای مخاطب نه چندان حرفه ای سینما به دلیل روایت غیر خطی فیلم ، کمی مشکل باشه که دفعه ی اولی که فیلم رو می بینه متوجه سیر کامل اتفاقات فیلم بشه

 

ولی در کل می تونم بگم ، به هیچ عنوان دیدن این فیلم رو ، خصوصا توی هوای بارونی و ابری از دست ندید. ( تمام تلاشم رو کردم تا بدون لو دادن داستان ، ترغیبتون کنم به دیدن فیلم ، حالا اینکه چقد موفق شدم هم بماند)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

درباره ی این روزها

دلیل اینکه در طی این مدت حسابی کم کاری بوده ام و جز پست دیروز ، مدت زیادی است که چیزی ننوشته ام ، این است که چند مساله ی مختلف در ذهنم شکل گرفته که ربط خاصی به هم ندارند ، اما گفتم شاید توو ذهن شما بتونن یه ربط هایی به هم پیدا کنن .

 

در این مدت دو  پست جذاب در وبلاگ یک پزشک درخصوص روزهای آخر شوروی منتشر شد که شدیدا دعوتتان می کنم ، این دو پست را بخوانید.

در پی کسب آزادی بودند، اما به جنون مک‌‌دونالد مبتلا شدند!

معرفی کتاب: ریشه‌های اقتصادی فروپاشی اتحاد شوروی

 

بعد از آن هم شدیدا دعوتتان می کنم کتاب:  کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم را مطالعه بفرمایید.

در یک پاراگراف از کتاب آمده:

داشتن ماشین رختشویی نوعی تجمل به حساب می آمد.

در زیر زمینِ ساختمانِ ما یک اتاق رختشویی بود که در آن یک لگنِ رختشوییِ بتونیِ خیلی بزرگ، و سه ماشین رختشوییِ نو وجود داشت.

اولش همه رخت هایشان را همانجا می شستند.

برنامه ای به در زده بودند و طبق آن برنامه هر خانواده هفته ای یک نوبت رخت هایش را می شست.

این ماشین ها زیاد عمر نکردند.

اگر بخواهم به ملایمت بگویم، همسایه ها چندان خوب از آنها مراقبت نکردند.

بالاخره هرچه باشد این ماشین ها جزو اموال شخصیِ هیچکس نبودند، بنابراین هیچکس خودش را مسئول نمی دانست که آنها را تعمیر یا آنها را تمیز کند.

اولین ماشین رختشویی بعد از حدود یک سال خراب شد.

مردم یواش یواش صندلی های شکسته، دوچرخه بچه، چتر آفتابی بزرگِ کنار دریا، زغال منقل، اسکی و تشک های به دردنخورشان را در اتاقِ رختشویی انبار کردند
کم کم لگنِ بزرگ بتونی هم پر شد از مایحتاجِ زمستان: کیسه های سیب زمینی، فلفل سبز و قرمز و بشکه های چوبیِ کلمِ شور.

ما دقیقاً به این علت اتاقِ رختشوییِ مان را از دست داده بودیم که مال همه بود.

 


در پست دیگری ، محمدرضا شعبانعلی به ساده ترین شکل ممکن ، از دلیل کمتر گفته شده ی کاهش ارزش ریال دربرابر ارزهای دیگر گفته که قطعا ، بر هر مرد و زن مسلمان و غیر مسلمانی ، خواندش واجب است!

 


و در نهایت ، این پست بی مزه و سرشار از حرف های بی ربط را با پایانی بی ربط تر از یادداشت اخیر محمود سریع القلم با عنوان هوش مصنوعی و آینده ما به پایان می برم.

شنیدم حدود ۱۵ سال پیش از یک استاد تمام رشته مهندسی برق در یک دانشگاه بسیار معتبر تهران پرسیده شد: شما که فرد بسیار موفقی هستید، چرا می­خواهید مهاجرت کنید؟ او گفته بود: بله، من تمام مراحل آکادمیک را طی کرده ­ام و راحت زندگی می­کنم، اما با جهت گیری ­های جامعه مشکل دارم. این جامعه از زمان عقب مانده است. یک ضرب المثل چینی می­گوید: وقتی بادهای تغییر می ­وزند، بعضی دیوار می­سازند، بعضی آسیاب بادی.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم

راستش حرف که واسه گفتن زیاد داشتم. این مدت ، چند باری هم اومدم پست بزارم که نشد. اما  عوضش به اینجا رسیدم که هیچ پستی ، بهتراز یه شعر از مولانا نمیشه.

من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم

نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم

نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم

نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم

نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

خرد پوره آدم چه خبر دارد از این دم

که من از جمله عالم به دو صد پرده نهانم

مشنو این سخن از من و نه زین خاطر روشن

که از این ظاهر و باطن نه پذیرم نه ستانم

رخ تو گر چه که خوب است قفس جان تو چوب است

برم از من که بسوزی که زبانه‌ست زبانم

نه ز بویم نه ز رنگم نه ز نامم نه ز ننگم

حذر از تیر خدنگم که خدایی است کمانم

نه می خام ستانم نه ز کس وام ستانم

نه دم و دام ستانم هله ای بخت جوانم

چو گلستان جنانم طربستان جهانم

به روان همه مردان که روان است روانم

شکرستان خیالت بر من گلشکر آرد

به گلستان حقایق گل صدبرگ فشانم

چو درآیم به گلستان گل افشان وصالت

ز سر پا بنشانم که ز داغت به نشانم

عجب ای عشق چه جفتی چه غریبی چه شگفتی

چو دهانم بگرفتی به درون رفت بیانم

چو به تبریز رسد جان سوی شمس الحق و دینم

همه اسرار سخن را به نهایت برسانم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

ابر چالش های ایران به روایت دستیار اقتصادی رییس جمهور

بازخوانی سخنرانی ای که دکتر مسعود نیلی، دستیار ویژه ی اقتصادی روحانی در آن دوران و  قبل از آغاز این بحران ها ، سال گذشته در چنین روزهایی داشت ، بنظرم برای بهتر دیدن شرایط این روزهای کشور بسیار مفید است. 


 

چگونگی پیدایش و رشد ابرچالش­های اقتصاد ایران

سخن از آینده اقتصاد در همه جا و در همۀ زمانها حائز اهمیت است. اما در مقطع کنونی، به دلایل متعدد، اهمیت این موضوع بسیار بیشتر است. شاید بتوان گفت مسیری که اقتصاد طی چند سال آینده طی می­کند به نوعی سرنوشت ساز خواهد بود. اقتصاد ایران در حال حاضر در مقابل سناریوهای مختلفی برای آیندۀ خود قرار گرفته که هر یک مقصدی متفاوت را برای آن رقم می­زند. آنچه این مقاصد را از یکدیگر متمایز می سازد، نحوه عبور از شش ابر چالش اقتصادی است که اکنون کشور در مواجهه با آنها قرار گرفته است؛ مسائل مربوط به بیکاری، مشکلات نظام بانکی، بودجه، صندوق­ های بازنشستگی، آب و محیط زیست. قبلاً مکرر این موضوع را مطرح کرده ­ام که عبور از این ابر چالش ها علاوه بر آنکه به عنوان یک پیش نیاز، به تجهیز توانمندی­ های کارشناسیِ فنی از نظر طراحی تحولات نیازمند است، اجماع در سطح عموم کنش گران موثر جامعه را نیز لازم دارد.

بطور کلی کنکاش در چرایی و چگونگی شکل­ گیری یک مشکل، گام نخست فرایند حل آن قلمداد می­شود. لذا اگر هریک از ابر چالش­ها را مانند یک موجود زندۀ رشد یابنده تلقی کنیم باید بدانیم شناسنامه هر کدام صادر شده در چه سالی است و مسیر رشد آن چگونه بوده است. از آنجا که دولت مهم ترین و موثرترین نهاد در عملکرد تاریخی اقتصاد ایران طی حداقل 70 سال گذشته بوده، به عنوان شروع فرایند آسیب­ شناسی می ­توانیم نقطه آغاز را دولت بگذاریم. لذا ریشه ­یابی مشکلات را از واکاوی تحولات دولت شروع می ­کنیم.

اقتصاد ایران سیر تحولات عمده خود را از دهه 1330 در شرایطی آغاز کرد که ماهیتی روستایی با نقش مسلط کشاورزی در بخش کالایی همراه با دولتی با توان بسیار محدود هم بلحاظ مالی و هم توان انسانی داشت. از مجموع جمعیت حدود  16 میلیونی، تقریباً 13 میلیون نفر روستایی بوده و تنها 3 میلیون نفر در شهرها سکونت داشتند و دولت نیز از توانمندی بسیار محدودی در تامین امنیت، ارائه خدمات آموزشی و تامین بهداشت و عرضه خدمات درمانی برخوردار بود.

با برقرار شدن امکان صدور مجدد نفت از سال­های اول دهه 1330،  درآمد صادراتی در حدود 16 تا 18 میلیارد دلار به قیمت­ های امروز، نصیب دولت شد که برای اقتصاد با تولید ناخالص داخلی حدود 40 میلیارد دلاری آن زمان رقم قابل توجهی بود. بواسطه این درآمدهای چشمگیر، شهر و شهرنشینی توسعه یافت، دولت به معنای ارائه دهنده خدمات عمومی نظیر آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، آموزش عالی و نظیر آن شکل گرفت و بتدریج صنعت با محوریت دولت ایجاد شد. در نتیجه این تحولات، برخلاف دیگر کشورها، در اذهان عمومی تصویری از دولت و قدرت آن ایجاد شد مبنی بر اینکه دولت می­تواند میانبری باشد بر فرایند طولانی توسعه تدریجی. یعنی توسعه از دولت و با اراده و خواست دولتمردان آغاز می شود و با دولت نیز تداوم می­یابد. حال آنکه در اقتصادهای دیگر سه پدیده دولت، شهر و صنعت از دل اقتصاد بیرون می­ آید و شکل­ گیری آن ها نیز به زمان قابل توجهی نیاز دارد. به دنبال تسلط این ذهنیت در جامعه، دولتمردان با اتکای به درآمدهای سرشار نفتی و نظام سیاسی متمرکز، مسیر طولانی و موانع پرشمار توسعه را به کناری گذاشتند و این انگاره را در پیش گرفتند که توسعه به معنی اجرای پروژه هایی است که در ذهن آنها شکل می­گیرد و می ­تواند مسیری بسیار کوتاه داشته باشد. 

در ادامه تحولات اقتصادی دهه 1330، رشد اقتصادی و رشد سرمایه گذاری در دهه 1340 شتاب گرفت بگونه ­ای که این دهه را به عصر طلایی اقتصاد ایران تبدیل کرد. اما همزمان با این دستاوردها، در همین دوران بذر بزرگترین و مخرب ترین مشکل اقتصاد ایران یعنی کسری بودجه «مزمن» کاشته شد و پایه اساسی ­ترین بیماری اقتصاد ایران گذاشته شد. چرا که سیاست­مداران دیگر خود را مقید به قید بودجه نمی دیدند و تصور می­کردند که باید به هر قیمت کارهای بزرگی به انجام برسانند. نقل قولی از نیکیتا خروشچف وجود دارد که می­گوید «سیاست مداران پل می­سازند حتی اگر رودخانه ای وجود نداشته باشد». در آن سال­ها دولتمردان کشور به فکر کارهای بزرگ و پروژه های بزرگ بودند و به هشدارهای کارشناسان مبنی بر محدودیت منابع توجه نمی­ کردند. نکته جالب و مهم از نظر تبیین مبانی رفتاری سیاستمداران این است که حتی در نیمه اول دهه 1350 نیز که سال­های اوج درآمدهای تاریخ اقتصاد ناشی از صادرات نفت است، باز هم بیماری کسری بودجه همچنان ادامه داشته است.

با پیروزی انقلاب اسلامی، همان ذهنیتی که در سال­های قبل از انقلاب هم وجود داشت که شرط لازم و کافی برای تحولات کشور اراده دولت است ادامه یافت. اما تغییری که صورت گرفت اضافه شدن مفهومی بود به رفتار دولت به نام عدالت. در واقع نقصانی که به درستی عملکرد دولت­ های گذشته شناسایی می­ شد عدم توجه به عدالت بود. بدین معنا که تا پیش از انقلاب اسلامی، دولت فاقد کارکردی عادلانه بوده و نیاز بود که عدالت به مبانی رفتاری دولت اضافه شود. اما نکته اصلی تعریف خاصی بود که از این مفهوم مبنای کار قرار گرفت و بر اساس آن، عدالت نه به معنی باز توزیع بلکه به معنی فراگیرتر شدن توزیع تعریف شد. در نتیجه دولتی با رسالت­ ها و وظایف بسیار گسترده و هزینه بر ایجاد شد که اساساً توجهی به محدودیت منابع نداشت. از سویی، این تحولات در حالی رخ می­داد که تولید نفت هم بصورت ارادی از 6 میلیون به کمتر از 3 میلیون بشکه تقلیل داده شد و طبیعتاً این کاهش به بزرگتر شدن ابعاد کسری بودجه منجر شد.

از طرف دیگر، در سال­های اول دهه 1360 جمعیت کشور رشد خیره کننده ­ای پیدا کرد و همزمان جنگ تحمیلی 8 ساله هم به وقوع پیوست که هر دو به افزایش قابل توجه مخارج دولت انجامید. لذا مشاهده می­کنیم که درآمدهای دولت از محل صادرات نفت در سال 1367 حدوداً یک ششم مقدار آن در سال 1357 بوده در حالیکه مخارج دولت نسبت به همین سال حدوداً نصف شده است. این یعنی کسری بودجه بسیار بزرگ و فاجعه بار. در سال 1367 کسری بودجه 53 درصدی به وجود آمد که از این 53 درصد، حدود 50 واحد درصد آن از طریق استقراض از بانک مرکزی تامین شد؛ استقراضی که پیامدها و آثار متعددی در سال­ های بعد از خود برجا گذاشت. در نتیجه کسری بودجه که از دهه 1340 در اقتصاد ایران ظاهر شده بود، به زخم کهنه و عمیقی تبدیل شد که تا به امروز ادامه پیدا کرده است.

فشار سنگین مالی در آن سال­ها باعث شد که دولت به فکر تامین منابع از محل­ های دیگر هم برود. که در راس آنها صندوق­ های بازنشستگی و بانک­ ها بودند. در صندوق­های بازنشستگی به دلیل کثرت کارمندان جوان دولت و قلت تعداد بازنشستگان، منابع قابل توجهی وجود داشت و دولت که با کسری بودجه مواجه بود، از منابع صندوق ­ها برای تامین هزینه ­های خود استفاده کرد و اینگونه فرایند بدهکاری دولت به صندوق­ های بازنشستگی آغاز شد. از طرفی به بانک ­ها نیز تکلیف شد که سپرده­ها و منابع خود را در جهت تشخیص و مصلحت دولت به مصرف برسانند. در نتیجه بیماری بودجه ای دولت رفته رفته به صندوق بازنشستگی و بانک نیز سرایت کرد و این دو نهاد مالی مهم در اقتصاد نیز دچار مشکلات مالی شدند. افزون بر این، قواعد حاکم بر مبادله حامل­ های انرژی نیز مشمول مفهوم یاد شده از عدالت شد و بر این اساس دولت وظیفه پیدا کرد این کالاها را با قیمت نازل و مستقل از تورم در اختیار مصرف کننده قرار دهد. نتیجتا در شرایطی که میزان تولید نفت ثابت بود، مصرف انرژی به میزان قابل توجهی شدت گرفت و بر این اساس خالص صادرات نفت نیز کاهش پیدا کرد. (اکنون ایران از جمله پرمصرف­ ترین ­ها در انرژی به شمار می­آید و بر اساس گزارش ­های موجود، حدود 80 درصد آلودگی در کلان شهرهای کشور، ناشی از این مصرف بی ­رویه در انرژی است.)

در مورد آب نیز چنین رویکردی وجود داشت. چنانکه با تصویب قانونی در سال 1361، دسترسی همگان به منابع آبی آزاد شد و به یکباره حجم بزرگی از ذخایر آب­های زیرزمینی استخراج و مصرف شد. در این باب، اصل ساده ­ای وجود دارد؛ چنانچه در یک مخزن، میزان خروجی بیش از ورودی باشد، دیر یا زود ذخایر آن به اتمام می­رسد. اتفاقی که اکنون به یک چالش اساسی تبدیل شده و در صورت عدم تدبیر می­تواند به بحران منجر شود؛ حالتی شبیه به آب در صندوق­ های بازنشستگی نیز وجود دارد؛ با این تفاوت که استخدام­ های جدید ورودی صندوق هستند و بازنشستگان را تامین مالی می­کنند. حال اگر فرایند استخدام در دولت قطع شود و انبوه استخدام شدگان طی دهه­ های قبل به سن بازنشستگی برسند که همین طور هم شده، مانند ذخایر آبی کشور، خروجی از ورودی پیشی می­گیرد. به عنوان نتیجه اکنون ملاحظه می­ شود که در صندوق بازنشستگی کشوری، در حالیکه به ازای هر بازنشسته باید 6 نفر شاغل وجود داشته باشد این نسبت الان حدود 0.9 است!

با تداوم مسیر طی شده ظرف چند دهه، ملاحظه می­شود رفاهی که در کشور وجود داشته، عمدتاً ناشی از مصرف بی­ ملاحظه منابع طبیعی (آب، انرژی و ...) و منابع مالی (بانک­ ها و صندوق­ های بازنشستگی) بوده است. به عبارت دیگر بخش قابل توجهی از رفاه ایجاد شده در گذشته و حال، متعلق به نسل ­های آینده و شاید مردم چند سال نزدیک آینده باشد و نه رفاه حاصل از درآمدهای جاری اقتصاد. به بیان کمّی، اکنون تولید ناخالص داخلی سرانه کشور حدود 70 درصد این میزان در سال 1355 است در حالیکه، مصرف سرانه ما اکنون حدود 1.7 برابر آن سال است! شکافی که از محل مصرف دارایی­ های مالی و طبیعی کشور جبران شده است. از آنجایی که این منابع پایان پذیرند، هنگامی که مصرف شدت می­گیرد خطر اتمام آن نزدیک و نزدیک­ تر می­شود و چنانچه مهاری بر این مصارف اعمال نشود، بروز فاجعه قابل انتظار خواهد بود.

 مسیری که باید تغییر کند

پنج ابرچالش بودجه، صندوق ­های بازنشستگی، نظام بانکی، محیط زیست و منابع آبی که به شکل مختصر نحوه پیدایش آن­ها مورد بررسی قرار گرفت، مسائلی هستند که به تدریج تبدیل به موانع رشد و سرمایه ­گذاری می­شوند و درست در تقابل با ضرورت مهمی قرار می گیرند که اقتصاد ایران در مواجهه با آن است؛ ضرورتی به نام اشتغال زایی در مقیاس گسترده. به منظور تامین سالانه یک میلیون شغل برای جمعیت در سن کار که عمده آن­ها متولدین انبوه دهه 1360 هستند، و برای حل آن، احتیاج به سرمایه ­گذاری قابل توجهی است، در حالی که منابع مالی و طبیعی هدررفته به عنوان مانع بر سر راه سرمایه­ گذاری عمل می­کنند. در نتیجه معضل بیکاری به عنوان ابرچالش ششم اقتصاد کشور نام می­ گیرد.

نتیجه مهمی که می­ گیریم آن است که این ابر چالش­ها، نتیجه و حاصل سیاست­ هایی بوده ­اند که در طول زمان خودمان اتخاذ کرده­ ایم و کسی از بیرون نظام تصمیم­ گیری بر ما تحمیل نکرده است. در نتیجه گام نخست به منظور اعمال سیاست­های صحیح در جهت حل مسائل، پذیرفتن اشتباهات گذشته بوده و نیاز است در یک فضای مسالمت­ آمیز و به دور از خط کشی­ های سیاسی، این پرسش مورد واکاوی قرار گیرد که ما چگونه خودمان به دست خودمان این ابرچالش ­ها را به وجود آورده ­ایم. هیچیک از این مشکلات بزرگ دفعتاً اتفاق نیفتاده ­اند و برعکس همگی بسیار آرام و بتدریج رشد کرده­ اند.

چنانچه بدون ارزیابی آسیب شناسانه و پذیرفتن اشتباهات گذشته سراغِ به اصطلاح «راهکار» برای حل مشکلات برویم، خطاهای استراتژیک مجدداً تکرار خواهند شد. به عنوان نمونه در موضوع چالش منابع آبی اگر تنها به سمت تامین عرضه توجه شود و تقاضا مورد مدیریت قرار نگیرد، طی سال­های آتی باز هم این مشکل با شدت بیشتری ادامه خواهد یافت. یا در مساله صندوق­ های بازنشستگی اگر تنها تامین منابع مورد نیاز از بودجه مدنظر سیاست گذار قرار گیرد و از مواردی همچون اصلاح قواعد حاکم بر صندوق ­ها اجتناب کنیم فشار بیشتری بر بودجه وارد می­آید و عملاً گره­ ای باز نخواهد شد.

آنچه این ابر چالش­ ها را بوجود آورده، مبتنی بر یک تعریف ناپایدار از رابطه میان دولت و مردم بوده که حلقه واسط آن را تعریفی بدون اتکا به مسلّم­ترین اصل علم اقتصاد یعنی کمیابی منابع تشکیل می­دهد. تغییر این تعریف از یک طرف به سادگی و به سرعت امکان پذیر نیست و از طرف دیگر سرعت به اتمام رسیدن منابع بسیار بالا است. سال هایی را که پیش رو داریم زمان هایی طلایی است برای شکل دادن به تغییر مسیری بزرگ که البته بدون گفتگوی اجتماعی و اقناع جامعه اساساً امکان پذیر نخواهد بود.

به عبارت دیگر مسیری که تاکنون در نظام تصمیم ­گیری اقتصاد کشور دنبال شده اکنون به مقصدی رسیده که مملو از چالش­ های کوچک و بزرگ است و به منظور برون رفت از این چالش­ها، نیاز به تجدید نظرهای اساسی احساس می شود. هر چند که چرخش یکباره می­تواند به بروز مشکلات اجتماعی و سیاسی منجر شود اما گام نخست کنکاش در چرایی شکل­ گیری چالش ­های کنونی اقتصاد ایران است. چنانکه امروز اقتصاد کشور یک چهره زیبا مزین به رشد اقتصادی قابل قبول، تورم تک رقمی و اشتغال سالانه بیش از 600 هزار نفر است و در عین حال دارای چهره دیگر نگران کننده از ابرچالش­ های موجود است. این دو چهره متضاد یکدیگر نیستند و حتی با هم سازگارند.

دستاوردهای ارزشمندی را که امروز از نظر رشد اقتصادی و تورم و اشتغال در اختیار داریم حاصل برداشتن قدم­هایی در مسیر عقلانیت، اما «در چارچوب ساختارهای موجود» بوده است. آنچه عمیقاً به آن نیاز داریم تداوم عقلانیت اما با اراده قوی برای «تغییر ساختارهای موجود» اقتصاد کشور است. دستیابی به نتایج ارزشمند موجود نوید آن را می­دهد که می­توان از زمان باقیمانده حسن استفاده کرد و آینده بهتر را رقم زد و کاری کرد که سال 1400 آغازی مبارک بر قرنی جدید با خطاهای کمتر برای اقتصاد ایران باشد.


منبع: خبرگزاری ایلنا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو

مرا چشمیست خون افشان زدست آن کمان ابرو

جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو


غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی

نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو


تو کافر دل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم

که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو


اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری

به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو


ما ایرانی ها ، احتمالا بهترین شاعران دنیا رو داریم.از زمان اجدادمون هرزمان که نمی تونستیم حرفی رو رک بزنیم یا انقدر تکرارش کرده بودیم که بنظرمون گفتن دوباره اش ابتذاله کلامه ، از شعر استفاده می کردیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

من از اینجا چه می خواهم ، نمی دانم

تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد

و اشک من ترا بدرود خواهد گفت

نگاهت تلخ و افسرده است

دشت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است

غم این نابسامانی همه توش و توانت را ز تن برده است


تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی 

تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن درافتادی

تو را کوچیدن از این خاک ، دل برکندن از جان است. تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است

تو را این ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران

تو را این خشکسالی های پی در پی 

تو را از نیمه ره برگشتن یاران

تو را تزویر غمخواران ز پا افکند

تو را هنگامه ی شوم شغالان 

بانگ بی تعطیل زاغان

در ستوه آورد


تو با پیشانی پاک نجیب خویش

که از آن سوی گندم زار 

طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است

تو با آن گونه های سوخته از آفتاب دشت

تو با آن چهره ی افروخته از آتش غیرت

که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است

تو با چشمان غمباری

که روزی چشمه جوشان شادی بود

و اینک حسرت و افسوس بر آن سایه افکنده است

خواهی رفت

و اشک من تو را بدرود خواهد گفت


من اینجا ریشه در خاکم 

من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم

من اینجا تا نفس باقیست ، می مانم

من از اینجا چه می خواهم ، نمی دانم؟!


امید روشنایی گرچه در این تیره گیهانیست

من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم

من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی

گل برمی افشانم

من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید

سرود فتح می خوانم

و می دانم

تو روزی بازخواهی گشت


فریدون مشیری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی

هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای

هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای

من در میان جمع و دلم جای دیگر است


سعدی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید مولایی

اجازه می‌فرمایید ، من گاهی خوابتان را ببینم؟

«بسم الله الرحمن الرحیم، من عاشق شما شده‌ام. مرا ببخشید گستاخی کردم عاشق شما شده‌ام. می‌خواهم به وسیله این کاغذ از شما اجازه بگیرم. اجازه می‌فرمایید من گاهی خوابتان را ببینم؟ ببخشید دست خودم نیست آن چشم‌های محترمتان قلب ما را می‌لرزاند.»


بخش های بیشتری از داستان نخستین عشق محمد صالح اعلا را می توانید اینجا بخوانید.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید مولایی